امريکاييها خلاف باور بسياريها به حضور نظامي شان در افغانستان پايان دادند. برخيها به اين باوراند که خروج امريکا از افغانستان موقتي است و اين کشور به يک بهانه ديگر دوباره به افغانستان برخواهد گشت. يک بهانه اين ميتواند باشد: بعد از خروج امريکا از افغانستان، وضعيت امنيتي اين کشور بدتر شده است. شرايط امنيتي چند روز اخير مؤيد همين امر است.
حتا روسيه و چين منحيث دو کشور قدرتمند منطقه که رقباي جدي امريکا به شمار ميروند، خروج امريکا از افغانستان را شتابزده، سوالبرانگيز و غيرمسوولانه خواندهاند.
وقتي حتا چين و روسيه به اين فکر باشند که حضور نظامي امريکا در افغانستان موجب ثبات نسبي بوده است، اين دليل خوبي براي برگشت نيروهاي امريکايي به افغانستان پنداشته شده ميتواند. اما چنانکه گفته شد، برگشت امريکاييها يک احتمال نسبتاً بعيد است. به دلايل زيادي ميتوان گفت که امريکاييها ميل برگشت به اين زوديها به افغانستان را ندارند. اگر امريکا مايل به ادامه بازي در زمين افغانستان باشد، به احتمال زياد اين بازي را از طريق گروههاي نيابتي پيش خواهد برد.
امريکاييها وقتي با پرسشها در مورد وخيم شدن وضعيت امنيتي افغانستان مواجه ميشوند، پاسخ ميدهند که در صورت وخيم شدن وضعيت آنان در همکاري با نيروهاي امنيتي افغانستان اقدام خواهند کرد. اما چگونهگي اين اقدام چندان روشن نيست. گفته ميشود که يک سناريو اين است که امريکا در يکي از کشورهاي همجوار با افغانستان نيروهاي کمکي را مستقر ميکند که در صورت نياز به کمک نيروهاي امنيتي افغانستان بشتابد. امري که تا کنون به نظر ميرسد با مخالفت کشورهاي همسايه افغانستان مواجه شده است.
با فرض اينکه امريکاييها ديگر به افغانستان بر نگردند و حاضر به هيچگونه کمک نظامي به دولت افغانستان در مبارزه با طالبان و بقيه گروههاي تروريستي نباشند، چه اتفاق ميافتد. سناريوي بعدي چيس؟
کشورها يا بهتر گفته شود، قدرتهاي منطقه چه خواهند کرد. اين سوال از همه مهمتر متوجه روسيه و چين است. تشديد درگيريها در مناطق شمال و شمال شرقي افغانستان، همسايههاي شمالي را بيشتر نگران ساخته است. تاجيکستان از استقرار بيست هزار نيروي نظامي در مرز با افغانستان خبر داده است. روسيه و چين نيز انگشت انتقاد به سوي امريکا دراز کرده و اين کشور را بخاطر نحوه خروج نيروهايش از افغانستان مقصر بدتر شدن وضعيت امنيتي ميدانند. براي مسکو و پکن اکنون اين پرسش جديت و فوريت پيدا کرده که در رابطه به افزايش درگيريها در افغانستان و به ويژه در مناطق شمال و شمال شرق، چه تدبيري اتخاذ کنند. شکلگيري مقاومتهاي مردمي در اين مناطق دورنماي جنگ را تاريک ميسازد. به نظر ميرسد که جنگ دامنهدار و درازمدتي در راه باشد.
از اظهارات مقامهاي روسي و چيني در متهم کردن امريکا به خروج غيرمسوولانه چنين بر ميآيد که اين دو کشور برداشت شان اين است که خروج زودهنگام از افغانستان يک اقدام تحريک کننده براي تشديد جنگ و بينتيجه ماندن تلاشهاي صلح بوده است.
شايد مسکو و پکن فکر ميکنند که بهترين سناريو همين است که طالبان با نيروهاي ضد طالبان به يک توافق دست يابند و يک حکومت مشارکتي تشکيل دهند که به هرحال اين امر موجب به وجود آمدن صلح و ثبات نسبي در افغانستان و منطقه شود. اما به زعم چين و روسيه، امريکا با خروج زودهنگام، اين سناريو را غيرعملي ساخته است. اگر نتيجه خروج نظاميان امريکايي از افغانستان در ميدانهاي جنگ بررسي شود، ميتوان گفت که خروج باعث تشجيع طالبان و تشديد جنگ شده و اين چيزي است که فاصله دست يابي به توافق صلح را بيش از هر زمان ديگري بيشتر ساخته است.
شايد چين و روسيه فکر ميکنند که امريکا يک سناريوي جنگي دراز مدت در افغانستان و مناطق همجوار اين دو کشور دارد و بنابراين خروج نيروهايش از افغانستان در همين راستا برنامهريزي شده بوده است. اما يک احتمال اين است که چنين نباشد. به هرحال اين موضوعي است که بين امريکا و دو رقيب بزرگ آسيايياش است. البته اتهامي که روسيه و چين به امريکا وارد ميکنند، امريکاييها نيز ميتوانند به اين دو کشور وارد کنند مبني بر اينکه روسيه و چين در صدد ماجراجويي هستند و از هر طريقي براي شکست نظامي امريکا در اين منطقه تلاش ميکنند که اين تلاشها دورنماي صلح و ثبات در اين منطقه را مکدر ميسازد.
با اين حال، پرسش اصلي اين نوشته به نقش چين در آينده افغانستان مرتبط است. باري دونالد ترامپ رييس جمهور پيشين امريکا گفته بود که امريکا و ناتو بخاطر امنيت روسيه و چين در افغانستان ميجنگند. او در عين حال گفته بود که روسيه و چين در حالي مخالف حضور نظامي امريکا در افغانستان هستند که اين حضور به نفع ثبات و امنيت اين دو کشور است. ترمپ گفته بود که اگر چين و روسيه مخالف حضور ما هستند، جنگ در افغانستان را خودشان پيش ببرند. به نظر ميرسد که امريکاييها با خروج نظاميان شان از افغانستان تا حدودي اين موضوع را نيز در نظر دارند. آنان ميخواهند که از افغانستان خارج شوند تا افغانستان در جوار چين و روسيه ناامن شود و اين دو کشور مجبور به مداخله نظامي شوند. اتفاقي که به معناي افتادن اين دو کشور در باتلاق يک جنگ بيفرجام خواهد بود.
امريکاييها اين را پنهان نميکنند که يکي از اهداف استراتيژيک آينده امريکا در سطح جهان، مقابله با نفوذ و قدرت روزافزون چين است. اين مقابله در افغانستان ميتواند به معناي قرار گرفتن چين و امريکا در عقب جبهه در دو سوي جبهات جنگ گروه هاي درگير باشد. جنگي که به هرحال به حمايت خارجي نياز دارد.
در ميان گروههاي مختلف متخاصم سياسي و نظامي و قومي در افغانستان اين استعداد وجود دارد که به جنگ با يکديگر به حمايت خارجي ادامه دهند. در افغانستان از ساليان درازي، منازعات قومي تشديد شده و اين روند امروزه بيش از هر زمان ديگر در عرصه سياست و نظاميگري کشانيده شده است. اين بستر خوبي براي تشديد جنگهاي نيابتي قدرت هاي بزرگ جهان در زمين افغانستان است. در بيست سال پسين حکومت افغانستان با آنکه از حمايت گسترده جهاني برخوردار بود، نه تنها کار سامانمندي در جهت رفع تنشهاي قومي و حل منازعه قدرت انجام نداد بلکه کارگزارن اصلي سياست در کابل به انواع مختلف تنشهاي قومي را تشديدتر کرده و سياسي ساختند.
حکومت افغانستان تلاش کرد که روند خروج نظاميان امريکايي از افغانستان را کند بسازد يا دستکم تضميني براي دوام حمايت نظامي امريکا از نيروهاي امنيتي افغانستان بدست آورد که منجر به جلوگيري از سقوط مناطق بيشتر به دست طالبان شود، اما به نظر ميرسد که اين تلاش بينتيجه بوده است. سفر آقايان غني و عبدالله به امريکا در همين راستا صورت گرفته اما نتيجه دلخواه در پي نداشت.
جو بايدن رييس جمهوري امريکا به رهبران حکومت افغانستان گفته که مشکلات خود را خودتان حل کنيد. بعد از آن، حکومت افغانستان به کشورهاي رقيب امريکا چشم اميد بسته تا مگر جاي خالي امريکا را پر کنند. منظور رهبري حکومت افغانستان از پر کردن جاي خالي امريکا توسط روسيه يا چين اين است که يک يا هر دو کشور ياد شده در حمايت از حکومت فعلي افغانستان جنگ جاري را حمايت کنند. اين انتظاري است که چين و روسيه به نظر نميرسد در برآورده کردن آن اراده يا آمادهگي لازم داشته باشند. روسيه طعم تلخ حضور نظامي در افغانستان را چشيده و به سادهگي حاضر نميشود که مداخله نظامي کند.
