سیاسی
همنوايی اعلامنشدهی طالبان و حکومت در سقوط ولسوالی ها
با تسريع خروج نيروهاي خارجي از افغانستان، طالبان بدون اينکه به شهرهاي بزرگ معترض شوند، به راهبرد تصرف ولسواليها متوسل شدهاند. در مدت کوتاه جنگجويان اين گروه توانستهاند که حدود 30 ولسوالي را در مناطق مختلف به ويژه شمال کشور تصرف کنند. پاسخ نيروهاي امنيتي در برابر يورش طالبان به ولسواليهاي زير حاکميت دولت تاکنون عقبنشيني و واگذاري بوده که زير عنوان عقبنشيني تاکتيکي توجيه شده است.
با سقوط هر ولسوالي سربازان زيادي به کام مرگ فرستاده ميشوند و همچنان تجهيزات و زرهپوشهاي ارتش و پوليس به گروه طالبان تسليم ميشود. طالبان به کمک نفوذيها و بزرگان محلي با سربازان در پايگاهها و پاسگاهها تماس برقرار ميکنند و از آنان ميخواهند که مواضعشان را ترک کنند تا از مرگ نجات يابند. اين رويکرد با توجه به روحيهي پايين ميان نظاميان و تبليغات گستردهي طالبان اثربخش است و وزنه را به سود طالبان تغيير داده است.
روش اين گروه طوريست که پيش از حضور جنگجويان و تصرف يک منطقه، شبکههاي تبليغاتي متشکل از ملاها و متنفذان محلي بستر را براي حضور فزيکي جنگجويان طالب مساعد ميسازد. طالبان در روستاهاي و ولسواليها مردم را اغوا ميکنند که روابطشان را با دولت قطع کنند، آنان کار دولت را مختومه اعلام ميکنند و تشکيل دولت جديد را که با باورهاي روستاييان ظاهراً مطابق به نظر ميرسد، وعده ميدهند.
طالبان با تصرف مناطق تخم کين و نفرت را ميکارند و با تخريب تأسيسات عامه ويراني را در کشور گسترانيدهاند. گسترش جغرافيايي طالباني چشمانداز آينده را تاريک کرده و زمينه را به تشديد جنگ و حاکميت جهل فراهم ساخته است. نبود رهبري سالم در رأس دولت و برخورد تعصبآميز به مسايل ملي باعث شده که قدرت و انرژي نيروهاي امنيتي که با هزينهي ميلياردها دالر از سوي جامعه جهاني به دست آمده هدر برود. سکوت و رواداري رهبري دولت در برابر طالبان تحت تأثير عوامل قومي در 20 سال گذشته سنت بوده؛ اما اخيراً اين نوع برخورد در عمل به شکل همکاري فشرده در آمده است.
تصرف مناطق و گسترش جغرافياي جنگ از يکسو سبب تضعيف روحيهي نيروهاي امنيتي شده و از سوي ديگر بيپروايي به زخميان نيروهاي امنيتي در ميدانهاي جنگ نيز بسيار گران تمام شده است. به گونهي مثال زخمهاي سربازان و افسران که در ولسوالي اوبهي هرات در برابر يورش ملخوار طالبان سينه سپر کردهاند، به دليل عدم رسيدهگي فاسد شده و شماري جان باختهاند. اما حکومت هيچ تمايل براي رسيدهگي به زخميان نشان نداده است.
غني صلاحيت فرماندهي نيروهاي ارتش را از جنرالان وزارت دفاع به يک فردي که فاقد تجربهي نظامي است و سوداي واهي «لوي افغانستان» را دارد واگذار کرده است. رسيدهگي به جنگ افغانستان براي او و گروهش اولويت ندارد و به جاي آن توان و ثروت دولت هزينهاي خيالپردازيها و خوانشهاي جعلي تاريخ ميشود.
برخلاف ادعا و سخنپردازيهاي حکومت و ادعاي دروغين جمهوريخواهي، طالبان از يکسو و گروهي معلومالحال از درون دولت در تخريب نظامي که به حمايت جهان حاصل شده نه به عرق جبين غني و گروهش، مشترکاند. گسترش قلمرو طالبان و تشديد جنگ در کشور نشان ميدهد که تلاشهاي صلح به فرجاماش نزديک است و اين نکته را نمايندهي اتحاديه اروپا براي افغانستان نيز اذعان کرده است. تاکنون نيز گفتوگوهاي صلح روند عبث و بيفايدهاي بوده که سودش را تنها طالبان بردهاند و حکومت به جاي تقويت صفوف مبارزه در برابر طالبان، سياست تفرقه را دنبال ميکند.
نکتهي جالب در اين است که با وجود فساد، کمکاري و تعصب رهبري حکومت، مردم و منتقدان عملکرد حکومت به مرتجع خوانده ميشوند. اين چسب ابداع امرالله معاون نخست رياستجمهوري که هيچ صلاحيت اجرايي ندارد، اما در ملامت کردن مردم استاد است. صالح تصور ميکند که با توجيه عملکرد ضعيف حکومت و کمکاري حلقهي حاکم ميتواند کار مفيدي براي خود انجام دهد، اما اين توجيهگري به عميق شدن فاجعه در کشور کمک کرده است.
با نزديک شدن مهلت زماني خروج نيروهاي خارجي، طالبان روي تصرف کلان شهرها تمرکز خواهند کرد و اگر فساد و تعصب همچنان فرمان ارتش را در دست داشته باشد، حيات نظام کوتاه خواهد شد و نظام عقبگرايي طالبان بر سرنوشت مردم حاکم خواهد شد. توجيهگري و انکار وضعيت، هيچ کمکي به بهبود وضعيت نميکند.
سلام وطندار