سیاسی

منطقِ چالش‌پنداریِ «مقاومت مردمی»  قابل ابطال است!

نورالله ولی زاده

با بروز نشانه‌هايي از ضعف نيروهاي دولتي در حفاظت از مناطق تحت قلمرو حاکميت دولت، نيروهاي مقاومت مردمي به‌ويژه در مناطق شمال و شمال شروع به تشکيل شدن کرد.

حکومت در عين حالي که به حمايت نيروهاي مقاومت مردمي نياز دارد و اين نيروها دقيقاً درحمايت از نيروهاي امنيتي وارد ميدان شدند اما حکومت به اين نگراني نيز مجال طرح داده است که نيروهاي مقاومت مردمي در آينده به يک چالش جدي فرا راه تأمين حاکميت دولتي مبدل خواهند شد.

به عبارت ديگر، حکومت در مواجهه با نيروهاي مقاومت مردمي، دو رويکرد را مي‌تواند/مي‌توانست در پيش‌گيرد. رويکرد اول اين است که به نيروهاي مقاومت مردمي، همچون يک فرصت نگريسته شود. اما رويکرد دوم اين است که به اين نيروها همچون يک چالش نگريسته شود.

اخيراً شماري از چهره‌هاي سياسي و نماينده‌گان مردم در مجلس از حکومت انتقاد کرده‌اند که از نيروهاي مقاومت مردمي حمايت لازم را نکرده است. حتا بعضي‌ها حکومت را متهم مي‌کنند که بخاطر مهار نيروهاي مقاومت مردمي، بسياري از ولسوالي‌ها را عمداً به طالبان رها کرد. در حالي از عدم حمايت حکومت از نيروهاي مقاومت مردمي انتقاد مي‌شود که در ابتداي کار، حکومت با جديت از اين نيروها اعلام حمايت کرد. بسم الله محمدي سرپرست وزارت دفاع ملي اعلام کرد که مردم در حمايت از نيروهاي امنيتي به پا خيزند، نهادهاي امنيتي اسلحه و تجهيزات جنگي در اختيار آنان قرار خواهد داد.

در چند روز اخير روند سقوط ولسوالي‌ها کند شده است. گويا نيروهاي دولتي فرصتي براي نفس کشيدن پيدا کرده و رهبري حکومت نيز خطر سقوط سريع ولسوالي‌هاي ديگر را قريب احساس نمي‌کند. با توجه به اين امر، حکومت اکنون تمايل چنداني به حمايت از نيروهاي مقاومت مردمي ندارد.

اما منطق چالش‌پنداري مقاومت مردمي در برابر طالبان از کجا آبش‌خور دارد؟ کي‌ها و چرا شکل‌گيري مقاومت مردمي را يک چالش و يک تهديد براي آينده افغانستان مي‌پندارند؟

عمده‌ترين دليلي که تا کنون از سوي مخالفان نيروهاي مقاومت مردمي در مخالفت با اين نيروها مطرح شده اين است که اين نيروها در حکم «ضدويروس»ي عمل مي‌کنند که ممکن «ويروس» را از بين ببرند، اما بدن بيمار را نيز تضعيف و حتا ممکن سبب مرگ او شوند.

مخالفان نيروهاي مقاومت مردمي را مي‌توان به شکل زير فهرست‌بندي کرد:

حلقات قوم‌گرا در ميان پشتون‌ها که احساس همذات‌پنداري با طالبان دارند و سرکوب اين گروه به لحاظ تعلقات تباري براي شان دردآور است.

عناصر مرکزيت‌گرا که در مخالفت با بحث تأمين عدالت اجتماعي نيز قرار دارند.

عناصر محافظه‌کار که خود را ضد انارشيزم نيز عنوان مي‌دهند.

کشـــــــورهاي حامي طالبان.

کشورهايي که به هرحال طرفدار دست يابي به يک توافق صلـــــــح استعجالي هرچندناپديدار هستند.

چنان‌که اشاره شد، مخالفان مقاومت مردمي در برابر طالبان از ميان طيف‌هاي مختلف جامعه هستند و در بيرون از کشور نيز کشورهاي مختلف با زواياي ديد متفاوت در اين صف قرار دارند. همه اين نيروها و عناصر را مي‌توان از حاميان نظم موجود قلمداد کرد. بن‌مايه اصلي مخالفت آنان اين است که مقاومت مردمي در برابر طالبان از شکل‌گيري يک نظم جديد در آينده خبر مي‌دهد. نظمي که ممکن براي هر يک از گروه‌هاي ياد شده در بالا به دلايلي قابل قبول نباشد يا نسبت به استقرار و شکل‌گيري آن در مطابقت به منافع آنان ترس و ترديد وجود داشته باشد.

گروه اولي،(پشتون‌هاي قوم‌گرا) نظم موجود را يک نظم پشتوني مي‌دانند که حفظ آن به معناي حفاظت از منافع پشتون‌ها است. گروه دومي(مرکزيت‌گرايان) که نيز بيشترينه پشتون‌ها هستند، فکر مي‌کنند که شکل‌گيري مقاومت مردمي در برابر طالبان باعث بوجود آمدن جزاير جديد قدرت در مناطق مختلف کشور مي‌گردد و اين جزاير همان هايي است که مرکزيت‌گرايان از دير زماني خود را متعهد به مبارزه جدي براي از ميان برداشتن اين جزاير مي‌دانند. اشرف غني بارها از بين بردن جزاير قدرت را يکي از اولويت هاي اساسي سياست داخلي عنوان کرده و در اين راستا هزينه‌هاي زيادي را به مصرف رسانيده است. گروه سومي(عناصر محافظه‌کار) اين گروه در ميان همه اقوام از جمله پشتون‌ها حضور دارند و مخالفت شان با مقاومت مردمي اين است که فکر مي‌کنند که اين مقاومت نظم موجود را بر هم مي‌زند. اينها در حفظ نظم موجود منافعي دارند و يا هم فکر مي‌کنند که جايگزين شدن نظم موجود ممکن نيست يا هم تبعات سياسي منفي زيادي دارد که در مخيله آنان براي منافع کشور مضر است. گروه چهارمي(کشورهاي حامي طالبان) به صورت طبيعي مخالف هر حرکت مردمي هستند که در ضديت با طالبان قرار داشته باشد. اين کشورها فکر مي‌کنند که هرگاه مردم در يک ميزان وسيع در مخالفت با طالبان قرار بگيرند، سرمايه‌گذاري آنان بالاي طالبان هدر مي‌رود و ثبات نظام طالباني در افغانستان که اين کشورها شکل گيري آن را قريب التصور مي‌دانند، به مخاطره مواجه مي‌شود. گروه پنجمي(کشورهايي که عجالتاً طرفدار شکل گيري يک توافق صلح ميان طالبان و حکومت هستند) نيز به اين دليل مخالف شکل‌گيري مقاومت‌هاي مردمي هستند که فکر مي‌کنند اين مقاومت باعث دوام جنگ مي‌گردد و ممکن سناريوهاي غيرقابل پيش‌بيني و غيرقابل مهار را به ميان بياورد. مي‌توان گفت که در حال حاضر تقريباً تمامي کشورهاي دور و نزديک جهان در اين امر اتفاق نظر دارند. همه مي‌خواهند که صرف از نظر قيد«پايدار» و«ناپديدار» بايد توافق صلحي حاکم شود تا اوضاع براي همه‌گان قابل مهار باشد.

