سیاسی

دور دوم گفت و گو هاي قطر مرحلة دشوار و تعيين کننده

مردم افغانستان فقط صلح مي خواهند و صلح در اولويت آنان قرار دارد

 

بخش نخست        /      مهرالدين مشيد/

هيأت مذاکره کنندة دولت افغانستان پس از توقف 21 روزه و گفت و گو ها و مشوره ها با رهبران حکومت، شوراي ملي، نخبه گان و روشنفکران کشور سه شنبة گذشته کابل را به قصد دوحه براي آغاز دور دوم گفت وگو ها ترک کرد. هرچند تبصره هايي به نشر رسيد که هدف حکومت از ايجاد وقفه در مذاکرات صلح روشن شدن موضع بايدن رييس جمهوري امريکا در قبال خروج نيرو هاي امريکايي از افغانستان بود و اما سفر شتاب زدة خليل زاد به منطقه و ديدارش با قمرباجوه و آمدنش به کابل نپذيرفتن او از سوي آقاي غني بيانگر اين واقعيت است که موضع بايدن با ترمپ در رابطه به خروج نيرو هاي امريکايي از افغانستان چندان متفاوت نيست. اين سفر در واقع آخرين سنگ يأس را بر سينة کابل زد و بحث بر سر حکومت موقت را خلاف خواست حکومت بيشتر روي آنتن رسانه ها به پيش کشيد. سخنان رييس جمهور غني در ننگرهار و معاونش در کابل گواه آشکار بر نارضايتي او از روند صلح است. اگرچه دور نخست مذاکرات برخلاف تصور و انتظار تا حدود 100 روز به درازا کشيد و دو طرف پس از چانه زني هاي دشوار و سنگين بر سر کارشيوه به توافق رسيدند؛  اما در عمل، مذاکرات اصلي و تعيين‌کننده آيندة منازعه و مصالحة افغانستان در دور دوم مذاکرات آغاز مي شود که محورهاي اصلي مذاکرات، چگونگي نظام سياسي پس از صلح، تقسيم قدرت، حکومت موقت به‌عنوان يکي از ميکانيزم‌هاي احتمالي اجرايي‌شدن توافقات و آتش‌بس نظامي خواهد بود. موضوع هايي که در عمل محورهاي اصلي دوام يا قطع منازعه و موفقيت يا ناکامي روند مصالحه را تشکيل مي‌دهند.

از صحبت هاي اعضاي هيأت مذاکره کنندة حکومت فهميده مي شود که دور جديد گفت و گو ها با طالبان دشوار ترين و پيچيده ترين و آزموني ترين مرحله خواهد بود، زيرا در اين دور بايد بر سر مرحلة گذار که همانا تشکيل حکومت موقت است، بايد به توافق برسند و در مرحلة بعدي روي نحوة حکومت که مهم ترين بخش گفت و گو ها را تشکيل مي دهد، به توافق برسند. اين در حالي است که دولت افغانستان نخست از همه بر سرآتش بس  تاکيد دارد و طالبان به توافق بر سر نحوة نظام تاکيد دارند وآتش بس را در مراحل بعدي قابل بحث مي دانند. در همين حال دولت جمهوريت را خط  سرخ و طالبان امارت را خط سرخ خوانده اند و دو طرف حاضر نيستند تا اندکي نرمش نشان داده و حتا يک خطوه هم از موضع خود عقب برگردند. با اين حال فاصله ميان دو طرف آنقدر زياد است که هر کدام نياز به پيمودن « هفتاد خوان رستم » را دارد تا به موضع يک ديگر نزديک شوند.

دور دوم مذاکرات در حالي در قطر آغاز شد که رييس شوراي عالي مصالحه به کشور هاي منطقه و بخاطر آيندة بهترو اميدواري به روابط خوب سفر داشت تا حمايت کشور هاي منطقه را در پيوند به صلح افغانستان بدست آورد. در همين حال جنگ نيابتي کشور هاي گوناگون از پاکستان، ايران، روسيه، هند و چين تا امريکا، بريتانيا وساير کشور ها به شدت در افغانستان ادامه دارد و هر کدام گويي بقاي خود را در لقاي افغانستان جست و جو  مي کنند و شماري از اين کشور ها مانند، ايران و پاکستان ميزبان رهبران طالبان اند و  پايگاه هاي نظامي براي جنگ جويان آنان در خاک خود فراهم کرده اند. در واقع اين کشور ها اند که درمذاکرات قطر به گونة مستقيم و غيرمستقيم نقش تعيين کننده دارند.