چين اما يگانه کشوري است که ظرفيت بالقوه آن را دارد که در افغانستان مداخله نظامي کند. امري که براي چينيها يک تغيير مهم در راهبرد سياست خارجي چين را ميطلبد. آيا چين آماده چين چيزي است؟ تا کنون سابقه نداشته که چين در دستکم نيم سده اخير در منازعات نظامي اشتراک کرده و به اصطلاح سياست «پرهيز از اشتراک در جنگ» را کنار بگذارد. آگاهان روابط بينالمللي به اين باورند که چين با اين سياست نقش مهمي در توسعه سياست اقتصادي داشته است. چين با دوري از جنگ و نظاميگري، تمام توان و تلاش خود را در توسعه تجارت و اقتصادي متمرکز کرده است که اين امر مايه نگراني و حسادت کشورهاي قدرتمند و رقيب چين شده است. امريکا و اروپا بيش از همه نگران توسعه اقتصادي چين به نظر ميرسند و با صراحت از سدسازي در برابر روند به رشد توسعه اقتصادي چين سخن ميگويند.
افغانستان در گلوگاه چين و در مسير توسعه اقتصادي اين کشور به سمت آسياي ميانه و خاورميانه و جنوب آسيا، مناسبترين مکان براي ايجاد سد در برابر توسعه اقتصادي چين است. بعيد نيست که امريکاييها روي سناريويي کار کرده باشند که هدف اصلي آن کشانيدن چين به يک جنگ پرهزينه باشد. خروج نظامي امريکا از افغانستان و بلافاصله تشديد ناامنيها و سقوط ولسواليها در بدخشان و تخار(مناطق همجوار با چين) اين گمانه را تقويت کرده است.
تشديد حملات طالبان در شمال و شمال شرق و شکلگيري نيروهاي مقاومت مردمي در برابر تحرکات طالبان، دورنمايي از يک جنگ پيچيده در اين مناطق را ترسيم ميکند. وقتي اين جنگ بيشتر ريشه بگيرد، چين بر سر يک دو راهي دشوار قرار خواهد گرفت. يا ناگزير است که مداخله نظامي کند براي يکسره کردن جنگ در اين مناطق يا ناگزير است که شاهد حضور عناصر مختلف جنگي و تروريستي در يک منطقه مرزياش باشد که ميتواند زبانههاي آتش آن به چين نيز برسد و امنيت و ثبات در اين کشور را به مخاطره جدي مواجه کند. چين از دو راه ياد شده هرکدام را که انتخاب کند، به زيان اين کشور خواهد بود.
به اين ترتيب شرايط چين را بالاجبار طرفدار صلح در افغانستان ساخته است. اين کشور ناگزير است که در اين راستا از نفوذ دست داشته خويش بالاي پاکستان نيز استفاده کند. در همين راستا، نگراني و «عصبانيت» اخير مقامهاي پاکستاني و اخطار و هشدار آنان به طالبان در مورد لزوم دست يابي به توافق صلح و پرهيز از جنگ قابل درک و تحليل است. اظهارات اخير حامد کرزي، رييسجمهور پيشين کشور و اظهارات وزير امور خارجه چين در مورد مسووليت امريکا در قبال افغانستان نيز همين راستا قابل بررسي است.
آقاي کرزي گفته که چين ميتواند نقش مهمي در تأمين آيندة افغانستان، بازي کند. او گفته که «چين بهگونة ويژة ميتواند نقش مهمي در بهبود روابط افغانستان با پاکستان و نيز در اطمينان از ايجاد رابطه همزمان بين دو کشور، داشته باشد.» آقاي کرزي ابراز اميدواري کرده که با خروج نظاميان امريکايي از افغانستان، کشورهاي منطقه دست به دست هم داده و در تأمين صلح و ثبات همديگر سهم بگيرند.
در همين حال، وزير خارجه چين از امريکا خواسته تا در بارة موضوعات داغ مربوط به افغانستان صادقانه تلاش نمايد. او افزوده که اولويت اصلي در افغانستان، حفظ صلح و ثبات و جلوگيري از جنگ و هرج و مرج است و ايالات متحده بهعنوان آغازگر مسألة اين کشور، بايد مسووليت ها را به گونة آرام و مسوولانه به حکومت افغانستان انتقال دهد.
از سخنان وزير امور خارجه چين به صراحت ميتوان فهميد که چين به شدت نگران وضعيت فعلي افغانستان است و فکر ميکند که امريکا با حضور نظامي در افغانستان و سپس ترک اين کشور در يک زمان مناسب، «دام تزويري» براي چين پهن کرده است!