ولایت بدخشان، پس از سقوط حکومت مجاهدین، محور پایگاهی مقاومت و سنگر مطمین علیه گروههای تکفیری بود، طالبان با تمام تلاش از استقامت گذرگاه توپخانه، مرز میانِ افغانستان و پاکستان، چندینبار حملاتِ گستردهیی را برای تسخیرِ مناطق استراتیژیک، این ولایت آغاز نمودهاند. باوجود حمایتِ پاکستان، این گروه، هر باری با تلفاتِ سنگینی دوباره بهسمت چترال پاکستان عقبنشینی نموده و به اهداف شومشان نرسیدهاند؛ از اینرو ولایتِ بدخشان، پس از سقوطِ طالبان، از شمار ولایت های امن کشور محسوب میشد.
اما این آرامش کوتاه مدت، در واقع آرامش بعد از توفان بود که بدخشان بهگونهی رازناک دچار ناامنی شد، برای اولینبار رسانهها اعلام کردهاند که اعضای یک گروهِ کمک رسان خارجی در ولسوالی وردوج، توسطِ افراد ناشناس بهقتل رسیدهاند. از آن روزگار به بعد، حرف و حدیثِ زیادی بهرسانهها درز کرد. در برخی مناطق این ولایت، سر وکلهی طالبان پیدا شد. پس از آن دهها رویداد خونین از این دست، در رسانههای داخلی و خارجی خبرساز شد؛ بدتر از آن، حضور طالبان داخلی در این ولایت، موجودیت جنگجویان چینی، تاجیکستانی، ازبیکستانی که معمولاً در ولسوالیهای پنجگانهی دروازها حضور و پایگاهی امن برای خود ساختهاند. که این خیلی تکان دهنده و نگران کننده، برای مردم است که در بیش از یکونیم دهه بیداد کردند. بهباور نگارنده جدا از پهلوهای پیدا و پنهان و عوامل دیگر، آنچهکه موجب بحرانِ امنیتی شد، سه، عامل محوری، سبب بد امنی و تشدید جنگ و خشونتِ بیپیشنه در بدخشان شده است:
یک، برخی از حلقاتِ خودی، برای تأمینِ منافع فردی و تیمی، و یا بهدلیلِ رقابتهای داخلی و سلیقهیی، طالبان را بهعنوانِ ابزار در مقابل رقبای خویش بهدور از تصور، ناعواقب اندیشانه بهمیدان کشیدهاند، سلاح و مهمات در اختیار آنان قرار دادهاند و این گروههایی سودمحور از احساساتِ مذهبی و حضور ابزاری آنها، سوءاستفاده کردهاند که در فرجام دامنهی ناامنیها بهگونهی وحشتناک در این ولایت، گسترش یافت؛ بعدها بر ملا شد که این حلقات، چگونه خود به ابزار قدرتمندِ طالبان مبدل شدهاند؛
وضعیتِ آشفتهی امروز ولایتِ بدخشان، مارا بهیاد همان قصهی اژدهای یخ زدهیی میبرد که روزگاری مرد مارگیری سر بهبیابانهای بغدادی زد به اژدهایی بزرگ و مردهیی برخورد، آن را بهمنظورِ نمایش باخود بهشهر آورد. مردم از اطراف و اکناف شهر، برای دیدن نمایش اژدهای مرده بهمیدان آمدهاند. اما غافل از اینکه این اژدها در خواب زمستانیاست. اژدها بر اثرِ تابش گرمای آفتاب بغداد، ناگهان از خواب زمستانی بیدار شد، نخست نیشکینش را بر تن مرد مارگیر فرود برد. بعد همهی مردم را بهوحشت انداخت و عدهی را نیش زد. این حکایت بهروزگار ما بدخشانیها خیلی مشابه و صادق است؛ مارگیرهایی سیاسی ما بیخبر از اینکه افعیهای زهرآگین در خواب زمستانی رفتهاند آن را نوازش کردند و در لای پتوهای گرم زمستانی پنهان نمودهاند، وقتی بیدار شدند، نخستین نیشکینشان را به تن کسانی فرود آوردند که این گروه را تقویت و حمایت کرده بودهاند. و آنان نمیدانستند که مار قندهار و مار بدخشان، هردو زهرآلوداند؛ دیر یا زود زهرِ حادثه را بهکام مردم مظلوم فرو میچکانند.
حالا بیش از یک دهه است، گروه طالبان، ضمن اینکه بدخشان را بهشدت ناامن کردهاند، مناطقِ استراتیژیک، منابع اقتصادی ولایت را تسخیر کردند و نیز در میانِ مردم نفوذ ایدیولوژیک و فکری نموده و تلفاتِ سنگین و سهمگینی را در آن ولایت بر نیروی امنیتی و خیزشهای مردمی وارد کردهاند.
دو، باتوجه بهموقعیتِ استراتیژیک بدخشان، تمرکز بازیهای کلانِ سیاسی، استخباراتی و تداوم جنگهای نیابتی موجب تشدید جنگ و خشونت در بدخشان شده است، بهنظر میرسد که در سال آینده، گروههایی تکفیری در تبانی و حمایتِ شبکههای استخباراتی منطقه، جنگ و خشونت را در این ولایت، بیشتر از این تشدید بخشند، بهویژه ولسوالیهایی پنجگانهی دروازها (خواهان. کوفآب، نسی، مایمی و شکی)، خلاصه میخواهند رود آمو را بهصورتِ کامل تصرف کنند. با یک نگاه و محاسبهی فرضی و نظامی، سقوط ولسوالیهای پنجگانهی دروازها بهمعنای سقوطِ بدخشان و تهدید جدی، برای ولایاتِ پنجشیر، تخار و حتا شمال کشور است.
سه، ضعف مدیریت و ناکارهگی شماری از مقامهای ارگانهای امنیتی از عوامل دیگری نفوذ و حضورِ طالبان در بدخشان است. که بیشتر از یک دهه، هیچ یک از مسوولان امنیتی، نهتنها نتواستهاند وضعیت را مهار کنند، بل در نتیجهی بیتوجهی و عدمِ مسوولیتپذیری آنان، گروهی طالبان در تمام ولسوالیها نفوذ و سربازگیری کردهاند. اگر در شرایطِ دشوار کنونی افراد نخبه، دلسوز و کادرهای مجرب محل، بهدلیل حبِ وطن دوستی، و شناخت که از مردم و جغرافیای این ولایت دارند، استخدام نشوند، مهار و کنترل جوی جاری بدخشان غیر ممکن است.
در صورتیکه حکومتِ مرکزی باتوجه بر موارد برشمرده بهویژه وزارتِ دفاع ملی نظر بهترتیب اولویت و نقاطِ آسیبپذیر، هرچه عاجل پلانِ عملیاتی سرکوبگرانه و مانورهای بازدارنده را روی دست نگیرد و پیش از فرا رسی بهار آینده، نهتنها ولسوالیها حاشیهی رود آمو سقوط میکند، بل ما شاهدِ یک فاجعهی کلان انسانی دیگر و وحشتناکتر از رخداد خونین و تراژدیک ولسوالی “مایمی” خواهیم بود که در آن حادثه شمارِ از خوبترین جوانان بدخشانی، مظلومانه کشته شدهاند.
راهکار امنیتی: بهباور نگارنده نیاز مبرم است که بعد از یک آسیبشناسی دقیق، بازنگری و شناسایی کمیت و کیفیت نیروی انسانی، رعایت تناسب قوای بشری مطابق به تجهیزاتِ نظامی، مؤلفههای زیر ضمن اینکه از پیشروی سریع دشمن جلوگیری میکند، بل میتواند وضعیت کنونی را به یک وضعیتِ مطلوب و همه پسند تعویض کند: ایجاد یک سوق و ادارهی واحد و ُپر تحرک با تشریک مساعی ارگانهای امنیتی باحضور و حمایتِ فرماندهان پیشین جهادی و با تجربه- بسیج همگانی، تقویت و حمایت خیزشهای مردمی بارویکرد جدید که ذهنیت تخریش کننده و بیاعتمادی قبلی را مهار و مدیریت نموده و هم جاذبه مشروعیتی و حمایتی مردمی را داشته باشد- عملیات هدفمند، نقطهیی و مقطهای بادرنظرداشت اولویت و سطح تهدیدات بلند هر منطقهیی بدخشان، اجرا و انجام شود- فرماندهان پولیس، لوا و ریس امنیت ملی ولایت بهدلیل کمکاری و بیتوجهی برکنار و بهعوض آنان با اتفاق آراء و توافق بزرگان ولایت، از کادرهای خودی تعیین و مقرر شوند- پرسونل کمبود لوا نظر بهشرایطِ دشوار فعلی از سربازان بدخشان گزینش و در لوای آن ولایت تعیین بست گردند.
بخشهای عقیدتی و امورعامهی لوا دارای سطح سواد بلند دینی و تخصصی بوده باشند که بتوانند با ایجاد یک اتاق فکر موثر متشکل از طیف علمای نخبه، جنگ را در مساجد و رسانههای محلی ولایت بهگونهی موردی توجیه و تبلیغ مشروعیتی کنند، همچنان، برای سربازان انگیزش رزمی، روحیه و مورال تولید و ایجاد کنند- تبدیلی تمام مهرههای سوخته و نا بهکاریکه در قدمههای مهم و محوری عامل نفوذ گستردهیی دشمن شدهاند و نتوانستهاند از رشد و نفوذ آنها جلوگیری کنند- تقویتِ کشف و استخبارات لوا در همآهنگی با رییس امنیت ملی “جدید ولایت” از حضور و طرز فعالیت دشمن معلوماتِ دقیق داشته باشند. که موارد فهرست شده با توجه به خلاقیت فردی و عقلانی فرماندهی پولیس امنیه و لوا (مهرههای جدید) در فرصت کوتاه نقش آفرین بوده باشد. در غیر آن بدخشان در آستانهییک فاجعهی انسانی پنهان دیگر قرار داد. و هرگونه بیتوجهی و بیتفاوتی بهقوع حوادثِ پیشبینی شدهی فوق کمک خواهد کرد.