سیاسی

امريکا «هشدار» می‌دهد يا«تهديد» می‌کند؟

نورالله ولی زاده

با تشديد حملات طالبان و پيشروي‌هاي سريع اين گروه و تشکيل هسته‌هاي مقاومت مردمي در مناطق شمال و شمال شرقي کشور، احتمال وقوع جنگ داخلي در افغانستان قوت گرفته است.

جنرال اسکات ميلر فرمانده کل نيروهاي امريکايي در افغانستان روز سه‌شنبه(8سرطان) در مورد خطر بروز جنگ داخلي در افغانستان هشدار داد. او که در يک نشست خبري سخن مي‌گفت، تصريح کرد که «اوضاع امنيتي درحال حاضر خوب نيست… اگر وضعيت به همين شکل ادامه يابد وقوع جنگ داخلي مسلماً دور از تصور نيست. اين بايد مايه نگراني جهان باشد.»  اين جنرال امريکايي گفت که اگر رهبران افغانستان نتوانند بعد از خروج نيروهاي بين المللي متحد شوند، بايد انتظار «شرايط خيلي سختي» را داشت.

چند روز پيش‌تر سازمان ملل از احتمال«سناريوي دشوار» در افغانستان با پيشروي‌هاي طالبان هشدار داد.

هرچند بسياري‌ها به اين باوراند که جنگ جاري در افغانستان از همان ابتدا جنگ داخلي بوده، اما حضور نيروهاي خارجي در افغانستان تا همين اواخر سبب مي‌شد که پسوند«داخلي» به اين جنگ نامناسب جلوه کند. در واقع با آن‌که در زمان حضور نظاميان خارجي نيز بيشترين حملات طالبان به عنوان يک گروه داخلي متوجه نيروهاي امنيتي و دفاعي ملي بود، اما حالا بعد از خروج نظاميان خارجي، جنگ داخلي تعريف جامع، کامل و شامل جنگ در افغانستان دانسته مي‌شود.

با اين‌حال وقتي امريکايي‌ها از جنگ داخلي سخن مي‌گويند منظور شان اين است که نيروي سومي نيز وارد جنگ مي‌شود. از اظهارات مقام‌هاي امريکايي چنان بر مي‌آيد که هرگاه جنگ بين نيروهاي دولتي افغانستان و طالبان باشد، اين جنگ داخلي گفته نمي‌شود و هرگاه نيروهاي سومي وارد ميدان شدند، جنگ تعريف داخلي پيدا مي‌کند. به احتمال زياد، اشاره جنرال ميلر به بروز جنگ داخلي، در واقع اشاره به ورود نيروهاي مقاومت مردمي بعد از تشديد حملات طالبان در مناطق شمال و شمال شرق(حوزه مقاومت ضد طالباني) به جنگ و شکل‌گيري و احياي مجدد جبهه مقاومت ضد طالبان است.

در روزهاي اخير در بسياري از مناطق شمال و شمال شرق، نيروهاي مردمي تحت عنوان نيروهاي مقاومت با هدف دفاع از مناطق مسکوني شان تفنگ برداشته و به جنگ با طالبان پرداختند که در چندين منطقه ورود اين نيروها معادله جنگ را تغيير داد و نيروهاي دولتي و مقاومت مردمي توانستند که چندين ولسوالي را دوباره از تصرف طالبان بيرون کنند. ورود نيروهاي مقاومت مردمي که رفته رفته انسجام‌يافته‌تر شده و محوريت خود را در حال پيدا کردن است، حلقاتي در درون حکومت و نظام را نيز نگران ساخته است. به نظر مي‌رسد که حلقات معيني در حکومت در حالي‌که ورود نيروهاي مقاومت مردمي در جنگ عليه طالبان را به نفع بقاي نظام و ابقاي خويش در مناسب بلند حکومتي مي‌دانند، در عين حال نگران آينده حضور نيروهاي مقاومت مردمي هستند و اين چيزي است که در واقع در ميان محافل نظامي و سياسي بيروني نيز ايده جنگ داخلي را تداعي و تقويت مي‌کند.

با اين حال، صرف نظر از تفاوت ديدگاه‌ها در مورد تعريف جنگ جاري و جنگ داخلي، در اينجا با مفروض قرار دادن تعريف امريکايي‌ها از جنگ داخلي چند پرسش قابل طرح و بررسي است.

آيا به راستي جنگ داخلي در افغانستان در شرف وقوع است؟ نقش امريکا در اين جنگ چيست و چه خواهد بود؟ آيا نظاميان امريکايي‌ با ملاحظه واقعيت‌هاي عيني به اين نتيجه رسيده‌اند که جنگ داخلي در افغانستان قريب‌الوقوع است؛ يا اين است که امريکايي‌ها طرف‌هاي درگير در جنگ و صلح افغانستان را به احتمال وقوع جنگ داخلي تهديد مي‌کنند؟! اين پرسش‌ها هر کدام پاسخ مشرحي دارند که در اين مجال به صورت تفصيلي نمي‌توان به آن پرداخت.

به صورت فشرده مي‌توان گفت که شواهد و قراين زيادي وجود دارد که مبتني بر آن  از قريب‌الوقوع بودن جنگ داخلي مي‌توان سخن گفت. مي‌توان گفت که اگر همين اکنون بعضي از اقدامات ضروري روي دست گرفته نشود، احتمال وقوع جنگ داخلي نزديک است. آن‌گونه که جنرال ميلر گفته، يکي از اقدامات ضروري براي جلوگيري از وقوع جنگ داخلي، بوجود آمدن وحدت سياسي ميان سياسيون و جريان‌هاي مختلف سياسي افغانستان است. از اين نظرگاه آنچه احتمال‌سنجي وقوع جنگي داخلي پنداشته مي‌شود، در واقع متکي و مبتني بر واقعيت‌هاي عيني افغانستان است.

با ملاحظه شرايط جنگي و سرعت تحولات جنگ‌محور، مي‌توان گفت که اگر وضعيت به همين منوال ادامه پيدا کند، جنگ داخلي نزديک است. در واقع در اين نظرگاه، مهندسي جنگ و سناريوي ساختگي بودن پيشروي‌هاي طالبان مغفول واقع مي‌شود. اين نظرگاه بيشتر به عوامل و دلايل شکل‌گيري وضعيت موجود اشاره نمي‌کند و با ملاحظه شرايط عيني موجود، به اين نتيجه‌گيري رهنمون مي‌شود که جنگ داخلي اجتناب ناپذير است.

اما وقتي به اين پرسش پرداخته شود که نقش امريکا در شکل‌گيري وضعيت فعلي در افغانستان چيست و امريکايي‌ها از مطرح کردن بحث خطر قريب الوقوع جنگ داخلي چه اهدافي را در سر دارند، به پاسخ‌هايي مي‌رسيم که در چارچوب فرضيه «ساختگي بودن جنگ» گنجانيده شده مي‌تواند.

امروزه مقام‌هاي ارشد حکومت افغانستان به صراحت و ساده‌گي امريکا را متهم مي‌کنند که عامل شکل‌گيري وضعيت فعلي است. آنها مي‌گويند که امريکا با امضاي توافق صلح با طالبان اين گروه را اعتبار سياسي و اعتماد به نفس داد، زندانيان شان را رها کرد، به روي خلاف ورزي‌هاي اين گروه چشم پوشيد تا حرف بدانجا بکشد که طالبان در يک چشم بر هم زدن ده‌ها ولسوالي را تصرف کنند و سوداي زورگيري قدرت را در سر بپرورانند. اين گفته ها دقيق است. هرچند مقام‌هاي حکومت افغانستان با بيان اين گفته‌ها در واقع مي‌خواهند که نقش انفعالي و کارشکنانه خود در روند صلح را کتمان کنند.

با ملاحظه موضع‌گيري‌هاي اخير مقام‌هاي حکومت افغانستان، مي‌توان گفت که اگر قرار باشد جنگي داخلي در افغانستان صورت گيرد، امريکا بخشي از عوامل شکلگيري آن است. امريکا طوري رفتار کرد که زمينه جنگ داخلي فراهم شود. طبق اين ديدگاه، سخن گفتن مقامهاي امريکايي در مورد بروز جنگ داخلي در افغانستان،«هشدار» نه بلکه«تهديد» است.

امريکايي‌ها فضا را طوري ساخته‌اند که جنگ داخلي قريب الوقوع به نظر برسد. با اين کار، هم حکومت افغانستان تحت فشار قرار مي‌گيرد که حاضر به صلح شود، هم طالبان و هم نيروهاي مقاومت مردمي در حال ظهور.

با به ميان آمدن بحث جنگ داخلي، همه طرف‌ها استراتيژي «پيروزي نهايي از راه جنگ» را کنار مي‌گذارند و حاضر به يک تعامل سياسي مي‌شوند که عبارت باشد از برگشت به سناريوي صلح امريکا. در چنين حالتي، امريکا منحيث يک نيروي ناجي از راه مي‌رسد و افغانستان را از جنگ داخلي نجات مي‌دهد. در واقع امريکا با اين کار، تجويز برگشت به افغانستان را از مجامع بين‌المللي دريافت مي‌کند و اين تجويز با وعده کمک و همکاري کشورهاي متحد امريکا براي پيشبرد آجنداهاي بعدي امريکا در افغانستان و منطقه نيز همراه خواهد بود.

اين گمانه‌ها به‌خاطري مجال طرح پيدا مي‌کنند که هشدار نسبت به قريب الوقوع بودن جنگ داخلي در افغانستان توسط يک مقام بلندپايه نظامي امريکايي در افغانستان مطرح شده است. در حالي‌که امريکايي‌ها براي توجيه خروج نظامي شان از افغانستان دنبال دلايلي هستند که خروج را مسوولانه و درست عنوان کنند، هرگونه اظهار نظر هشدارآميز که از آينده جنگ و نابساماني درافغانستان هشداردهد، از سويي مقام‌هاي امريکايي خلاف پاليسي کلان اين کشور در قبال افغانستان و موضوع حساس و مهم خروج دانسته مي‌شود. مگر اين‌که جنرال ميلر، در يک رويکرد عاطفي شجاعانه، پاليسي و استراتيژي کلان کشورش را ناديده بگيرد و خلاف آن اظهار نظر کند. در واقع در اين روزها امريکايي‌ها تلاش مي‌کنند که به مردم افغانستان و جهانيان بگويند که خروج ما از افغانستان پيامدهاي منفي ناگوار به اين کشور ندارد. در چنين وضعيتي، چگونه جنرال ميلر از وقوع جنگ داخلي هشدار مي‌دهد؟ هشداري که تصميم خروج امريکا را غيرمسوولانه و نادرست نشان مي‌دهد!

باري زلمي خليل‌زاد گفته بود که مذاکرات صلح امريکا با طالبان در چارچوب استراتيژي«ماندن» قابل بررسي است نه در چارچوب استراتيژي رفتن. معناي حرف خليل‌زاد اين بود که امريکا براي ماندن درازمدت در افغانستان برنامه‌ريزي مي‌کند و اگر بحث رفتن باشد، نيازي به مذاکره با طالبان نيست. اين گفته‌هاي خليل‌زاد به اين معناست که امريکا سناريوهاي مختلفي را براي حضور درازمدت در افغانستان مي‌آزمايد. يکي از اين سناريوها، مهندسي جنگ به ترتيبي است که بتوان از آن نتايج مطلوب در عرصه سياسي بيرون کرد.