انتظار مي رود که دور جديد مذاکرات به مسايلي چون؛ چگونگي نظام، جايگاه طالبان، حکومت برحال کابل و تقسيم قدرت متمرکز گردد. اين در حالي است که حکومت و طالبان بر دو روايت متفاوت يکي بر جمهوريت و ديگري هم بر امارت تاکيد دارند که نشان دهندة بن بست در مذاکرات صلح است. طالبان بر نظم جديد اسلامي تاکيد دارند و هميشه به برقرارکردن «نظام اسلامي» تاکيد دارند و تا کنون از چنين نظامي قرائت واضح ندارند و در اين مورد روايت ها وقرائت هاي متفاوتي در جهان اسلام مطرح است. در اين حال تمامي ارزش هاي دموکراتيک که تازه در جامعه جا افتاده اند، از ميان برداشته مي شوند. آنچه ماية نگراني است، اين که طالبان يک گروه جنگي اند و اي کاش يک جنبش خالص ديني مي بودند و دست کم ديدگاه تدوين شدة سياسي مي داشتند. در اين صورت کنار آمدن با طالبان امري ساده نيست و عملکرد طالبان نشان مي دهد که آنان از دين به حيث ابزار استفاده مي کنند. لجاجت هاي آنان مبني بر انکار از مراجعه به مراجع ديني براي حل مشکل افغانستان يا رد مناظره و بحث آزاد رسانه يي وانکار از سپردن صلاحيت به يک گروه از علماي خالص دوطرف و مراجعه به قرآن و سنت گويايي آشکار بر اين نکته است که طالبان يک لشکر جنگي اند و براي شبکه هاي استخباراتي به ويژه پاکستان کار مي کنند.

از سويي هم انکار طالبان از آتش بس و تشديد جنگ در ولايت ها و حملات تروريستي در شهر ها نشان دهندة اين واقعيت تلخ است که آنان کمتر معتقد به صلح هستند. در حالي‌که مردم افغانستان بدون شک خواهان يک نظام مردم‌ سالار و دموکراتيک اند که در آن هيچ صدايي و فريادي خفه و ناديده گرفته نشود. احتمال دارد که طالبان در دور دوم مذاکرات صلح به طور روشن‌تر در مورد چگونگي نظام سياسي پس از منازعه و جنگ جاري، دموکراسي، حقوق بشر، حقوق زنان و ديگر ارزش‌هاي دموکراتيک صحبت خواهند کرد.با تأسف که تنها تاکيد تماميت خواهانه و غيرعادلانه و مخالف با ارزش هاي حقوق بشري طالبان به مثابة ديوار فولادين غير قابل عبور بر سر راه مذاکرات قرار ندارد؛ بلکه اختلاف و عدم هماهنگي در جبهة جمهوريت و نبود اجماع ملي در آن مانع عمده براي رسيدن به نتيجة مذاکرات است؛ بلکه رقابت هاي داخلي در کابل ميان جناج ها و گروه ها و حکومت مانع ديگري بر سر راه صلح است؛ زيرا تمامي جناح ها در تلاش اند تا در قدرت آينده نقش پاي سنگين تر داشته باشند. در اين ميان تنها سه گروه چون، طالبان، ياران خليل زاد وکرزي و حاميان اشرف غني سرگرم رقابت نيستند؛ بلکه گروه هاي ديگري بيرون از دولت مانند، حزب اسلامي و جمعيت اسلامي نيز در اين زمينه بي تفاوت نيستند و مذاکرات در دوحه و اوضاع را به گونة دقيق زير نظر دارند.

تنها اين دشواري ها نيست که روند صلح را تهديد مي کند؛ بلکه روابط پنهان مقام هاي ارشد حکومت با طالبان و تبادل نامه ها و دعوت هاي ويژه ساية سنگين ديگري است که بر فضاي
گفت و گو ها تأثير داشته و روند مذاکرات دوحه را به چالش مي کشد. از سويي هم تاکيد دولت بر آتش بس به حيث نخستين گزينه و تاکيد طالبان بر نحوة حکومت به حيث نخستين گزينه مانع ديگري است که عبور از آن دشوارتر از عبور کردن از «هفتاد خوان رستم» است. طالبان آتش بس را معطوف به مراحل بعدي و نتيجة پيشرفت مذاکرات مي‌دانند که از نظر طالبان اين زماني است که بايد دو طرف روي نحوة حکومت به نتيجه برسند؛ اما از قراين فهميده مي شود که توافق بر سر نوع حکومت مشکل ترين مرحلة مذاکرات است، زيرا طالبان در مخالفت با جمهوريت و نفي تمامي ارزش هاي آن قرار دارند که تأمين کنندة عدالت اجتماعي و قوانين حقوق بشري در جامعة ما است که حکايت از ناسازگاري طالبان با ارزش هاي دو دهة اخير است و برعکس طالبان خواهان امارت اسلامي اند و امارت اسلامي ايکه طالبان از آن خود تفسير کرده اند و با روح اسلامي چندان سازگاري ندارد. طالبان معتقد اند که اميرالمومنين از سوي شوراي اهل «حل و عقد» انتخاب مي شود و ازصلاحيت هاي نامحدود برخوردار و امور امارت را در مشورت با شوراي نخبه‌گان که متشکل از 6 تا 8 نفر يا بيشتر است، رهبري مي کند. از اين که طالبان هنوز تغيير فکر نداده اند و پس معلوم است که با آزادي هاي رسانه ها و آزادي بيان سازگاري ندارند، زيرا طالبان در زمان حکومت شان تمامي رسانه هاي غيردولتي و حتا بسياري رسانه هاي دولتي را اجازة نشر ندادند و تنها روزنامه هاي انيس و هيواد و اصلاح از سوي وزارت اطلاعات و فرهنگ اجازة نشر داشت و بس. بنابراين شانس پيروزي مذاکرات بيشتر تقرب به صفر مي کند و تنها يک راه وجود دارد که آن فشار و مشورة حکومت هاي تسهيل کنندة صلح است. در اين رابطه پاکستان نقش تعيين کننده دارد و باتوجه به نفوذي که اين کشور برطالبان دارد، براي فشار و سو دادن طالبان دست بالا و تعيين کننده دارد. در کنار اين وارد کردن فشار از سوي شوراي علماي جهان اسلام و شورا هاي اسلامي کشور هاي اسلامي بديل ديگر فشار است که در تصميم گيري هاي طالبان مي تواند، اثرگذار باشد. فشار افکار عامة مردم افغانستان مي تواند بر تغيير افکار طالبان اثرگذار باشد؛ اما از اين که طالبان به افکار مردم اهميت قائل نيستند و آن را غيراسلامي مي دانند. بنابراين بر چنين اثرگذاري چگونه مي توان اميد بست.

تنها اصرارتماميت خواهانة طالبان روند صلح را دشوار نساخته است؛ بلکه عدم هماهنگي و نبود توافق نظر بر سر آجنداي جمهوريت در مذاکرات صلح نيز اهداف جمهوريت را تهديد مي‌کند. چنانه‌که هيأت مذاکره‌کننده از جانب دولت افغانستان، عدم انسجام در صف جمهوريت را در برابر طالبان مطرح کردند. بعضي از اعضاي هيأت مذاکره‌کننده، راه حل را حکومت موقت مي‌دانند که اين خلاف خواست جمهوريت است. از همين حالا نشانه‌هاي اختلاف نظر و سرانجام فروپاشي صف جمهوريت ديده مي‌شود. جدا از اختلاف هيأت مذاکره‌کننده، شخصيت‌هاي بزرگ سياسي نيز همراه و همگام حکومت در روند صلح نيستند. تمام اين‌ها در ضعيف‌ساختن حکومت در برابر طالبان در آينده کمک خواهند کرد؛ اما در اين ميان آنچه مسلم است اين‌که هيأت دولت افغانستان خود را مکلف به حفظ نظام جمهوري اسلامي افغانستان مي‌داند و اين نقطه اتفاق بين همه‌ي گروه‌هاي سياسي چه آن‌هايي که بيرون از حکومت و چه آن‌هايي که درون حکومت هستند، است. همچنان ميان ارگ رياست‌جمهوري و اعضاي شوراي عالي مصالحه نيز حفظ نظام سياسي نقطه مشترک است.

لازم بود تا در آستانة دور دوم گفت وگو ها، دولت افغانستان از موضع برتر نظامي و انسجام و وحدت سياسي در برابر طالبان برخوردار مي بود و براي اين کار بايد اقتدار سياسي ونظامي خود را به طالبان به نمايش مي گذاشت. در اين ميان انسجام و وحدت سياسي و در کل اجماع ملي ميان جناح هاي مختلف در حوزة جمهوريت و نظام قانون اساسي موضع دولت در برابر طالبان را کليد مي زد. از همين رو تحليل‌ها، توصيه‌ها، مواضع جريان‌ها و رهبران سياسي، کارشناسان و حاميان نظام سياسي افغانستان به اين نکته متمرکز است که غلبه بر طالبان در روند صلح زماني ممکن است که قشر سياسي افغانستان در هماهنگي مشترک با دولت افغانستان بايد با حداکثر انسجام و وحدت سياسي به مصاف مذاکره با طالبان برود و اگر اين انسجام شکل نگيرد، خطر غلبه‌ي سياسي و نظامي طالبان بر نظام قانون اساسي و صريح‌تر، سقوط  نظام در برابر شورش و تروريزم با گذشت هر روز جدي‌تر مي‌شود. از همين رو است که دوري مواضع دو طرف مذاکره کننده و شدت جنگ سبب نگراني ناتو و امريکا شده است و موضوع خروج و يا ماندن نيرو هاي امريکايي و ناتو در افغانستان را چالش آفرين کرده است. با آن‌که ناتو ماندن نيرو هايش را در افغانستان پرهزينه وخطرناک مي خواند؛ اما خروج اين نيرو ها از افغانستان نيز براي امريکا و ناتو نگران کننده است که مبادا اين کشور دوباره به لانه هاي تروريستي بدل شود.

ادامه دارد…

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار