سیاسی

شب قدر و عروج ملکوتی انسان پله به پله به آستان خدا

نويسنده: مهرالدين مشيد

 

 

شب قدر بهتر از هزار ماه است. چرا اين روز بهتر از هزار ما است؛ آنهم بهتر از هزار ماه و بعيد نيست که دراين هزار هم رمز و رازي نهفته است که کمتر از شب قدر نيست. از اين رو ترجيح داده شده تا هزار ماه گفته شود. در اين شکي نيست که کلمة هزار دلالت بر کثرت مي نمايد و مفهوم آشکارا بر اهميت شب قدر دارد. از همين رو خدا تاکيد مي کند که شب قدر بهتر از هزار ماه است. اين شب در واقع جغرافيايي است که بر همه اعصار و بر همة  انسان سايه افگنده است. اين شب جغرافياي قدر بر صورت تاريخ است تا با نزول قرآن در آن جهان بشريت از هيولاي شرک و جهل و خرافات رهايي يافت. خدا عظمت اين شب حيرت انگيز و ملکوتي را در برابر اين پرسش که از شب قدر چه آگاهت کرد، اين چنين تعريف مي کند، شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است؛ زيرا در اين شب قدرت خدا و ملک و انسان در يک مثلث ناهمگون به  نمايش مي آيند. اين شب شب قيام و رهايي و رستگاري و مبارزه با ستم و کذب و فريب و دو رويي است تا انسان در هر برهه اي از تاريخ در شب هاي اين ماه به فلاح برسد. از اين رو اين شب  شب تاريخ ساز و سرنوشت ساز است. در اين شب، فرشته گان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند. اين آيت دلالت آشکار به قدرت نمايي و عظمت و شکوه اين شب دارد که نيرو هاي ملکوتي به ياري انسان ها مي شتابند و تا دم صبح صلح و سلام گويان، سلامتي هاي جسمي و روحي را براي انسان ها به ارمغان مي آورند.

در متون دين راجع به شب قدر روايات متعدد و گوناگون شده است. چنان که خدا مي گويد، پاک است آن ذاتي که سير داد بندة خود يعني پيامبر را در شب هنگام از مسجد حرام به مسجد اقصي. چنان که در اين آيت آمده است: «پاك و منزّه است آن (خدايي ) كه بنده اش را از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي كه اطرافش را بركت داده ايم شبانه برد، تا از نشانه هاي خود به او نشان دهيم.» همانا او شنوا و بيناست .(سورة اسرا). اين سفر يک سال قبل از هجرت پس از نماز مغرب به وقوع پيوست که پيامبر مسجدالحرام را به قصد مسجدالاقصي ترک مي کند. در اين سفر ايستگاه پيامبر مسجدالحرام و فرودگاه آن مسجدالاقصي خوانده شده است. در سورة  النجم آمده است که پيامبر در اين سفر از لحاظ معنوي چنان صعود نمود. سپس نزديک‌تر و نزديک‌تر شد تا آن‌که فاصله او به اندازه دو کمان يا کمتر بود. در تفاسير شماري اين نزديک شدن را به جبرئيل نسبت داده اند و اما بنا برروايات، جبرئيل در اين سفر در رکاب پيامبر قرار داشت. بنا بر اين او به مقامي نزديک مي شود که پله به پله به سوي خدا صعود مي کند که درس بزرگ خود شناسي و خدا شناسي را مي آموزد. چنان که آيات سورة النجم در اين مورد صراحت کامل دارد.

اين سوره به گونة رمزآلود در ضمن آن که  سفر معراج را تأييد مي کند و در عين زمان اشاره به اثبات وحي نيز دارد که قرآن در آن شب براي پيامبر القا مي گردد. چنان که در آيات هاي 3 تا 14 اين سوره آمده است ، يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده، از سر هوس سخن نمى‏ گويد، اين سخن به جز وحيى كه وحى مى ‏شود نيست، آن را [فرشته] شديدالقوى به او فرا آموخت، [سروش] نيرومندى كه [مسلط] درايستاد، در حالى كه او در افق اعلى بود، سپس نزديك آمد و نزديك تر شد، تا [فاصله‏ اش] به قدر [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديك تر شد، آنگاه به بنده‏ اش آنچه را بايد وحى كند وحى فرمود، آنچه را دل ديد انكار[ش] نكرد، آيا در آنچه ديده است با او جدال مى ‏كنيد، قطعاً بار ديگرى هم او را ديده است و نزديك سدرالمنتهى. آيات ذکر شده مراحل چگونگي به کمال وحي رسيدن پيامبر را توضيح مي دهد که او چگونه در اين سفر شگفت انگيز به کمال آگاهي رسيد و کلام الهي در وجودش به وحي منزل تبديل شد. گفته شده که پيامبر را در اين سفر براق ياري کرده است و گويا بر پشت براقي نشسته است و او را به آسمان هاي آگاهي سير داد. هرگاه روي واژة براق در اين سفر تکيه شود. براق اسم تفصيلي برق است؛ يعني نوعي از نور يا انرژي ده گانه که تا کنون شناخته شده است؛ اما جان مطلب در اين است که هرگاه اين واژه به گونة نمادين تشريح گردد. در اين صورت به دو ايستگاه زميني يعني مسجدالحرام و مسجدالاقصي و ايستگاة آسماني يعني افق اعلي اشاره دارد.  اين سير و سفر حيرت انگيز سخن از به کمال آگاهي رسيدن پيامبر دارد که به رود هاي خروشان آگاهي و معرفت دست مي بابد. اين آيات به ادامه مي گويد که پيامبر گويا به گونة رمز آلود به وسيلة کسي به کمال آگاهي رسيد که او را بار ديگر در نزديک سدرالنتهي ديده بود. آيت سدرالمنتهي در واقع به نوعي پروسة کثرت در روند وحي اشاره مي کند که گويا پيامبر نخستين بار جبريل را در غار حرا ديده بود. اين آيات در ضمن آن که جهاني از مفاهيم ناگفته را در خود پنهان دارد، در ضمن خدا خواسته تا با زبان خاص سفر به کمال رسيدن پيامبررا در نماد معراج بيان کند تا حداقل مورد پذيرش هم عصران او باشد. در اين شکي نيست که پيامبر در اين سفر رمز آلود به آگاهي خارق العاده و شگفت انگيز دست مي يابد که درک آن براي آدم هاي عادي دشوار و حتا غيرقابل باور است. زماني به يک گوشة پنهان اين سفر ملکوتي مي توان پي برد که اندکي به اين شعر جاودانة مولاناي بلخ

«آفتابي در يکي ذره نهان  –  ناگهان آن ذره بگشايد دهان»، «آفتاب از ذره اي شد وام خواه  –  زهره اي از خمره اي شد جام خواه». مولاناي بلخ اين سخن را هشت قرن پيش گفته است. آن زماني بود که نه از انشتاين خبري بود و نه هم از بمب اتومي و راز هاي درون عنصر يورانيوم کسي چيزي مي دانست؛ اما مولانا با قوت قلب و نيروي ايمان با نور اشراق در نتيجة سفر از «خلق به حق» به اين راز پي برد. هدف از اشاره به اين موضوع کنجکاوي بر توانايي هاي خارق العادة انسان است که هرگاه به سوي انسانيت گام بگذارد، بالاخره پله به پله به آستاني مي رسد که «آنچه اندر وهم نايد آن شود»

يا به عبارت ديگراين آيت به گونهء نمادين از هم پذيري و آشتي پذيري و يا با زبان امروزين از گفت و گوي تمدن ها و فرهنگ ها سخن مي گويد و داد سخن بر سر دو تمدن و دو فرهنگ يعني فرهنگ شرقي در نماد مسجد حرام و فرهنگ غربي در نماد مسجد اقصي مي راند و يا گفته مي توان که از آشتي اديان سخن مي زند که در رأس نخستين محمد(ص) و در رأس دومي حضرت ابراهيم و داوود و سليمان و موسي و هم عيسي قرار دارد. سفر معراج سفر خلق به سوي حق و از حق به سوي خلق است و پيامبر در اين سفر توانست تا راز هاي پنهاني را درک کند و همه را به زبان وحي بيان کند.