با توجه به نکات ياد شده، به نظر مي‌رسد که حکومت افغانستان رويکرد«چالش‌پنداري» مقاومت نيروهاي مردمي در برابر طالبان را در پيش گرفته است. اين رويکرد، روي‌همرفته به نحوي همسويي با طالبان نيز تعبير شده مي‌تواند. در همين راستا حکومت از طرح ايجاد پوليس محلي سخن گفته است که در واقع تلاشي است در جهت مهار زدن حرکت‌هاي مردمي ضد طالبان. حکومت مي‌خواهد که با ايجاد تشکيلات امنيتي محلي، نيروهاي مقاومت مردمي را در يک چارچوب مشخص بگنجاند تا از آنان درجهت اهداف حکومت در مواقع نياز استفاده کند. هرچند بسياري‌ها اين راه‌کار، براي مهار نيروهاي مقاومت مردمي مؤثر مي‌دانند، اما اين راه‌کار يک خطر بالقوه را در خود نهفته دارد که شايد اکنون زياد برجسته به نظر نرسد. خطر اين است که نيروهاي مقاومت مردمي به صورت طبيعي به دو دسته تقسيم مي‌شوند. يکدسته نيروهايي هستند که با طالبان دشمني بنيادي دارند و به خاطر جلوگيري از مسلط شدن طالبان به سرزمين شان، در موقع برجسته شدن طالبان به عنوان يک خطر جدي، به اسلحه براي جنگ با اين گروه دست مي‌برند. اين نيروها زياد تعلق خاطر به حکومت ندارند و مايل به جذب شدن در ساختارهاي شبه نظامي حکومتي نيستند. آنان خود تصميم مي‌گيرند که چگونه و چه زماني وارد جنگ با طالبان شوند. دسته دوم کساني هستند که بيشتر دنبال کسب منافع مادي و کسب وجاهت و دست يابي به امکانات و اسلحه حکومت، مي‌باشند. به احتمال زياد اين نيروها بيشتر جذب ساختارهاي شبه نظامي حکومتي شوند که در واقع جذب آنان مؤثريت چنداني در جلوگيري از به وقوع پيوستن يک اتفاق خود جوش که همان مقاومت واقعي مردمي در برابر طالبان باشد ندارند. به عبارت ديگر، ترس حکومت از نيروهاي مقاومت مردمي، باعث مي شود که حکومت در کنار تشکيلات نظامي رسمي موجود يک تشکيل محلي ديگر را نيز ايجاد کند و هزينه هنفگتي را صرف آن کند و اما به هدفي که از ايجاد اين تشکليلات دارد نرسد.

به بيان ديگر، حکومت افغانستان با در پيش گرفتن رويکرد«چالش‌پنداري» نيروهاي مقاومت مردمي، در زمره پنج حلقه ياد شده در بالا قرار گرفته است. يا در واقع حکومت، به دليل اين که اين رويکرد طرفداران زيادي در داخل و خارج دارد، تحت تأثير آنان قرار گرفته و منطق آنان را در مخالفت با نيروهاي مقاومت مردمي پذيرفته و برمبناي آن عمل مي‌کند.

در حالي‌که ممکن است منطق مضمر در مخالفت با نيروهاي مقاومت مردمي، از اساس باطل پنداشته شود. حکومت مي‌تواند به مشوره حلقات ياد شده عمل نکند. حکومت مي‌تواند از نيروهاي مقاومت مردمي به صورت جدي حمايت کند و صرف نظر از تبعات منفي مقاومت اين نيروها در برابر طالبان، به آنان اعتماد کند. در اين صورت، ممکن نظم موجود برهم بخورد، اما از دل آن بي‌ترديد نظم جديدي ظهور خواهد کرد که مبتني و مستقر برعدالت و برابري و مقاومت و ايستاده‌گي خواهد بود. شکل‌گيري چنين نظمي، در واقع به معناي زمينه‌سازي به صلح عادلانه و پايدار نيز هست. اين نظم ممکن با دشواري بيشتري استقرار يابد، اما براي آينده‌هاي دور افغانستان اهميت اساسي دارد. شايد کشورهاي خارجي که يک صلح استعجالي مي‌خواهند نسبت به نظم نو ترديد داشته باشند، اما اگر در افغانستان يک نظم سياسي مبتني بر عدالت و مقاومت شکل گيرد، براي ثبات منطقه نيز حايز اهميت است. بالاخره اين مردم افغانستان است که بايد در مورد اينده کشور و ملت شان تصميم بگيرند. اين حرفي است که امروزه امريکايي‌ها نيز بعد از بيست سال تلاش براي دولت‌سازي، آن را مي‌گويند!

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار