جمهوريت، به مثابه نوع نظام از منظر نظري و فلسفي آن براي نخستين بار در افکار فيلسوف معروف يونان قديم؛ افلاطون در حدود 2500 سال قبل از امروز ؛ در کتاب جمهوريت موصوف مطرح گرديد. از نظر تاريخي؛ براي نخستين بار در حدود بيشتر از 2000 سال قبل بود که نظام جمهوري در روم قديم، به مفهوم آن زمان آن؛ تجربه شد.
جمهوريت به عنوان يک نظام سياسي، به مفهوم امروزي آن زاده افکار ليبرال اروپايي است که براي اولين بار بعد از انقلاب کبير فرانسه (1789 ميلادي)، تأسيس گرديد که از آن زمان تا کنون حدود کمتر از دونيمه قرن مي گذرد. اما، جنبش تاسيس نظام هاي جمهوري به بعداز جنگ جهاني دوم
(1939- 1945 ميلادي) بر مي گردد، زيرا بعد از ختم اين جنگ خانمانسوز، ضمن آن که نقشه اروپا تغيير کرد؛ نوع نظام برخي از اين کشور ها به جمهوري، تغيير يافتند که بهترين مثال آن ايتاليا ميباشد. از سوي ديگر با استقلال تعداد بيشتر کشور ها در آسيا، افريقا و امريکاي لاتين؛ بعد از آن جنگ جهاني، اکثريت دول نو به استقلال رسيده، نظام هاي جمهوري را به اشکال مختلف آن پذيرفتند.
بعد از تأسيس دولت هاي با نظام هاي جمهوري؛ به سه شکل از اين نظام بر مي خوريم: نظام هاي جمهوري هاي ليبرال که اکثر در کشور هاي اروپايي و اندک کشور هاي آسيايي درعمل وجود دارند، نظام هاي جمهوري توده يي که در نخست با الهام از افکار چپ، نظام هاي جمهوري با افکار سوسياليزم تأسيس يافتند؛ و بعد از ختم جنگ سرد و سقوط اتحاد شوروي سابق؛ اکثريت اين جمهوري ها تغيير شکل داده، اما نتوانسته اند که به سوي جمهوري هاي ليبرال تغيير شکل بدهند. در اين جمهوري ها تعدد احزاب يا وجود ندارند و يا اگر دارند خيلي محدود و گاهي هم سمبوليک اند، آزادي مطبوعات خيلي کمرنگ وحتا در برخي موارد اصلاً موجود نيست، انتخابات به شکل دموکراتيک آن برگزار نشده و به نام يک روند به راه انداخته مي شود، که گاهي هم به دوام قدرت زمامداري دولتمداران از طريق انتخابات؛ بطور مادام العمر مهر تأييد زده مي شود، که بارزترين نمونه هاي آن را در آسيا، افريقا وامريکاي لاتين مي توان مشاهده کرد. نوع سوم نظام هاي جمهوري در جهان کنوني، جمهوري هاي اسلامي اند. اين جمهوري ها که بعد از دهه هفتاد قرن گذشته ميلادي ظهور نمودند، با وجود آن که اصول متحدالشکل ندارند، اما آن چه در اين جمهوري ها مسلم است عدم جدايي دين و دولت در اين نوع نظام ها انکار ناپذير است. در اين جمهوري ها در کنار متابعت از اسلام، ارزش هاي ليبرال و اقتصاد آزاد و مختلط نيز پيش بيني گرديده اند.
اما در افغانستان، با وجود آن که، آرزوي داشتن يک نظام جمهوري را در افغانستان در انديشه ها و نظريات مشروطه خواهان اول در آغاز قرن بيستم ميلادي شاهد هستيم، اما از ياد نبايد برد که تأسيس يک نظام مشروطه را مي توان در افکار متفکر بزرگ افغان؛ علامه سيد جمال الدين افغان به نيکويي دريافت. بعد از استقلال کشور تا تأسيس نخستين جمهوريت در سال 1352 هجري خورشيدي، براي برخي از حلقات روشنفکري و احزاب و جريان هاي سياسي را به عنوان يک آرمان مشاهده کرد.
جالب اين است اسناد محرمي که بعد از سقوط اتحاد شوروي به دسترس قرار گرفته، نشان دهنده آن است، بعد از جنبش مشروطيت که برخي از اعضاي انقلابي آن خواهان پايان نظام شاهي بودند؛ تجويز يک نظام جمهوري و سقوط حکومت اماني از قلمرو آسياي مرکزي شوروي در قالب دساتير انترناسيوناليزم سوسياليستي (کمينترن)، که آن را ماسکو رهبري مي کرد؛ مطرح شد. دانشمند روسي پروفيسور دکتور يوري تخانف در کتاب اش موسوم به (نبرد افغاني استالين ) چنين مينويسد: «انقلاب بخارا،در 1920 در نزد بسياري ازکارکنان کمينترن اين توهم را راييده بود که برپايه سناريوي بخارا مي توان حکومت هاي قانوني بيشتر کشور هاي خاور را سرنگون کرد. در اسناد «شوراي تبليغات انترناسيوناليستي» آشکارا گفته مي شد که بخارا «ايستگاه تجربي انقلاب در خاور زمين است» از اين رو در اکتبر 1920 در ترکستان با همکاري دفتر ترکستان کمينترن از جمع اتباع افغانستان «کميته انقلابي افغانستان» را به مقصد آزاد سازي توده هاي ستمديده افغانستان؛ ايجاد کردند.
رهبر اين سازمان فرد ماجراجويي به نام محمد يعقوب بود که با همسنگران خود مي پنداشت که بايسته است به ياري شوروي امان الله خان را سرنگون و در افغانستان تحولات سوسياليستي را به ميان آورد.
اهداف کميته انقلابي مرکزي افغانستان به گونه زير تدوين يافته بود: «نابود سازي ساختمان استبدادي، ايجاد جمهوري شوروي برشالوده اصول انترناسيوناليزم با داشتن حق انتخاب سراسري و از ميان برداشتن اختلافات طبقاتي، واگذاري زمين به پرولتاريا، نابود سازي سرمايهداران با حفظ سرمايه و توسعه بازرگاني و صنايع» به دشوار بتوان گفت که يعقوب خود چنين برنامهيي را تدوين نموده باشد. به گمان غالب او تنها در پيرامون خود گروهي از افغان ها را که نا گزير بودند از ترس پيگرد حکومت افغانستان به بخارا بگريزند، گرد آورده و سپس به کمينترني ها خدمات خود را پيشنهاد کرده باشد.
در آغاز ، دفتر ترکستان کمينترن با شادماني و گشادهرويي آن ها را پذيرفته و آغاز به تمويل کميته انقلابي مرکزي افغانستان کرد. حکومت افغانستان بيدرنگ در باره اين سازمان دست نشانده و مزدور آگاهي يافت که اين کار به معناي پيچيده شدن مناسبات آن کشور با شوروي بود. در نخستين برگ پخش شده از سوي کميته، اهانت مرگباري به شخص امان الله خان که پدرش به گونه مرموزي کشته شده بود، صورت گرفته بود. يعقوب و هوادارانش اين موضوع را نيک مي دانستند. مگر با آن هم در اثر افريدگي خود جمله «حکومت افغانستان براي آن است که يک مشت پدر کشان، زمينداران و نظاميان امکان بدهد از کيسه مردم فربه تر شوند».
کمينترن براي جلوگيري از تيره شدن بيشتر روابط با افغانستان ، بي درنگ دست از تمويل سازمان برداشت مگر دگر دير شده بود. جانب افغانستان ديگر به واقعي بودن تهديدات کمونيستي پي برده بود».
طوري که قبلاً نيز تذکر يافت، بعد از جنگ جهاني دوم؛ روشنفکران کشور هاي جهان سوم با افکار ضد استعماري و امپرياليستي؛ نظام جمهوري را نجات دهنده عقب ماندهگي هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي شان، ميپنداشتند روي همين طرز تفکر که در برخي از اين کشور ها نظام هاي جمهوري تأسيس هم شدند، در اين طرز تلفي افغانستان نيز از کاروان عقب نمانده و گروه ها، برخي احزاب انقلابي بهخصوص احزاب چپ و برخي شخصيت منفرد (مانند مرحوم عبدالحي حبيبي) خواهان نظام جمهوري بودند. نمونه بارز آن کشف کودتاي در شب نوروز سال 1329 هجري خورشيدي است، که رهبري آن را سيد اسمعيل بلخي ميکرد که هدف اين کودتا بر اندازي دولت شاهي و استقرار نظام جمهوري بود. چنانچه در اين خصوص مرحوم مير غلام محمد غبار چنين ميگويد: «بالاخره مالقه مرکزي (حزب سري اتحاد ) فيصله کرد که روز اول حمل 1329(1950) شاه محمود خان صدراعظم که معمولاً در دامنه کوه علي آباد، ميله عنعنوي قلبه کشي را افتتاح، و جنگ حيوانات را تماشا ميکرد، به ضرب گلوله از پا در آورده شده، مدافعان او کشته شوند، افسران پايين رتبه حربي با افراد کوهدامني و کوهستاني که قبلاً در کمين نشسته اند، از چار جهت به حمله گرم مبادرت ورزند.
ادامه دارد