امريکا با راه اندازي حادثه يازدهم سپتمبر توانست با استفاده از هيولاي تبليغاتي خود چنان اين حادثه را بزرگ و خطرناک جلوه بدهد که گويا جهان با اندکترين از دستدادن فرصت يکسره نابود خواهد شد. امريکا با بزرگنمايي و وحشت آفرينيگويي جهانيان را افسون نمود و همه را با خود در مبارزه با تروريزم براي حمله به افغانستان بسيج نمود. اين ماجرا به صورت غير مترقبه جهان را تکان داد و کاخ سفيد توانست تا با استفاده از آن جبهة نيرومند جهاني را زير نام مبارزه با تروريزم در راستاي سياستهاي استراتيژيک خود بسيج نمايد. حالا که امريکا نيروهايش را از افغانستان بيرون ميکند. اين بار برعکس گذشته بيشتر وحشت افگني ميکند و نوعي تبليغات گمراه کننده را به راه افگنده است که گويا دولت افغانستان در حال سقوط است. اين هياهوي خصمانه از سيماي اصلي امريکاييها پرده بيرون ميکند که آنان نه براي نابودي تررويزم؛ بلکه براي رشد و نيرومندي تروريزم به افغانستان آمده بودند و حالا که افغانستان به بزنگار تروريزم بدل شده و بيش از 22 گروه تروريستي در آن فعال اند، نيروهاي امريکايي از افغانستان بيرون ميشوند.
پيش از آن که به حادثه آفريني کنوني امريکا در افغانستان پرداخته شود، بهتر است تا اندکي به حادثة يازدهم سپتمبر اشاره شود تا سيماي اصلي امريکا در اين حادثه عريان و مشت هايش باز شود. امريکا دو روز بعد از شهادت مسعود سناريوي 11 سپتمبر را راه اندازي کرد و به افغانستان حمله نمود تا انتقام حادثة سپتمبر را از مردم افغانستان بگيرد. امريکا در حالي افغانستان را مورد حمله قرار داد که عاملين حادثه سپتمبر شهروندان عرب بودند. امريکا با استفاده از غول تبليغاتي صهيونيستي جهان را به وحشت افگند و تمامي کشور هاي جهان را به سود خود افسون کرد. اين سبب شد تا تمامي کشور ها به شمول روسيه و چين و ايران با امريکا همسو شدند و به صداي بوش لبيک گفتند. حتا بزرگترين کشور تروريست پرور جهان يعني پاکستان ناگزير شد که در پاسخ بوش به اين پرسش، «با تروريزم يا با امريکا»، در کنار امريکا قرار بگيرد. جادوي تبليغاتي امپرياليزم جهانخوار با از بين بردن مسعود آخرين موانع را از سر راه خود برداشت. گفتني است که «گيريشرون» مامور سي آي اي در کنفرانس خبري مسعود با خبرنگاران عربي حضور داشت. امريکا ميدانست که دژ مقاومت با فروافتادن کلاه پکول مسعود به کلي فرو ميريزد. دليلش اين بود که سيا در داخل جبهه مقاومت نفوذ کرده بود و بر نفوذي هاي خود باور داشت. امريکا ميدانست که با شهادت مسعود تيغ از دمار مقاومت بيرون شده و بهانهء کافي براي ياران نيم راه و ثروت جو و قدرت طلب او ميسر شده تا دست از مقاومت برداشته و با اخذ پول از امريکا به دامن اين کشور سقوط کنند.
در حادثه يازدهم سپتمبر 2001 چهار طياره به وسيلهي 19 جنگجوي عرب که 12 تن آنان شهروندان سعودي بودند، بربرج تجارتي جهان کوبيدند. طيارهي اولي برج اول تجارت جهاني را کوبيد و 17 دقيقه بعد طيارهي دومي بر برج دومي اصابت کرد طيارهي سومي پنتاگون را مورد حمله قرار دادند که طيارهي چهارمي بنا برخورد ميان تروريست ها و سرنشينان طياره در شهر پنسلوانياي امريکا سقوط داده شد . اين 19 تن از امارات متحده عربي، مصر، ليبيا و سعودي بودند – اين طرح را خالد شيخ محمد در سال 1999 براي اسامه پيشنهاد کرد و او با وي موافقت نکرد و اما در سال 2001 آن را مورد تأييد قرار داد و شيخ به عملي کردن آن اقدام کرد و کار آموزش پيلوت ها را محمد عطا در امريکا به عهده گرفت. مرکز تجارتي جهان در يک زمان ظرفيت نگهداري1000 موتر را در پارک خود دارا بود، ده شبکهي تلويزيوني در منزل بالايي آن فعاليت داشتند . 5 کمپني بزرگ و 6 بانک کلان در منازل پاياني و اکسپرس بانک در منزل سوم آن فعاليت داشتند. در اين مرکز 50 هزار نفر مصروف کار بودند که مساحت مجموعي آن 3 ميليون 200 هزار متر مربع بود. اکنون در اين ساحه با هزينه 700 ميليون دالر در هشت هکتار زمين آبده ياد گاري اعمار شده است.
امريکا در اين حادثه درحدود 555 ميليارد دالرخسارهمند شد، در اين حادثه 3000 امريکايي کشته شدند. امريکا به انتقام اين حادثه 1. 5 ميليون عراقي را کشته يا زخمي نموده 4 ميليون عراقي آواره شده اند؛ اما در افغانستان که هنوز هم اين حادثه ادامه دارد، تلفات افراد ملکي از آغاز حملة امريکا به به اين کشورگراف بالايي را ميپيمايد.
امريکايي ها با همان شتاب و بنا بر اهداف مشخص استراتيژيک سناريوي امريکايي- يهودي را زير نام يازدهم سپتمبر دو روز پس از به شهادت رساندن مسعود صحنه سازي و به همينگونه براي فرار اسامه به پاکستان از توره بوره ء ننگرهار فرصت سازي کردند. سي آي اي با همان شتاب گيري شرون نمايندة خود را در 17 سپتمبر دوباره به پنجشير فرستاد تا جبهة مقاومت را همکار امريکا در حمله به افغانستان نمايد. بربنياد گفته هاي شرون در کتاب” الاشه شکن” او در زمان مصاحبة خبرنگار عرب با مسعود در صحنه حضور داشت. او پس از بازگشت از امريکا با چمدان يک ميليون دالري که بعدها يک ميليون دالر ديگر هم به آن اضافه شد، به سادهگي توانست ياران نيمه راه و پول دوست مسعود را بخرد و به گفته استيفن کول با نوش جان کردن چاي صبح با استاد سياف کار او را هم يکسره کرد. وي توانست تا تمامي موانع را از راه حملة امريکا به افغانستان بردارد. امريکا در گام نخست ده هزار سرباز خود را زير نام شعار رنگين مبارزه با تروريزم وارد افغانستان نمود. امريکا در مدت چهل روز بساط طالبان را در سراسر افغانستان برچيد و بربنياد توافق با پاکستان صدها تروريست و رهبران آنان را با طياره ها از شمال افغانستان به پشاور و کراچي و اسلام آباد منتقل نمود.
کاخ سفيد پس از راه اندازي سناريوي يازدهم سپتمبر با تبليغات سريع، يکدست، هماهنگ و گسترده چنان جهانيان را غافلگير نمود که حتا رقباي استراتيژيکش در سقف منطقه و حهان مانند ايران، چين و روسيه ناچار به پشتيباني از امريکا شدند و دست کم سر آري را در برابر امريکايي ها بجنبانند. در اين سرجنباني ها پاکستان بيشتر از ساير کشور ها تحت پوشش حمايت از مبارزه با هراس افگني بازي شگفت آوري را راه اندازي نمود. در اين شکي نيست که خواست تهديدآميز بوش از پاکستان مبني بر دو گزينه، با تروريزم يا بر ضد تروريزم نقش تأثيرگذار را در چرخش سياسي پاکستان داشت؛ اما آنچه مسلم است اين که چرخش پاکستان از اول دو پهلو بود و توانست تا با قيافه گيري به ظاهر جدي، امريکايي ها را به فريب جديد بکشاند. پاکستان در حالي حمايتش را از مبارزه با تروريزم اعلان کرد که اجازة انتقال صد ها نيروي نظامي و جنگجويان مسلح طالبان را از شمال کشور از امريکايي ها حاصل نمود. نه تنها اين که اسامه بعد از فرار دراماتيک اش از توره بورة ننگرهار توانست از حمايت نظاميان پاکستان برخوردار شود؛ بلکه امريکايي ها را وادار کرد تا صدها طالب و رهبران آنان را از کندز به اسلام آباد، کويته و پشاور انتقال بدهند. امريکا و پاکستان و همکاران افغان آنان با خطرناک خواندن جبهة شمال در سال 2003 توافق کردند تا طالبان دوباره ساخته شود.
اسناد و شواهد زيادي وجود دارد که اسامه تحت نظر رييس استخبارات پاکستان دراين کشور زندهگي ميکرد. چنان که علي احمد عبدالفتاح جوان ترين خانم 30 سالة اسامه که داراي 4 فرزند است، ميگويد که شوهرش بعد از رخداد يازدهم سپتمبر به صورت فراري در پاکستان زندهگي کرده است، وي مي گويد که خانوادة او بعد از سپتمبر متلاشي گرديد و بعد تر در سال 2002 دوباره سروسامان يافت. اسامه اول در پشاور و بعد به سوات وهريپور و از آنجا در سال 2005 به ايبت آباد در نزديک يک پايگاه نظامي مقيم گرديد. روزنامة گاردين به اساس اسناد يافت شده از خانة اسامه از روابط هماهنگ و تنگاتنگ اسامه با الظواهري و ملاعمر سخن گفته است. اين اسناد نشان ميدهد که اسامه بعد از مدتي در کراچي و بعد از سال 2004 بصورت منظم در ايبت آباد زندهگي کرده است. فهيم هويدي يک نويسندة مصري مصاحبه هايي را با هر يک از گروه هاي عملياتي اسامه انجام داده و بر اساس اين گفتوگو ها ميگويد که از مخفيگاه اسامه رييس آي اس آي و يک شخص ديگر آگاهي داشت که امريکايي ها رد پاي آن را پيدا کرده، با دادن 30 ميليون دالر براي او به محل اختفاي اسامه پي مي برند و خودش مفقود مي شود. وي به ادامه از بريدن سر اسامه و فرستادن آن به امريکا و افگندن تنه اش به کوه هاي هندوکش سخن گفته است . هرچند افشا کننده سايد ويکي ليکس جولين آسانژ مدعي شده که اسامه هنوز زنده است. وي در امريکا زندهگي ميکندو و تحت نظر استخبارات اين کشور قرار دارد و ماهانه صدهزار دالر از سوي امريکا دريافت ميکند. اين گفته سخنان نويسندة کتاب « جنگ اشباح» را در افکار تداعي ميکند که در زمان همکاري هاي مسعود با امريکا در زمان مقاومت برضد اسامه، روزي اسامه در تيررس افراد مسعود قرار گرفته بود و اما امريکايي ها مانع کشته شدن او شدند. اين موضوع دشمني امريکا با اسامه را در ذهن مسعود تغيير داد.
عمليات براي کشتن اسامه براي نظاميان پاکستان که دو طياره از افغانستان به ايبت آباد پرواز کرده بود، خيلي سنگين تمام شد و راز هاي استخباراتي آي اس آي را آشکار گردانيد. نظاميان پاکستاني آنقدر عصباني شدند که يک محکمة پاکستاني داکتر شکيل افريدي را به جرم شناسايي دي ان اي اسامه به 33 سال زندان محکوم کرد. وي به نام تطبيق واکسين موفق به شناسايي اسامه شده بود. هرچند امريکايي ها محاکمة او را بي اساس خواندند و اما او هنوز زنداني است.
