آقای غنی در نشست اخیر قلب آسیا یکبار دیگر تاکید کرده که آماده انتقال قدرت از راه انتخابات است. او همچنین گفته که توافق صلح احتمالی که میان هیأت دولت و طالبان به میان آید، باید از سوی«لویه جرگه» تأیید شود. آقای غنی همچنان گفته که آتشبس برقرار شود و این آتشبش با «راستیآزمایی» و نظارت بینالمللی همراه باشد و همچنان ضمانتهای منطقهیی و جهانی درباره بیطرفی افغانستان به میان آید.
از اظهارات آقای غنی در نشست قلب آسیا دورنمای صلح نزدیک و سریع به چشم نمیخورد. اگر برنامه صلح طبق آنچه آقای غنی مطرح میکرد، پیش برده شود، به سه سال زمان نیاز است. در واقع آقای غنی از نظر زمانی طوری در باره صلح فکر میکند که هر مرحله از پیشرفت قابل ملاحظه در روند صلح، بین شش ماه یا یک سال زمان را در برگیرد.
انتخابات زود هنگام: از نظر آقای غنی، توافق روی برگزاری انتخابات زودهنگام یکی از مراحل پیشرفت در مذاکرات صلح است. واضح است که برگزاری انتخابات زودهنگام با توجه به مشکلات و چالشهایی که فرا راه برگزاری انتخابات وجود دارد، در یک ظرف زمانی کوتاه عملی نیست. در قدم اول طالبان با این طرح مخالف اند و بدست آوردن توافق طالبان روی این طرح، زمان زیادی رادر بر میگیرد. حتا در صورتی که طالبان به برگزاری انتخابات توافق کنند (که یک احتمال بعید است) در این صورت نیز برگزاری انتخابات از نظر تخنیکی بسیار زمان گیر است. آقای غنی با ظرافت این بحث را جدی گرفته و مخالفت خود را با پیشرفت سریع صلح مورد نظر امریکایی را در لفافه انتخابات میپیچاند.
دستکم شش ماه آمادهگی نیاز است که نهادهای ملی و بینالمللی انتخاباتی آماده برگزاری انتخابات شوند. نهادهای ملی انتخاباتی اعتبار خود را از دست دادهاند و اگر به فرض محال طالبان به برگزاری انتخابات توافق کنند، باید بسیاری از چیزها در نظام انتخاباتی افغانستان تغییر کند تا این نهادها آماده برگزاری انتخابات شفاف و قابل قبول باشند. این تغییرات زمانگیر است. روشن نیست که این تغییرات توسط کدام مرجع با اعتبار اعمال میشود. حتا به فرض اینکه صلاحیت اعمال تغییرات در نظام انتخاباتی به پارلمان و یا کدام نهاد مستقل دیگر داده شود، به نتیجه رسیدن روی چگونگی تغییرات زمانگیر است.
در افغانستان مشکل اساسی دیگر پسا انتخاباتی است. هرگاه انتخاباتی برگزار شود، مرحله اعلام نتایج ماهها زمان نیاز دارد. طرفین اشتراک کننده در انتخابات نتایج را قبول نمیکنند و جنجال کلان دیگر پیرامون اعلام نتیجه به وجود خواهد آمد.
برگزاری لویه جرگه: ارجاع تصامیم مربوط به صلح به لویه جرگه نیز بیشتر در چارچوب مصرف زمان قابل تحلیل است. هدف اصلی در نظر گرفتن و احترام گذاشتتن به رای مردم نیست. تجربه این را نشان داده که در بیست سال اخیر لویهجرگهها فرمایشی و حکومتی بوده است. عملی کردن فیصلههای جرگهها نیز یک امر اختیاری برای حکومت بوده است. تجربه نشان داده که حکومت هرگاهی که میل انجام کاری را نداشته، اما تحت فشار خارجیها قرار داشته به برگزاری لویه جرگه اقدام کرده تا گویا صدای مخالفت خود را از حنجره مردم بلند کند، اما وقتی لویه جرگه صدای خلاف میل حکومت بلند کرده، حکومت در اجرای فیصلههای لویهجرگه دلبخواهی عمل کرده است. در واقع حکومت به دلخواه خود هر بخش از فیصلههای جرگه را که به نفع تیم حاکم بوده عملی کرده، اما بخشهای دیگر فیصله را که به نفع حکومت نبوده، عملی نکرده است. هیچ ضمانت اجرایی وجود ندارد که حکومت را ملزم به اجرای فیصلههای لویه جرگه کند. البته با توجه به این که شوراهای ولسوالیها تا هنوز تشکیل نشده، برگزاری لویه جرگه قانونی امکانش فراهم نیست و در نتیجه اقدام به برگزاری جرگه عنعنوی میشود که بیشتر اعضای اشتراک کننده آن افراد حکومتی بوده و از صلاحیت و قدرتی برخوردار نیست که حکومت را وادار به عمل کردن در جهت خلاف میلش نماید.
راستیآزمایی و نظارت بینالمللی از آتشبس: در این زمینه نیز به نظر میرسد که آقای غنی دنبال مصرف زمان است. مطرح کردن بحث راستیآزمایی از آتشبس، بیشتر شبیه شرطگذاری است. معنای حرف آقای غنی این است که ما آتشبسی را تأیید قبول داریم که نهادهای بینالمللی از چگونگی اجرای آن نظارت داشته باشند. تجویز نظارت بینالمللی از آتشبس از فقدان اعتماد میان طرفین مذاکره کننده سرچشمه میگیرد. در واقع آقای غنی میخواهد بگوید که یک مدتی طالبان آتش بس کنند و در ختم مهلت تعیین شده برای آتشبس یک ارزیابی صورت گیرد که آیا طالبان آتشبس را رعایت کردهاند یا خیر. اگر پاسخ این پرسش نخیر باشد، حکومت میتواند استدلال کند که طالبان آتشبس را رعایت نکرده و بنابراین توافقات بعدی مترتبه بر آتشبس عملی نیست. اینکه چنین آتشبسی را طالبان قبول کنند یا نه، یک بحث است. اینکه این آتشبس چگونه اجرا و عملی خواهد شد بحث دیگر است و اینکه نتایج ارزیابی از چگونگی اجرایی شدن آتشبس چه باشد، یک بحث دیگر است.
با توجه به پیچیدهگی و استخباراتی بودن جنگ جاری در افغانستان این احتمال وجود دارد که حلقات معین استخباراتی از جانب کشورهایی که مخالف روند جاری صلح هستند، دست به تحرکاتی دست بزنند که به نام طالبان ختم شود و در نتیجه آتشبس از سوی حکومت نیز نقض شود. تجربه کاهش خشونت تا حدودی این نگرانی را توجیه میکند. در دورهای که طالبان طبق توافق با امریکا، متعهد به کاهش خشونتها شدند، با وجودی که امریکاییها و برخی از نهادهای معتبر بینالمللی از کاهش خشونتها توسط طالبان سخن گفتند، اما حکومت افغانستان همواره ادعا کرد که خشونتها افزایش یافته و کاهش نه. این اتفاق در مورد آتشبس و چگونگی راستیآزمایی آن نیز صدق میکند.
ضمانتهای منطقهای و جهانی در مورد بیطرفی افغانستان: بوجود آمدن چنین ضمنتهایی نیز دشوار به نظر میرسد. البته خوب است که چنین ضمانتهایی به میان آید، اما در عمل به میان آمدن آن زمانگیر است. افغانستان در حال حاضر به حوزه نفوذ و جنگ نیابتی کشورهای منطقه و جهان مبدل شده است. به گونه نمونه یکی از اهدافی که پاکستانیها طالبان را در طی بیست سال اخیر حمایت کردند این بوده که با برگشت طالبان به قدرت، منافع پاکستان از طریق ایجاد یک حکومت وفادار به پاکستان در کابل تأمین شود و این کشور بتواند از راه افغانستان به آسیای میانه راه ترانزیتی مصونی پیدا کند.
حالا بحث بیطرفی به این معنا خواهد بود که حکومت آینده افغانستان یا علیه کدام کشور منطقه واقع نشود یا به اصطلاح هیچ کشور منطقه و جهان افغانستان را حوزه نفوذ خود نسازد. بعید است که پاکستان به چنین چیزی توافق کند. چون این توافق به معنای دست کشیدن پاکستان از بسیاری از امتیازهایی است که بیست سال حمایتش از طالبان برای این کشور فراهم کرده است.
در سوی دیگر، روسیه علاقهمند است که با کوتاه شدن پای امریکا از افغانستان، روسیه بتواند افغانستان را به حوزه نفوذ خود تبدیل کند. آیا روسیه از سیاست بیطرفی افغانستان که مانع تبدیل شدن این کشور به مناطق نفوذی روسیه میگردد، موافقت خواهد کرد؟ یا حتا برعکس در مورد امریکا نیز میتوان این سوال را مطرح کرد. امریکاییها بیست سال تمام در افغانستان سرمایهگذاری کردند. آیا این کشور آماده است که از خیر منافعی که از رهگذر داشتن نفوذ در افغانستان برای امریکا متصور است، بخاطر بیطرفی افغانستان بگذرد؟ پاسخ این پرسشها دشوار است. شاید تعبیر کشورهای قدرتمند منطقه و جهان از بیطرفی افغانستان این باشد که هر یک از این کشورها به نحوی نفوذ خود را در افغانستان داشته باشد و در واقع افغانستان تبدیل به مکانی شود که کشورهای متخاصم باحفظ سهمی از نفوذ و سلطه در این کشور، حالتی از صلح و همزیستی را نیز بوجود آورند. معنایی چیین چیزی، ایجاد تعادل و توازن میان قدرتهای متخاصم منطقه و جهان در افغانستان است.
با در نظرداشت نکات بالا، سخنان آقای غنی در نشست قلب آسیا را میتوان این گونه که تعبیر کرد که وی با درک دشوار بودن، پیچیده بودن و زمانگیر بودن موارد فوقالذکر، عمداً آنان را مشمول فهرست شرایط دستیابی به صلح میسازد تا تمامی طرفین دخیل در روند صلح، کلافه و سردرگم شده و یک بار دیگر صلح از محراق توجه جهانی دور شده و زمان کافی به تیم حاکم فراهم شود که همچنان در قدرت بماند. فراموش نشود که چنین سیاستهایی موجب تشدید جنگ خواهد شد که قربانی آن مردم افغانستان و نیروهای امنیتی و دفاعی کشور است.