افغانستان کشور جنگ زدهیی است که از چهاردهه به این سو درگیری جنگ های خانمان سوز بوده و با تأسف که جنگ در این مدت بسیاری از ارزش های انسانی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی جامعۀ ما را نابود کرده و باقیمانده را هم مسخ کرده است. جنگ های دراز مدت در فاصلۀ دو تهاجم و در موجی از فساد،غارت و دزدی و غصب هزاران جریب زمین به ویژه به وسیلۀ آنانی که مردم به حرف های آنان باور داشت و آنان را الگو های راستی و نجات در زنده گی خود تلقی می کردند، همه چیز را به چالش و ابهام کشیده است. هزاران دریغ و درد که این آقایان مسخ شده به جای آنکه در نقش الگوها در جامعۀ ما جا می افتادند و کردار، گفتار و پندار آنان نصبالعین مرد و زن این سرزمین می بود، برعکس چنان در دزدی و غارت و فساد و غصب زمین های مردم پیش گام شدند و از نظر ها افتادند و در فساد سقوط کردند که حتا دست دزدان سرگردنه را هم از پشت بستند. با تأسف، عامل اصلی این همه جنایت ها در کشور فساد است که در تار و پود نظام و جامعۀ ما خانه کرده است. فساد چنان ضربات کوبنده بر پیکر جامعۀ ما وارد کرده است که ارزش های خوب دیروز را هم جاروب نموده است و نگذاشت تا ارزش های جدید در جامعۀ ما نیز نهادینه شود. امروز ما شاهد بدترین نابسامانی ها و ازهم گسیختگی های اجتماعی و فکری و فرهنگی در شور خود هستیم و مردم ما درخلای بزرگ فکری و فرهنگی قرار دارند. ارزش های انسانی و فکری و فرهنگی دیروز را هم از دست دادیم و ارزش های جدید هم برای ما دست نیافتنی شد. حالا در جامعۀ بیماری زنده گی می کنیم که گویا از خودی ها تهی شده ایم و فساد در تار و پود آن خانه کرده است. امروز مردم ما به کشتی نشستهگانی می مانند که کشتی آنان در حال غرق شدن است و گویی در گل نشستن آن را وحشت زده تجربه می کنند.
از آنجا که فساد به ویژه فساد اداری زشت ترین پدیده در جهان معاصر است که پایه های حکومت ها را سست و حیثیت و اعتبار رهبران آن را سخت زیر پرسش می برد. از این رو مبارزه با فساد بیش از هر زمانی در جامعۀ ما مؤثر و مفید و حتا برای نظام و برای مردم ما حیثیت حیاتی را دارد. هرچند مبارزه با فساد سال ها پیش باید جدی آغازمی شد و نهنگان مفسد و فساد پیشهگان کلان را در محراق توجه خود قرار می داد؛ اما نشد و اکنون هم اگر ارادۀ جدی برای به بند کشاندن مفسدان بزرگ بدون هرگونه رویکرد سیاسی باشد، هنوز هم وقت است. برمصداق این سخن که « ماهی را هر زمان از آب بگیری تازه است» مفسد هم اگر هر زمانی به عدالت کشانده شود و مجازات شود تا مردم از شر آنان درامان بمانند، بازهم وقت است. هرگاه چنین مبارزهیی سال ها پیش صادقانه به راه می افتاد و بدون تردید امروز شاهد نیرومندی تروریستان و اوج شورشگری در کشوی نمی بودیم؛ زیرا مبارزه با فساد نه تنها ریشههای فساد در جامعه را می خشکاند؛ بلکه دستان پلید تروریستان را هم از شانه قطع می کند و آنان فرصت نمی یابند تا با استفاده از فساد به اهداف شوم شان نایل آیند. فضای فساد آلود تنها عرصۀ مانور های مفسدان بزرگ و خاینان و جانیان شامل مافیا های اقتصادی، قاچاقبران اسلحه و مواد مخدر نیست و هم چنین فرصتی برای زنباره ها و آنانی است که اخلاق رذیله دارند. در عین زمان فضای مکدر فساد آلود بستر خوبی برای معامله های پیدا و پنهان تروریستان نیز است و آنان را قادر می سازد تا افراد مفسد را از میان کارمندان دولت و غیردولت به سود خود استخدام نمایند. از همین رو است که فساد در یک جامعه را مادر تمامی رذایل اخلاقی و زشتی های رنگارنگ اجتماعی می خوانند.
فساد به مثابۀ موریانه پایه های نظام سیاسی را فرسوده، حکومت را از رأس تا قاعده بی اعتبار و کارمندان ارشد آن را بدنام می سازد. از این رو فساد نه تنها از اعتبار و حیثیت زمامداران و سیاستگران می کاهد و بر شان آنان لطمۀ سنگینی وارد می کند؛ بلکه بدتر از آن اقتدار ملی و وحدت ملی را تضعیف کرده و منافع ملی را به ابهام می کشاند. بنا براین فساد بزرگ ترین دشمن حکومتداری خوب است و در ضمن جاده صافکن برای تروریزم، فراهم آوری سربازگیری برای آنان و زمینه ساز همدستی مافیا های هیرویین و اسلحه با تروریستان است. بنا بر این مبارزۀ جدی و قاطع و نه مقطعی و به دور از رویکرد های شخصی، سیاسی، قومی و گروهی با فساد معنای وارد کردن مشتی کوبنده در دهن تروریزم را دارد. دراین شکی نیست که مبارزه با فساد در کشور جنگ زدهیی مانند افغانستان که جغرافیای آن به جزیره های قومی بدل شده است و هر گروه و قومی به دور خود حصار های فولادین کشیده اند و روز تا روز زمینه های آمیزش میان باشنده گان گوناگون کشور را از میان می برد، خیلی دشوار است. زیرا ملتی که دیروز باهمه دشواری ها باهم بودند و سفید و سیاه و سرخ و زردش احساس یگانگی می کردند و حتا مرز های مذهبی و گروهی و قومی آن شکسته بود و همه گویی از یک یخن سر می کشیدند و باهمه دشواری ها احساس غرور می کردند. آنان باشکم های گرسنه چنان غرور داشتند و گویی به عنقای بلند پرواز فخر می فروختند؛ اما امروز چنان شکسته شده اند و احساس زبونی و خجلت می کنند که گویی همه در خود شکسته اند و هوای شوریده گی و عصیانگری را از دست داده اند. آنانی که دیروز چون شیران غران بودند و دست غرور را پله به پله تا آستان خدا به حرکت می آوردند. امروز می بینیم که چقدر خسته و دل زده شده اند که گویی همه در لاک خود خزیده اند و چنان احساس درمانده گی وتنهایی می کنند که آن مشت های دیروزی که با دروش ها زورآزمایی می کردند و امروز چنان خسته و ضعیف شده اند که با به استقبال گرفتن مشتهای سنگینی حاضر اند تا با قبول مشتی دیگر راه خود را چپ نمایند. آیا رساندن یک ملت به این حال و به زانو درآوردن آنان امری تصادفی است؟ هرگز نه این حالت محصول دو تهاجم است که به بربنیاد برنامه هست و بود انسانی و معنوی این ملت را ربوده و حتا شورو احساسات آنان را به غارت برده است تا باشد که از این ملت عاصی و پرخاشگر یک ملت درخود وامانده و خسته و ذله بسازند. هرچند عوامل گوناگونی دست به دست هم داده تا به این گونه تیغ از دمار این ملت بیرون بکشند؛ اما بیشترین این ستم را در حق این ملت بیگانه ها خارجی ها نه؛ بلکه خودی ها کرده اند که بیشتر آن ریشه در فساد هایی دارد که در حق این ملت رواداشته اند، از سویی آنانی بر این مردم تحمیل شده است که در این وطن زاده شده و دست کم چند روزی از هوا و غذای آن استفاده کرده اند. با تأسف جفای فساد آلود آنان در حق مام میهن و مردم این کشور آنقدر زیاد و نابخشودنی است که چه امروز و چه فردا همه نزد خدا و این ملت پاسخگو و محکوم تاریخ خواهند بود. آنان چنان در حق این مردم جفا کردند که امروز ازاعتماد خود نسبت به آنان ابراز ندامت می کنند و باخود می گویند که چگونه به کسانی اعتماد کردند و آنان را رهبر و رهنما و گره کشای درد های بی پایان خود تلقی کردند و از آنان توقع انسانیت و عدالت داشتند که آنان برعکس به جای تأأمین عدالت و سپردن حق به حق دار، خود را صاحب حق پنداشته و هر نوع ستم روایی بر مردم را بر خود مجاز شمردند. بدون تردید تمامی این ستمگری ها ریشه در فساد دارد وفساد است که عدالت را نابود و حق مداری را به چوبۀ دار می بندد.
با توجه به کم کاری ها و نبود ارادۀ سیاسی برای مبارزه با فساد و به محاکمه نکشاندن مفسدان بزرگ و غاصبان زمین طی سال های متمادی، اکنون کالبد فساد چنان فربه و تنومند شده است که شکستاندن آن امری عادی به نظر نمی رسد، زیرا اکنون فساد مافیایی و زنجیره ای شده است که گروه های گوناگون منافع مشترک شان را به گونۀ شبکه یی از مناسبات فساد آلود، در فساد پراگنی می بینند. گروه ها و شبکه ها به گونۀ مافیایی عمل کرده و نمی گذارند تا دست عدالت به چنگال مفسدان کلان برسد. این دیوار زمانی می شکند که مبارزه با فساد از بالا آغاز شود و در گام اول مفسدان و غارتگران و غاصبان بزرگ مجازات شوند. چنین مجازاتی در اصل گره گشاه است و راه را برای پیاده شدن عدالت در جامعه باز می سازد. این زمانی ممکن است که از فساد به حیث ابزار سیاسی استفاده نشود و میان مفسدان دیوار های خوب و بد ایجاد نشود و تمامی مفسدان به یک چشم دیده شوند و عادلانه و یکسان و بدون تفاوت مجازات شوند. درست زمانی که بر نعش آغشته به خون فساد مانور های سیاسی صورت نگیرد و مفسد به دور از هرگونه تعلقات به عدالت سپرده شود.
هرچند برای مبارزه با فساد و به پیروزی رسیدن در این راه راه دراز و دشواری در پیش است که عبور از یک منزل آن نیاز به پیمودن « هفتاد خوان رستم» دارد و اما ناگزیر باید این راه دشوار را پیمود و جز این راه دیگری وجود ندارد. آنان زمامداران که کم ترین اراده برای خدمتگذاری به مردم افغانستان دارند، ناگزیر اند تا پای خویش را از لجن فساد بیرون و برای مبارزه با فساد گام های استواری را بگذارند تا هیمنه و طنطنۀ مفسدان بزرگ را بشکنند که صدای « بشکن بشکن آن » لرزه براندام مفسدان و خورد و کلان بیندازد. در غیر این صورت آنانی که امروز نزد مردم افغانستان مسؤول اند و بدون تردید فردا مسؤول تر خواهند بود و نزد خدا و به پیشگاه تاریخ حتا جسد های آلوده به فساد آنان پاسخگو خواهند بود. پذیرش فساد هرگز قابل توجیه نیست و مفسدان از هر قماش و گروهی که باشند و وابسته به هر مقامی که باشند، برائت پذیر نیستند و بازی با مفسدان بازی با عزت و شرف مردم افغانستان است. آنانی که با مفسدان بازی می کنند و در واقع با شرف و عزت مردم افغانستان بازی می کنند و مردم افغانستان هرگز آنان را نخواهد بخشید و دیر یا زود از آنان انتقام سخت خواهند گرفت.
مردم افغانستان از اختلاف های رنگارنگ و بهانه آوردن ها تحت هر نام و رنگ، زیر نام مصلحت و اما در اصل نبود ارادۀ سالم برای مبارزه با فساد و مفسدان بزرگ خیلی خسته شده اند. از همین رو است که اعتماد و باور شان نسبت به زمامداران و سیاستگران از میان رفته و حتا مفاهیمی چون جمهوریت و امارت وسلطنت نزد شان کم رنگ شده و همه را با نگاه تمامیت خواهانه تلقی می کنند؛ زیرا این نام های بدون مسما بر سر دل های شان فروریخته است و همه ابزاری شده اند، برای توجیه ستم و بی عدالتی و تیغ بیرون کردن از دمار مردم مظلوم افغانستان. مردم افغانستان تشنۀ عدالت اند تا دستی در دست خدا گذاشته شود و برای مردم مظلوم افغانستان دادخواهی کند، ستمگران و غارتگران و جباران و غاصبان ومفسدان و … را که زیر هرچتری چون؛ مجاهد، تکنوکرات و لیبرال و ملا و طالب و غیره پنهان شده اند و زیر این چتر های به اصطلاح سرخ و ناموسی در حق مردم جنایت کرده اند. آن دست قوی با دو دست خدا و انسان همه را به چنگال قانون بسپارد و سخت مجازات نماید. به هیچ کس و حتا به آن رهزنان و مفسدان و غارتگران پابرهنه و پا ترقیدۀ دیروزی هم اندکی رحم نکند که اکنون به بهانۀ جهاد زمین های مردم را غصب و برای بدست آوردن پول از هیچ معاملۀ سیاسی و جنایتی دریغ نمی کنند. به همین گونه دست رد را بر سینۀ آن تکنوکرات ها و لیبرال هایی چون «الکو» ها دادستان پیشین و یاران به دور از قدرت و شریک کنونی قدرت بزند که دیروز برای بدست آوردن پول بخور و نمیر در مقابل موسسه های خیریۀ غربی زوزه می کشیدند و اما امروز صاحب میلیون ها دالر شده و صاحب کاخ ها درآلمان و کشور های دیگر شده اند. امروز مردم به زعیمی نیاز دارند که چشمان عدالت بین خویش را باز نماید و چشمان عدالت ستیزانه را به گونۀ کامل ببندد و برای تأمین عدالت و استحکام داد در کشور بدون تفاوت و تبعیض تمامی مفسدان و غداران را به چوبۀ دار بیاویزد تا ستمگری وستمگران نابود و عدل و داد در جامعۀ ما به پای بایستد. مردم ما به چنین زعیمی اشد نیاز دارند و برای شان مهم نیست که این آدم جهادی است و غیر جهادی و تکنوکرات و لیبرال و یا یک آدم عادی برخاسته از متن جامعۀ جنگ زدۀ افغانستانی که غرقه در خون و آتش و بیرحمی و فساد و جنایت و غارت… است.