طالبان در دهة اول 2020 در جنوب مسلط شدند و در دهة دوم در زمان کرزي که اتمر وزير داخله بود به شمال منتقل شدند. اين روند همراه با تهديد هاي آشکار و پنهان صورت گرفت که خليل زاد يک مورد آن را در رابطه به دوستم افشا کرد. امريکايي ها سخت فريب پاکستان را پذيرا شدند و با بازي هاي چند پهلو شورشگري در افغانستان را دامن زدند. به گزارش روزنامة تايمز لندن آقاي کرزي از 2007 تا 2014 ،600 ميليون دالر براي طالبان داده و براي آنان پنج مرکز در هلمند، کندز، ننگرهار، فارياب و لوگر تاسيس کرد. اين جدا از پول هاي ترياک و ساير پول هايي اند که قرار دادي هاي امريکايي ميليون ها دالر را به طالبان دادند تا کاروان هاي اکمالاتي آنان مورد حمله قرار نگيرد. بخشي از عوايد 75 ميلياردي سود ترياک هم به جيب طالبان ميرفت و بيش از 70 ميليارد آن به جيب مافياي نظامي و سياسي امريکا و انگليس ميرفت. اين که انگليس و امريکا به ارزش ميليون ها دالر از طريق مايکل سمپل ها به طالبان دادند و حساب اين کمک هاي امريکا و انگليس به طالبان را کسي نمي داند. اين درآمد طالبان را بيشتر به نمايش مي گذارد. هرچند سمپل بخاطر پنهان ساختن اين توطئه ها از افغانستان اخراج شد و اما اخلاف او به اين کار ادامه دادند. شمار نيرو هاي امريکايي در زمان اوباما در افغانستان به 120 هزار تن رسيد. ترمپ وعده هاي ناتمام اوباما را تکميل کرد و شمار سربازان امريکا در افغانستان را به 10 هزار رساند.
حضور ناکام امريکا در افغانستان نه تنها تروريزم را فربه تر کرد و بيش از 20 گروه تروريستي را در اين کشور فعال نموده است؛ بلکه بسياري از ارزش هاي خوب و کلان ارزش ها و فراروايت ها را نيز در اين کشور نابود کرد. افغانستان را با حمايت از حاکمان فاسد و بيگانه از افغانستان به سنديکاه تبهکاران و در نتيجه به جزاير قومي و گروهي و مذهبي بدل نمود. امريکا توانست تا با استفاده از ضعف سياستگران افغانستان به اندازه کافي تخم نفاق ميان مردم افغانستان را کشت کند و اکنون که حاصلش به ثمر رسيده افغانستان را ترک ميکند. سياستگران جاه طلب و خودخواه و ثروت جو و تن پرور افغانستان که بسياري از آنان نفوذي ها و افراد وابسته به امريکا اند؛ با دامن زدن نفاق قومي و گروهي جاده را براي توطيه امريکايي در افغانستان هموار نمودند. حالا امريکا در حالي افغانستان را ترک ميکند که در اين کشور به بزرگ ترين توليد کنندة مواد مخدر تبديل شده است و به مرکز داد و ستد مافياي جهاني قاچاق مواد مخدر و اسلحه بدل شده است.
حالا که 20 سال از آن حادثه سپري شده است و امريکايي ها افغانستان را ترک ميکنند، با همان شدت هياهو و وحشت آفريني را به راه افگنده اند. آنان با اين بهانه ميخواهند، به بهاي بزرگ ترين جفا به مردم افغانستان بر روي شکست افتضاح بار خود پرده بکشند. امريکا جنايتي را که با آمدن خود در افغانستان مرتکب شد و طالبان را از کندز در تباني با پاکستان با طياره ها به کراچي و پشاور و اسلام آباد انتقال داد و به همين گونه حالا براي آمدن آنان تبليغات وحشت بار را با رويکردي ماجراجويانه به راه افگنده است. سخنان مقام هاي ارشد امريکايي مبني بر سقوط حکومت بعد از خروج خارجي ها و ناتوان خواندن نيرو هاي دفاعي افغانستان و بسته شدن سفارتخانه استراليا و چيز هاي ديگر همه گواه بر اين است که خارجي ها در رأس آنان براي طالبان لابي شده اند و جاده را براي آمدن آنان هموار ميسازند.
از طرفي هم اعلام ارسال 600 نيروي دريايي امريکا جهت محافظت از سفارت اين کشور در کابل و موضوع هاي ديگر چون اظهارات کميساري هاي سازمان ملل در افغانستان مبني بر کاهش کمک ها به افغانستان از مواردي اند که نمايانگر هراس افگني امريکا در افغانستان است. از هياهوي امريکايي ها برميآيد که در تباني با پاکستان و طالبان توطية خطرناکي را برضد مردم افغانستان به راه افگنده است. امريکا حاضر شده تا در بدل اجازه يافتن داشتن پايگاه در پاکستان وعده هايش را در افغانستان بسر برساند. از رويکرد هاي کنوني امريکا فهميده ميشود که با خروج خود دولت افغانستان را پايان يافته معرفي کند و گويا به طالبان چراغ سبز نشان ميدهد که با رفتن سربازان امريکايي دولت افغانستان را سقوط بدهند.