يک احتمال اين است که فرماندهان نظامي امريکا از سناريوهاي سياسي‌اي که سياسيون و رهبران دولت و نهادهاي استخباراتي و ديپلماتيک طرح و اجرا مي‌کنند، بي‌خبر يا ناراض‌اند. در چنين حالتي، مخاطب هشدار جنرال ميلر، مقام‌هاي بلندپايه امريکايي نيز بوده مي‌تواند. يعني جنرال ميلر مي‌خواهد به سناريوسازان عقب صحنه بگويد که کارهايي که شما مي‌کنيد، خطرناک است و عواقب غيرقابل مهار دارد.

به هرحال، بسياري از ناظران به اين باورند که امريکا در شکل‌گيري وضعيت کنوني، خواسته نخواسته نقش دارد. امريکا مي‌تواند وضعيت امنيتي و سياسي افغانستان را با روي دست گرفتن اقدامات متفاوت دگرگون بسازد. اما تفاوت است بين آن چيزي که امريکايي‌ها فکر مي‌کنند درست و به سود است و آن چيزي که مردم و تحليل‌گران در افغانستان فکر مي‌کنند درست است. اينجا بحث تضاد منافع در بين است. شايد منافع امريکا ايجاب چيزي را مي‌کند که منافع افغانستان چنين چيزي را ايجاب نمي‌کند.

در عين حال، نبايد از نقش مخرب عوامل داخلي غافل بود. طرح اين گمانه که وضعيت بد کنوني در افغانستان سناريوي ساختگي امريکا است، الزاماً به معناي ناديده گرفتن تعلل، تغافل، تجاهل، کارشکني، بي‌مسووليتي، بي‌عرضه‌گي، ندانم‌کاري، بي‌ظرفيتي و بي‌برنامه‌گي رهبران حکومتي و غير حکومتي افغانستان و طالبان نيست. واقعيت اين است که در داخل افغانستان نيروهاي سياسي متعهد و تأثيرگذاري که بتوانند مديريت اوضاع سياسي را بدست گيرند و فقط به منافع علياي کشور فکر کنند، تا هنوز به عنوان يک نيروي مشخص و واحد و فعال شکل نگرفته است. اگر تا حدودي امريکايي‌ها اشتباه مي‌کنند يا به سرنوشت مردم افغانستان بازي مي‌کنند، تا حدود زيادي رهبران سياسي افغانستان نيز بخاطر منافع شخصي و گروهي ممد واقع مي‌شوند که سناريوهاي خارجي مجال طرح و اجرا پيدا کنند. درقسمت کندي روند صلح و تشديد جنگ هم حکومت افغانستان و هم طالبان و هم احزاب و جريان هاي سياسي همه مسوول و مقصرند. هيچ کس به درستي وظيفه خانگي خود را انجام نداد.

شايد مشکل کلان امريکايي‌ها اين بود که با وجود درک تمام کاستي‌ها و بي‌ظرفيتي‌هاي نيروهاي سياسي فعال در حکومت و بيرون حکومت، به فکر تعويض آنان نيافتده و هميشه خواستند که با همين افراد کهنه و تکراري و فاسد و غيرسودمند، برنامه هاي خود را تطبيق کنند و بعد تقصير بهبود نيافتن امور را به گردن همين ناکاره‌ها بيندازند. اين خود در زمينه‌سازي به جنگ داخلي مؤثر واقع شده است. امريکايي‌ها در اين بيست سال مي‌توانستند که با تعهد بيشتري به آينده سياسي افغانستان، يک نيروي سياسي فعال و متعهد ايجاد و حمايت کنند که امروزه افغانستان سرنوشتش به دست حکومتي‌هاي قدرت‌طلب و ثروت‌اندوز يا طالبان تشنه قدرت نمي‌افتاد!

 

 

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار