مقامهاي ارشد دولت امريکا تأييد کردهاند که امريکا قصد دارد به زودي روند خروج نيروهاي خود از افغانستان را آغاز کند و همه اين نيروها تا پيش از روز 11 سپتامبر از اين کشور خارج خواهند شد.
طبق توافقنامه صلح که بين امريکا و طالبان در دوحه به امضا رسيد، نيروهاي امريکايي بايد تا تاريخ اول ماه مي سال جاري ميلادي، افغانستان را ترک ميکردند. اما دولت جديد امريکا چندي پيش در اين زمينه استدلال کرد که از نظر تخنيکي خروج نيروها تا اول ماه مي عملي نيست. به تازه گي هم اعلام شده که نيروهاي امريکايي تا يازدهم سپتامبر سال جاري ميلادي افغانستان را ترک خواهند کرد.
تصميم اخير دولت امريکا به يک تعبير يک تصميم ميانه گفته ميشود. امريکاييها در بحث پايان حضور نظامي شان از افغانستان دو گزينه ديگر نيز در اختيار داشتند. يک گزينه اين بود که نيروهاي خود را به تاريخ اول ماه مي از افغانستان خارج کنند و يک گزينه ديگر اين بود که خروج نيروها را مشروط به اوضاع سياسي و امنيتي افغانستان نمايند و به اصطلاح زمان مشخصي را براي خروج نيروها در نظر نگيرند. اما تعيين جدول زماني مشخص براي خروج و آنهم چهار ماه بعد از ميعادي که در توافقنامه صلح امريکا و طالبان روي آن توافق شده، در واقع همان گزينه سوم يا گزينه ميانه است که بين دو گزينه ديگر قرار دارد.
حالا پرسش اين است که چرا امريکاييها به اين گزينه روي آوردند؟ آيا اين تصميم به سود روند جاري صلح است يا به زيان اين روند دانسته ميشود؟
در پاسخ به پرسش نخست ميتوان گفت که امريکاييها با ملاحظه چگونگي روند جاري صلح، تصميم گرفتهاند که زمان خروج نيروها را به تعويق اندازند. به اين معنا که روند صلح سرعت لازم و مورد نظر را نداشته است. يکي از دلايل کندي روند صلح به خروج نيروها مرتبط دانسته ميشود. با مشخص شدن خروج نيروهاي امريکايي در توافق نامه دوحه(اول ماه مي) طالبان به اشتراک فعال در روند صلح با جريانهاي سياسي داخلي و حکومت افغانستان بيميل شدند. همين بيميلي باعث شد که ماهها زمان مصرف شد، اما هيأتهاي مذاکره کننده داخلي صلح در دوحه به کدام توافقي نزديک نشدند و به اصطلاح مذاکرات صلح را به شکل شايسته و بايسته که پيشرفت آن ملموس باشد، پيش نبردند. در واقع طالبان به اين مسير در حرکت شدند که روند صلح را منتظر خروج نيروهاي امريکايي نموده و به محض خروج اين نيروها، حملات خود بالاي اهداف دولتي را شدت بخشند و به اصطلاح قدرت را به زور نظامي بگيرند و هيچ کس را هم شريک آن نسازند.
حکومت افغانستان که نيز تمايل چنداني به پيشبرد سريع گفتوگوهاي صلح نداشت و اين عدم تمايل نيز مزيد بر علت شده و باعث شده که روند دوحه به بنبست کشانيده شود.
با توجه به اين موارد ميتوان گفت که تمديد زمان خروج نيروهاي امريکايي از افغانستان، به سود روند صلح است. يا در واقع چرايي تمديد حضور نيز به همين موضوع مرتبط است. امريکاييها به خاطري تصميم گرفتند که زمان خروج را به تعويق اندازند تا به طالبان و حاميان اين گروه اين پيام را بدهند که امريکا بدون حصول يک توافق صلح ميان طرفهاي داخلي به حضور نظامي خويش در افغانستان پايان نميدهد. اين پيام را اگر طالبان و حاميان شان به درستي درک کنند، پس از اين با انعطاف و نرمش بيشتري روند صلح را دنبال ميکنند و به اصطلاح ميپذيرند که عدم حضور فعال و معنادار در مذاکره به معناي دوام حضور نيروهاي امريکايي و از دست رفتن فرصتي است که از دريچه صلح براي گرفتن قدرت سياسي براي اين گروه فراهم شده است.
اما در سوي ديگر اين خطر وجود دارد که طالبان تمديد خروج نيروهاي امريکايي از افغانستان در موعد مقرر را تعبير ديگرگونه نموده و آن را نشانه فريبکاري يا عدم تعهد و عدم صداقت امريکا در روند صلح تلقي کرده و هرچه بيشتر از روند صلح فاصله بگيرد. اگر چنين اتفاقي بيافتد، با توجه به اينکه حکومت افغانستان نيز تمايل به گفتوگوهاي صلح در چارچوب توافقات قبلي ميان امريکا و طالبان را ندارد، احتمال تشديد جنگها و به تعويق رفتن روند صلح قوت ميگيرد.
تمديد حضور نظامي امريکا براي چهار ماه ديگر در واقع به شک و ترديدها در باره نيات واقعي امريکا ميافزايد. کشورهاي رقيب قدرتمند امريکا در منطقه نيز به اين نتيجهگيري رهنمون خواهند شد که امريکا قصد خروج از افغانستان را ندارد و جهت فريب رقباي منطقهاي خود در باره خروج و جدول زماني صحبت ميکند. به ويژه ايران و روسيه بيشتر ميل دارند که رفتار امريکاييها را اينگونه تعبير کنند.
بعضي از تحليلگران به اين باورند که در مورد تمديد زمان خروج نيروها، امريکاييها در خفا با طالبان به توافق رسيدهاند و بنابراين طالبان زياد اين موضوع را جدي نگرفته و به تعبير ديگر عطاي توافقات صلح انجام شده با امريکا را به لقاي چند ماه تأخير در زمان خروج نميبخشند.
آنچه تا کنون اتفاق افتاده به راستي که براي طالبان از نظر سياسي يک دست آورد کلان حساب ميشود. انتقادهاي تندي که از اداره ترمپ بخاطر امتيازدهي به طالبان مطرح بوده، همه درست و به جا است. دولت قبلي امريکا طالبان را زياد امتياز داد و اين امتيازگيريها طالبان را دچار غرور کاذب ساخت. اين حرف حکومت افغانستان نيز است و دقيق است. طالبان با تصور پيروزي از راه نظامي، به گفتوگوهاي داخلي صلح نگاه تمسخرآميزي پيدا کردند و همين امر يکي از دلايل به نتيجه نرسيدن اين گفتوگوها عنوان ميشود.
حالا دولت جديد امريکا در موقعيت بد سياسياي که تيم ترامپ قرار داشت، قرار ندارد. طالبان در چارچوب صلح شريک ساخته شده و متعهد به اجراي تعهدات دوجانبهاي نسبت به کاهش خشونتها و تغيير رفتار خويش در قبال مسايل کلان سياسي و ملي شدهاند. حالا به اصطلاح همانگونه که براي امريکا خروج از چارچوب صلح دشوار است، براي طالبان نيز چنين است. طالبان اگر اندکي رفتار متکبرانه در پيش گيرند، امريکا نيز چنين رفتاري را در پيش خواهد گرفت و با توجه بهاين که حکومت افغانستان نيز متمايل به اتخاذ چنين موضعي در قبال طالبان است، فشار نظامي مضاعف بر طالبان وارد ميشود و ضمن تقبل تلفات سنگين جاني و مالي از نظر سياسي نيز رشتههاي بافته شده پنبه خواهد شد. شايد طالبان چنين ديد استراتيژيکي به مسايل نداشته اما بيترديد که پاکستانيها به عنوان حامي درجه اين گروه، چنين چيزي را درک ميکند.
به نظر ميرسد که امريکاييها، در صورتي که توافق پنهان با طالبان نداشته باشند، تصميم تمديد حضور را با اتکا به چنين درکي در نزد طالبان و پاکستانيها گرفتهاند. به عبارت ديگر، امريکاييها ميدانند که طالبان و پاکستان از خير دست آوردهايي که در عرصه صلح بدست آوردهاند به زودي نميگذرند و بنابراين بعد از يک مرحله تنش و تقابل، دوباره به نرمش روي ميآورند. به احتمال زياد که پاکستانيها بالاي طالبان فشار را چند برابر کنند تا رفتار نرمتري در پيش گرفته و از خونسردي و عقلانيت سياسي کار بگيرند.
بنابراين، هرچند طالبان اعلام کرده که تا زمان خارج نشدن نيروهاي خارجي از کشور، حاضر نيست در نشستهاي بينالمللي پيرامون صلح افغانستان اشتراک کند اما با توجه به موارد ياد شده در بالا، اين احتمال قريب است که پاکستانيها آنان را وادار به پذيرش واقعيتهايي نمايد که تا کنون غرور برخاسته از امتيازگيري سياسي از امريکاييها مانع ديدن آنان از سوي طالبان شده است.