اين که چگونه اين سفر شب هنگام آغاز شد و تا طلوع فجر ادامه يافت. دليلش شايد اين باشد که پيامبر با نيروي رسالت دل تاريک ترين شب هاي تاريخ را با براق خود دريد و تمامي پرده هاي  تاريکي و جهل و خرافات و خودپسندي و خودخواهي و تحمل ناپذيري و همديگر ناپذيري ها را يک سره  دريد و با بشکن بشکن جانانه اي در فجر تاريخ طلوع نمود. از همين رو است که ملت ها براي نجات و رستگاري خود در شب هايي از تاريخ قيام هاي جانانه را آغاز؛ خاموشان را به فرياد، نشسته گان را به قيام و ايستاده گان را به تکان وامي دارند تا باشد شعور انقلابي با آگاهي واقعي در افکار آنان به بار و برگ بنشيند تا باشد که با خون هاي پاک شان به سوي شفق تاريخ منزل گزينند و سرانجامي هاي خونين خويش را در طلوع خورشيد آزادي و عدالت به تماشا بنشينند. سفر معراج در واقع عروج انسان است، به عالي ترين مقام در يکي از شب هاي سرنوشت ساز تاريخ که «سفر معراج» اش خوانند و پيامبر در اين شب به  سوي آسمان هاي رستگاري و آگاهي و آزداي و عدالت پرواز نمود و به مثابة انسان برگزيده به حيث  پيامبر الهي دراين سفر سرنوشت ساز نقشة راه را براي بشريت ترسيم نمود. او در اين سفر آموخت که چگونه  در اين شب مرحله به مرحله خط سير زنده گي را به درستي ترسيم و طرح ريزي کند تا  بشريت با تعقيب آن به رستگاري و فلاح هميشگي برسد. هرچند او فرصت نيافت تا پرده هاي رمزآلود اين سفر را پايين بکشد و اما آنچه را که لازم مي دانست، بيان کرد. از همين رو است که سفر معراج بيان کنندة داستان پايان ناپذير يک حادثة شگفت انگيز است که هر نسلي بايد پرده هايي از آن را بيرون کند تا عظمت اين سفر به شهود برسد.

از اين رو اين سفر که در شب معراج واقع شده و يا حتا گفته شده که سفر معراج در شب قدر واقع شده است، خيلي با اهميت خوانده شده است. اين سفر در زنده گي پيامبر تأثير بسزا برجا نهاد و در اين سفر آموخت که جايگاه انسان در کجا است و او براي بشريت آموخت که هرگاه انسان از رفتن به لجن معتفن احتراز و به سوي خدا عروج نمايد، نه تنها که از انسانيت به آدميت مي رسد  و بلکه در کرانه هاي بلند و باشکوه افق اعلي در زير سدره هاي تکامل حتا فرازماني و فرامکاني منزل مي گزيند. رواياتي وجود دارد که قرآن در اين شب به سينهء پيامبر طلوع مي کند و به تدريج به زبان وحي به وسيلة او بيان شد. گفتني است که در رابطه به چگونگي وحي ابراز نظر هايي زيادي شده و اما آنچه از حکايت موسي در حادثه طور و آنچه از زبان خديجه در مورد نزول وحي روايت شده، حاکي از آن است که درحالت نزول وحي گويي زمان به صفر تقرب مي کند و فاصله هاي نامحدود به فاصله هاي محدود بدل مي شوند. گفته مي توان که اين تقرب به معناي تلاقي نامتناهي به متناهي و تلاقي انسان با فراتر از خودش است که قرآن از آن به عنوان « شديدالقوا» ذکر کرده است. دنياي صفر بعدي در واقع نقطه ايست که داراي اندازه نيست و فقط يک تعريف است. در همين حال ميان خدا و پيامبر دو نقطه مرسله و آخذه ايجاد مي شود و تنها پيامبر در آن فضا قدرت گيرنده گي وحي را دارد و بس. چنان که در حادثه طور فضاي اخذ وحي فراتر از محيط اطراف موسي رفت. اين سبب شد تا نزديکان و اقوام موسي نتوانستند آن فضا  را تحمل کنند. آنان تجلي وحي را چون صاعقه اي احساس کردند که همه بي هوش شدند. به گفتهء خديجه زماني که به پيامبر وحي نازل مي شد، گويي زگنال ها شنيده مي شد و حتا حالت پيامبر دگرگون مي گرديد. از آنچه گفته آمد، شب قدر به راستي بزرگ تر از هزار ماه و هزاران شب هاي تاريخ است؛ زيرا پس از اين شب سرنوشت انسان ها و تمدن ها و فرهنگ ها يک باره دگرگون مي شود و زمان چنان تقرب به صفر مي کند که پيامبر گويي راه هزاران ساله را در يک شب طي مي کند. از همين رو است که رمز و راز سفر معراج را تنها در بعد چهارم مي توان سراغ نمود و بس. تنها با وارد شدن در بحث بعد چهارم است که مي توان راز هاي پنهان را در آنسوي زمان درک کرد و ظرفيت‌هاي انساني را از موسي تا عيسي و از عيسي تا محمد ص و حتا از محمد تا مولاناي بلخ درک کرد. اين قابليت هاي سرشار و برازنده انسان است که شبه خدا خوانده شده است؛ يعني توانايي هرچيز شدن را دارد و تنها خدا نمي شود. به قول عرفا يعني انسان عقل کل شده نمي تواند؛ زيرا هر روز با گشودن گره يک پاسخ با صد پرسش ديگر رو به رو مي شود. هر قدر که انسان از لحاظ مغزي تکامل مي کند. از يک سو پاسخ ها افزون و از سويي هم پرسش ها افزون تر از آن مي شوند. پس يافتن رمز و راز معراج در ساحت بعد چهارم امري ساده نيست که با يک پاسخ حل شود؛ زيرا اين سفر، سفر نمادين است و عمق و‌پهناي آن فراتر از چهار بعد است و شايد زمان از پاسخ آن بيرون بدر نشود. هر نسلي و هر عصري از سفر معراج و شب قدر و … حرف هاي تازه به تازه خواهند داشت و نبايد گفته هاي ديروزشان و امروزيان را در اين باره قطعي و ثابت و بدون تغيير تلقي کرد. شايد روزي رسد که انسان به کمک دانش پرده هاي بيشتري را از اين راز بيرون کند و ناگفته هاي زيادي را آشکار کند.

بربنياد نظر انشتاين انسان ها در يک جهان فضا – زماني خميده زنده گي مي کنند. به عبارت ديگر فضاي سه بعدي ما مسطح نيست ومرز و پاياني ندارد و در عين حال  نامحدود نيست. هر سفر که به رغم اين که در يک  خط مستقيم صورت مي گيرد، در واقع  مستقيم نيست  و در جهت  بعد چهارم خم شده است. مانند هرخط بر روي کره که در جهت بعد سوم خم شده است. تصور زنده گي در يک فضاي چهار بعدي نتايجي در بر دارد که تا حدودي با برخي مفاهيم مطرح شده  در قرآن مي تواند منطبق باشد. اما نه به حيث يک موضوع کامل علمي؛ زيرا اين يک موضوع علمي نيست و استناد به آيات قرآني جنبة احتمالي دارد و به هيچ وجه اثبات مفاهيم قرآني توسط قوانين علمي يا اثبات علمي توسط آيات الهي مدنظر نمي باشد. البته به دليل اين که زبان وحي  ابدي و جاودانه و فراتر از قوانين علمي است و اما قوانين علمي محدود و تغيير پذيرهستند.

به عبارت ديگر جهان ما يك جهان سه بعدي است كه در جهت بعد چهار خم شده است.  حركت در بعد چهارم نتايج جالبي در بر خواهد داشت. به گونة مثال  امكان و خروج از زندان بدون گذشتن از در يا ديوار، عبور از كوه بدون رفتن بالاي آن و يا تونل زدن، نزديك كردن راه ها، پشت و رو كردن يك موجود، توجيه ماهيت دو گانه موج- ذره و … به نظر مي‌رسد مفاهيم فوق با مفهوم برخي آيات قرآني نزديكي داشته باشد كه در اين بحث به آن پرداخته مي‌شود. همچنين به برخي مباحث از قبيل معراج پيامبر اكرم، پل صراط، داستان ملكه سبا، آسمان هاي هفتگانه و… از ديد جديدي نگريسته مي‌شود.

فرض كنيد يك جهان دو بعدي به صورت سطح يك كره باشد. (يعني خميده باشد) براي رفتن از نقطه A به نقطه B در روي سطح بايستي راه طولاني طي شود. و ليكن اگر موجودي بتواند در بعد سوم حركت كند، مي‌تواند از ميان كره به طرف ديگر آن برود و راه را كوتاه نمايد. موضوع بعد چهارم را در انفکاک ناپذيري فضا و زمان نيز قابل درک است. در اين ترديدي نيست که زمان و فاصله يکي هستند، اين را  زماني مي فهميم که به سوي يک ستاره نگاه مي کنيم، آنگاه متوجه خواهيم شد ستاره‌اي که مي‌بينيم، پديده‌هاي مربوط به اينجا و زمان حال نيست، بلکه نور آن پس از ميلياردها سال طي طريق به ما رسيده است. بنابراين ستاره مورد نظر ميلياردها سال از ما فاصله دارد و آنچه در زمان حال شاهد آن هستيم، رويدادي بوده است که در گذشته بعيد به وقوع پيوسته است (نور آيينه گذشته). بنابراين ، هنگامي ‌که فضا و زمان انفکاک‌ناپذير باشند، به نحوي که نتوان بدون انديشيدن درباره هر دو مفهوم ، به ديگري فکر کرد، زمان نيز مانند مکانيک کلاسيک به صورت يک بعد در مي‌آيد و فضا ـ زمان به بعد چهارم تبديل مي‌شود. اين که ما بعد چهارم را نمي‌توانيم به طور مستقيم درك كنيم. دليل اش اين است که زيرا ما موجودات سه بعدي هستيم و ليكن با شروع از بعدهاي كمتر و تعميم آنهام توان بعد چهارم را تصور نمود.

در فزيک جديد دوگانگي موج  و ذره نيز بحث بعد چهارم را به ميان آورده است؛   يعني هر موجي ذره و هر ذره اي جنبة موجي دارد. نور در بعضي آزمايش‌ها و مشاهدات، خود را به صورت موج و در برخي ديگر خود را به صورت ذره جلوه‌گر مي سازد. خطاي محاسباتي ميان موج و ذره را نيز نتيحه اي از وجود بعد چهارم مي دانند؛ زيرا دقيق اندازه کردن مکان و سرعت يک ذره دشوار است. هر چه دقت اندازه‌گيري يكي از آن دو كميت بيشتر شود، در ديگري به همان اندازه خطاي اندازه‌گيري بيشتر خواهد شد. شايد بتوان اين مطلب را نتيجه‌اي از وجود بعد چهارم دانست. همانطور كه  يك شكل سه بعدي، خود را در جهان دو بعدي به صورت مختلف نشان مي‌دهد. به گونة مثال يك استوانه در عبور از يك صفحه دو بعدي، ممكن است به شكل‌هاي مختلف (مانند دايره، مستطيل و…) ظاهر شود. به همين ترتيب يك شكل چهار بعدي در فضاي سه بعدي، داراي تصاوير متفاوت است. بنا براين رد و يا اثبات اين که جهان ما چهار بعدي است و يا نيست، دشوار است.

همانطور كه در يك جهان سه بعدي، ممكن است تعداد زيادي سطوح دو بعدي كروي شناور باشند (دنياهاي متفاوت دو بعدي كروي با شعاع‌هاي متفاوت). اين امكان وجود دارد كه تعداد زيادي جهان سه بعدي كروي، در فضاي چهار بعدي شناور باشند. با تعميم اين مسأله، مي‌توان گفت كه فضاي چهار بعديي كه جهان سه بعدي خميده ما در آن شناور است، خود در واقع خميده است و سطح يك كره پنج بعدي است كه در فضاي پنج بعدي شناور است. به همين ترتيب فضاي پنج بعدي در واقع سطح يك كره شش بعدي است كه در فضاي شش بعدي شناور است و…

در رابطه به هفت آسمان؛ اكنون اين مسأله پيش مي‌آيد كه اگر جهان ما يك چنين جهاني باشد و يك موجود مافوق اين جهان و مسلط بر آن، بخواهد با زباني كه قابل فهم براي ما باشد، اين بعدهاي متفاوت را بيان كند، از چه كلمه يا مفهومي مي‌تواند استفاده كند؟ فرض كنيد مورچه‌اي بر روي يك جهان دو بعدي خميده كه سطح يك كره سه بعدي را تشكيل مي‌دهد، زنده گي كند و شما بخواهيد به او بفهمانيد كه جهان واقعي، يك جهان سه بعدي است. به او چه مي‌گوييد؟ بهترين مفهوم براي اين مطلب، آسمان‌هاي متفاوت است. به او مي‌گوييد علاوه بر آسماني كه در جهان تو وجود دارد، آسمان ديگري نيز در بعد بالاتر وجود دارد.

اما در بحث معراج بعد چهارم برمي گردد به سفر شبانة پيامبر از مسجد الحرام تا مسجدالاقصي در لحظات محدود، درحالي که اين فاصله خيلي زياد است و به همين گونه سفر پيامبر از مسجدالاقصي به آسمان ها با شتابي انجام شده است که حتا پاي سرعت نور مي گردد. روايت سفر پيامبر از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي به وسيلة براق ارايه شده است. براق اسم تفصيلي برق است؛ يعني او به وسيله اي سفر کرده است که داراي سرعت نور بوده است و اما سفر او از بيت المقدس به آسمان ها بدون براق است و پس نظر به قانون تحفظ کتله و انرژي پيامبر به گونة نور سفر کرده است. اين  مفهوم سمبوليک معنا هاي زيادي را در ذهن القا مي کند وحتا گفته مي توان که سفر معراج پيامي براي انسان داد که او مي تواند، با دريافت علم و آگاهي و ابزار بر آسمان ها مسلط شود.

آخر اين که شب قدر و شب معراج يعني عروج ملکوتي انسان در ميان شور و هلهلة فرشته‌گان و حضور پرجوش وخروش انسان در هواي گواراي الهي ملکوتيان است. شب قدرو همزمان معراج به معناي پاسداري از اين شب و ارزش هاي آن است. ارزش هايي که تاريخ را دگرگون کرد و سرنوشت بشريت را در سراسر تاريخ  تغيير داد، زيرا اين شب با نزول نخستين سورة قرآن «اقرا» آغاز شد. اين نخستين سورة قرآن است که جبرئيل در شب قدر در غار حرا براي پيامبر وحي نمود و به تاکيد برايش گفت که بخوان؛ اما او گفت که خوانده نمي توانم و جبرئيل گلويش را فشرد و گفت، بگو اقرآ. اين فرياد ملکوتي در آن شب پيامبر را دگرگون کرد، نه تنها او را؛ بلکه جهان را دگرگون نمود. اين شب تاريخي که نماد آگاهي، آزادي و عدالت وپيام آور رهايي و رستگاري است. از اين رو اين شب در واقع نقطة عطفي براي زنان و مردان هر سرزمين است تا خويشتن خويش را بازشانسي کنند و با بازگشت به خويشتن راز هاي ناپيداي درون و بيرون را در هر برهه اي از تاريخ جست‌وجو نمايند تا خود و جامعه و جهان را نجات بدهند.

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار