سیاسی

تقابل طالبان با جهان در«ناپخته‌گی سياسی» ريشه دارد!

نورالله ولی زاده

 

 

دومين اصلي که اکثريت کشورهاي دخيل درقضاياي افغانستان روي آن توافق دارند، اين است که برگشت امارت طالبان و تشکيل يک حکومت تک‌محوري غيرقابل قبول است. بر اين اصل نه تنها امريکا، اروپا، روسيه، چين، ترکيه توافق دارند بلکه پاکستان نيز به عنوان حامي درجه‌يک طالبان بر اين اصل توافق دارد.

در هفته گذشته، کشورهاي امريکا، روسيه، چين و پاکستان نشستي را در دوحه برگزار کردند که توافق روي اصل ياد شده در بالا يکي از موارد مهم نتيجه اين نشست بود. هرچهار کشور ياد شده که از کشورهاي عمده و مهم و تأثيرگذار در روند صلح افغانستان به شمار مي‌روند و به اصطلاح همه کاره صلح افغانستان همين‌ها هستند، توافق کردند که طالبان بايد يک حکومت مشارکتي با اشتراک ساير نيروهاي سياسي را بپذيرند و پذيرش همين اصل باعث خواهد شد که جامعه جهاني و به ويژه همين چهار کشور از روند صلح حمايت کرده و افغانستان پسا صلح را نيز حمايت کنند.

روز جمعه گذشته نيز امريکا و کشورهاي مهم اروپايي به شمول آلمان، فرانسه و بريتانيا طي نشستي که در آن نماينده طالبان نيز حضور داشت، بر همين اصل تاکيد کردند که طالبان بايد تصور برگشت به قدرت از راه زور را کنار بگذارند.

در تازه‌ترين مورد، زلمي خليل‌زاد، نماينده ويژه امريکا براي صلح افغانستان در رشته توييتي نگاشته است که اگر طالبان خشونت را کاهش ندهند و صلح نکنند، امريکا در کنار کساني خواهد ايستاد که خواهان حفظ جمهوريت هستند. اين هشدار خليل‌زاد در دست‌کم دو سال اخير بي‌پيشينه دانسته مي‌شود. آقاي خليل‌زاد با کارگيري از لحن و ادبيات نرم در برابرطالبان متهم است و حتا بسياري‌ها او را متهم مي‌کنند که روند صلح را به نفع طالبان پيش‌برده و در مواردي در جايگاه سخنگوي طالبان به دفاع از اين گروه پرداخته است.

در واقع توافق جهاني روي اصل ياد شده، يکي از اميدوار کننده‌ترين نکات روند جاري صلح پنداشته مي‌شود که پاسخي است به تمام نگراني‌هايي که از ناحيه به قدرت رسيدن طالبان و اتخاذ رويکردهاي خشن و سرکوب‌گرانه توسط اين گروه وجود دارد. در واقع تاکيد جامعه جهاني براين اصل نيز برگرفته شده از همين نگراني‌هاي داخلي است. بسياري از گروه‌هاي سياسي داخلي که با طالبان از نظر فکري و قومي هم‌سنخ نيستند، از به قدرت رسيدن طالبان نگران هستند و به سازوکارهايي فکر دفاعي‌اي فکر مي‌کنند که اگر طالبان به قدرت برسند و به سرکوب آنان روي بياورند، آنان ابزارهاي دفاع از خود را داشته باشند. از متن چنين فکري، احتمال جنگ خونين بعد از به قدرت رسيدن يکجانبه طالبان وجود دارد. البته اين احتمالي است که طالبان آن را ناديده مي‌گيرند.

تصور طالبان اين است که تاکيد کشورهاي دخيل در قضاياي افغانستان بر اصل مشارکت سياسي و به قدرت رسيدن طالبان از راه تفاهم و سازش سياسي، بيشتر خواست و نظر بيروني‌ها است و به اصطلاح مداخله در امور داخلي افغانستان است. در حالي که واقعيت امر چنين نيست. واقعيت اين است که همه کشورها از جمله کشورهاي قدرت‌مند منطقه به شمول پاکستان خواهان استقرار يک صلح و ثبات نسبي در افغانستان هستند. آنان مي‌دانند که زوگويي و زورگيري طالبان، بستر جنگ و منازعه را پهن‌تر مي‌کند و اين چيزي است که هيچ کس در سطح منطقه و جهان با آن موافق نيست. پاکستان به عنوان حامي طالبان در پي حمايت ممتد بيست ساله از طالبان نيز به يک فرصتي نياز دارد که به دور از دغدغه شکست و پيروزي طالبان نفس راحتي بکشد.

با اين‌حال چنان‌که ديده مي‌شود، طالبان تا کنون به خواست و توافق جهاني در مورد تشکيل حکومت مشارکتي تمکين نکرده و بر يکه‌تازي و تلاش براي کسب تمام قدرت ادامه مي‌دهد. در چند روز اخير اين گروه خشونت‌ها را افزايش داده و حملات گسترده تهاجمي را به دو منطقه استراتيژيک(بغلان و غزني) انجام داده است. تلاش براي تصرف اين دو ولايت در واقع تلاش براي در محاصره قرار دادن کابل و قطع راه‌هاي مواصلاتي مرکز به شمال و جنوب کشور است که طالبان تصور مي‌کند با اين کار يک گام مهم در استراتيژي جنگي گرفتن کابل برداشته خواهد شد. در همين حال، طالبان در اعلاميه‌اي که در صفحه رسمي توييتر محمد نعيم، سخنگوي دفتر سياسي اين گروه در قطر منتشر شده اعلام کرده که بايد موانع از سر راه مذاکرات برداشته شود، نام رهبران طالبان از فهرست سياه سازمان ملل حذف شود و زندانيان طالبان از زندان‌هاي افغانستان رها شوند.

در اين اعلاميه، طالبان گفته‌اند: «امارت اسلامي ده روز پس از امضاي توافق‌نامه دوحه براي مذکرات بين‌الافغاني آماده بود، اما جهت مقابل اين پروسه را تا شش ماه به تعويق انداخت.» در اعلاميه هم‌چنان تصريح شده که ‌طالبان خواهان انحصار قدرت نيستند و براي جلوگيري از هرج و مرج در افغانستان بايد يک نظام قوي اسلامي به ميان آيد. در اعلاميه همچنين آمده که طالبان يک دولت چند حزبي را براي افغانستان مؤثر نمي‌داند.

طوري‌که ديده مي‌شود تاکيد طالبان بر ايجاد يک «نظام قوي اسلامي» و اين‌که يک«دولت چند حزبي به نفع افغانستان نيست»، نشان مي‌دهد که اين گروه حاضر به پذيرش مشارکت سياسي ديگر احزاب و گروه‌هاي سياسي در قدرت نيست و خواهان حکومتي است که به تماماً در کنترل طالبان باشد. اين همان خواستي است که نه تنها در داخل افغانستان بسياري از احزاب و گروه‌هاي سياسي-قومي با آن تا سرحد ايجاد جبهه مخالف نظامي با آن مخالفند، بلکه جامعه جهاني از جمله کشورهاي قدرتمند منطقه نيز با آن مخالف هستند و چنان‌که خليل‌زاد گفته اگر طالبان برآن تاکيد کنند، باعث خواهد شد که جامعه جهاني کنار حکومت افغانستان ايستاده شده و عليه طالبان اقدام کنند.

با توجه به شرايط حاکم جهاني و منطقه‌يي بايد گفت که تقابل طالبان با خواست و توافق جامعه جهاني، ريشه در ناپخته‌گي سياسي اين گروه دارد. به نظر مي‌رسد که طالبان درک و تحليل ضعف و قديمي‌اي از روابط و مناسبات بين‌المللي قدرت دارد. شايد يکي از دلايلي که طالبان خود را ملزم به تمکين در برابر خواست جامعه جهاني نمي‌داند، ريشه در اين فهم تجربي طالبان داشته باشد که بدون حمايت جهاني نيز مي‌تواند به قدرت رسيد و حکومت کرد. در واقع طالبان تجربه چنين چيزي را دارند. اين گروه در بدو ظهور، در حالي که افغانستان در خلاي قدرت قرار داشت و تمامي کشورهاي منطقه و جهان اين کشور را با جنگ داخلي تنها گذاشته بودند، سريع وساده به قدرت رسيد و حدود پنج سال حکومت کرد. در آن زمان جامعه جهاني طالبان را به گونه رسمي حتا به رسميت نشناخت، اما اين امر مانع از ادامه کار طالبان در قدرت نشد. حالا شايد طالبان با اتکا به همان تجربه، خود را بي‌نياز از حمايت جامعه جهاني مي‌داند و به اين تصور است که مي‌تواند قدرت را به زور بگيرد و بي‌حمايت جامعه جهاني حکومت کند.

چنين تصوري که بيشتر معطوف به تجارب گذشته است، بسياري از تغييرات به ميان آمده در مناسبات قدرت در سطح جهان و منطقه را نايده مي‌گيرد و اين ناديده گرفتن به معناي ناپخته‌گي سياسي است.

چنان‌که اشاره شد، وقتي طالبان در اوايل ظهور زود به قدرت رسيدند و توانستند حدود پنج سال حکومت کنند، چند دليل عمده وجود داشت که اکنون اين دلايل وجود ندارد و از بين رفتن همين دلايل است که مي‌توان از آن به عنوان تغييرات به ميان آمده در مناسبات قدرت در سطح جهان و منطقه و افغانستان ياد کرد.

در آن زمان، در داخل افغانستان جنگ داخلي مردم را به ستوه آورده بود و همه از يک نيروي تازه، صرف نظر از چيستي و کيستي آن، استقبال مي‌کردند تا آرامش را به ميان آورده و به جنگ داخلي پايان دهد. در واقع در آن زمان، به قدرت رسيدن طالبان به معناي ختم جنگ داخلي بود. کشورهاي منطقه و جهان نيز در حالي که هيچ گونه علاقه‌اي به مسايل افغانستان نداشته و از دور و با گوشه چشمي تحولات اين کشور را نظاره مي‌کردند، وقتي متوجه شدند که يک نوع پذيرش عام در داخل نسبت به طالبان وجود دارد، آنان نيز به نحوي نسبت به قدرت رسيدن طالبان سکوت کرده و دوره پنج ساله حکومت اين گروه را در نقش نظاره‌گر غيرفعال سپري کردند. در واقع در آن زمان رقابت بين امريکا و روسيه در افغانستان يک عامل تعيين کننده در تحولات سياسي نبود. افغانستان متروک به ميدان رزمايش نظامي پاکستان مبدل شده بود و در چنين فرصتي طالبان مجال يافتند که اسب مراد در هرگوشه اين کشور بتازند. در ضمن در آن زمان تصوير و ذهنيت منفي نسبت به طالبان در ذهن مردم و جهانيان وجود نداشت. گروه هاي متخاصم جهادي از ادامه جنگ خسته شده و مجال مقابله با طالبان را نداشتند.

اما واضح است که امروزه هيچ يک عوامل و دلايل بالا وجود ندارد. امروزه افغانستان به کانون توجه جهانيان مبدل شده است. رقابت بين امريکا و روسيه، امريکا و چين، امريکا و ايران، و هند و پاکستان در افغانستان به عنوان يک عنصر تعيين کننده، حساب مي‌شود. امروزه همه مي‌خواهند که نقش و سهمي در آينده سياسي افغانستان داشته باشند و ميدان را به رقيب رها نکنند. در واقع سياست بي‌تفاوتي دهه نود ميلادي جايش را به سياست رقابت و همکاري و توجه داده است. طالبان به حيث يک گروه خشن و سرکوبگر شناخته شده و پذيرش عام نسبت به اين گروه از بين رفته است. پاکستان نه تمايلي به ادامه حمايت از طالبان با هزينه سنگين دارد و نه توان آن را. گروه هاي رقيب سياسي-قومي دوباره تجديد قوا شده و آماده مقابله با طالبان است. نيروهاي امنيتي افغانستان به عنوان يک نيروي تازه نفس و تعليم يافته که از حمايت جهاني نيز برخوردار است، به عنوان يک مانع فرا راه طالبان وجود دارد که دهه نود چنين نيروهاي متحد و قوي در برابر طالبان وجود نداشت. ارزش هاي نوين از قبيل دموکراسي، حقوق بشر، آزادي بيان، آزادي هاي سياسي-مدني که در دهه نود وجود نداشت حالا وجود دارد و حاميان و طرفداران زيادي نيز دارد.

هرگاه طالبان اين همه تحول و تغيير را در محاسبه خود نگيرند و آن را همچون دليل قوي‌اي براي قبول مشارکت در يک نظام سياسي قابل قبول براي همه در نظر نگيرند، در واقع مي‌توان گفت که اين گروه ازخرد سياسي لازم براي تشکيل يک حکومت در چنين برهه‌اي از زمان برخوردار نيست و وقتي جامعه جهاني اين موضوع را درک  کند، رسيدن طالبان به قدرت ناممکن شده و حتا همان سهم پنجاه درصدي که اکنون به نحوي به طالبان قايل شده‌اند، قايل نخواهند بود.

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار