سیاسی

بازگشت به آينده، تصويري از زنده‌گي در سايه رژيم طالبان

 

هدف اين است که فراي از جدال جمهوريت و امارت، نگاه دقيق تري به آنچه احتمالاً در انتظار ماست بيندازيم و در نهايت به اين جمع بندي برسيم که زنده‌گي زير سايه سلطه رژيم طالبان، چگونه خواهد بود.

اين نيازمند نوعي بازگشت به آينده است، تعبير پارادوکسيکالي که غريب و نامأموس و در نگاه نخست، مهمل به نظر مي‌آيد، اما چيزي که قرار است رخ دهد، متضمن نوعي بازگشت و عقب‌گرد است و از آن حيث که‌ در آينده رخ مي دهد، مي‌توان از آن به عنوان «بازگشت به آينده» تعبير کرد.

پرسش اين است که چرا قرار است به گذشته برگرديم؟ پاسخ‌هاي متفاوتي مي‌توان به اين پرسش داد که مهم ترين آن، نفس طالبان و تفکر طالباني است، تفکري بازگشت گرا يا به نوعي سلفي‌گري سياسي- ايدئولوژيک. فهم آن دشوار نيست. طالبان هيچ برنامه يي براي آينده ندارند. آن‌ها اصولاً به آينده فکر نمي‌کنند. آينده طالبان، معطوف به بازگشت به گذشته است. آن‌ها محصول تحولات دنياي پيرامون خويش نيستند تا مانند انسان‌هاي امروز، نيازها، فاصله‌ها، واقعيت‌ها و عناصر سازنده عصر ما را درک کنند، بلکه جنگ‌جويان چشم و گوش بسته‌يي هستند که در مدارس قرون وسطايي پاکستان مانند مدرسه حقاني و… فرآوري، پرورده و گوارده شده اند. حتا آن دسته از رهبران ارشد طالبان که در کشور توسعه يافته يي مانند قطر هم به سر مي‌برند، با نماينده‌گان امريکا و دولت افغانستان درباره اصولي چانه مي‌زنند که شالوده تفکر طالباني را تشکيل مي‌دهد، اصولي معطوف به گذشته و عميقاً تحت تأثير رويکردهاي بازگشت گرايانه.

چنين نيرويي وقتي به حکومت مي‌رسد، مدرنيزم و واقعيت‌هاي جديد جهان امروز را نه تنها هضم و درک نمي‌کند، بلکه در برابر آن مقاومت مي‌ورزد، آن را دشمن مي‌دارد و براي انهدام آن، انتحار مي‌کند.

اين اما يک وجه بازگشت است. وجه ديگر آن، تجربه زيسته همه ما از زنده‌گي در سايه سلطه رژيم طالبان است، رژيمي که 5 سال بر ما حکم راند و نظم و نورم خود را بر ما تحميل کرد. هنوز هم بخش هاي وسيعي از خاک افغانستان، آن روزگار را تجربه مي‌کند و زير سلطه آن، رنج مي‌کشد.

پس برخلاف همه شعارها، خوش بيني‌ها و ارزيابي‌هايي که به صورت اغراق آميزي مثبت انديشانه است، با آمدن طالبان، تفکر طالباني هم مي‌آيد و نمي‌توان انتظار داشت که تجربه 20 سال گذشته، ارزش‌ها و واقعيت‌هاي جديد، نظام فکري طالبان را تغيير داده و آن‌ها با يک رويکرد تازه به سياست و قدرت بازخواهند گشت.

با اين وصف، چيزي که در آينده رخ مي‌دهد، تفاوت زيادي با گذشته نخواهد داشت. تجربه زيست و خاطره جمعي ما از دوران سلطه رژيم طالبان نشان مي‌دهد که در آن دوره، خبري از آزادي نبود. يک جامعه، بسته، سرکوب‌شده و تک‌صدايي که در آن هيچ‌کس برخلاف سيستم حاکم، حق نفس‌کشيدن نداشت. درون‌گرايي، تنهايي، سکوت و انزوا بخشي از واقعيت‌هاي انکارناپذير زنده‌گي در سايه رژيم طالبان بود، همان چيزي که هاناآرنت، فيلسوف سياسي از آن به عنوان شاخصه حيات، زير سلطه رژيم‌هاي توتاليتر ياد مي‌کند و مي‌گويد: آنچه انسان‌ها را براي پذيرش سلطه‌ي توتاليتاريزم در جهاني غير توتاليتر آماده مي‌سازد، تبديل شدن «تنهايي» به تجربه‌ي روزمره است، تجربه‌ي مرزي که پيش از اين به شرايط اجتماعي خاصي در حاشيه جامعه، مانند کهنسالي، محدود بود [و اينک] به تجربه‌ي عمومي بدل شده است.

وضعيت ما در آن دوران، اما با آنچه خانم آرنت مطرح کرده، يک تفاوت مهم داشت و آن اين‌که اين ما نبوديم که با خزيدن به پيله تنهايي و انزوا، زمينه‌ساز سيطره توتاليتاريسم طالباني شده بوديم، بلکه رژيم طالبان با سرکوب و ارعاب و سلب آزادي و حاکميت و تحميل ايدئولوژي و نظام فکري و سياسي خود، به تنهايي دامن زد و مردم را از حضور و مشارکت جمعي در روندهاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي بازداشت و آنان را ناگزير کرد تا به درون خويش پناهنده شود و تنهايي را برگزينند.

من به عنوان نماينده نسل نگون‌بختي که آن دوران سياه و تاريک را تجربه کرده، شاهد بودم که چگونه حتا دل‌‌زنده‌ترين افراد که به لحاظ شخصيتي و روانشناختي، به شدت اجتماعي و بي قرار و درون‌گريز و برون‌گرا بودند به لاک تنهايي و انزوا خزيده بودند و در حالي که هرگز در گذشته، ميانه مساعدي با معنا و مذهب نداشتند، عميقاً معنويت گرا و مذهبي شده بودند. اين يک تحول فکري و انديشه يي در جان و روان آنان نبود، بلکه حاصل يک جبر اجتماعي و حاکميت سرکوبگر و توتاليتري بود که حضور و حيات پرشور انسان ها به مثابه موجودات اجتماعي را برنمي‌تافت و بديهي ترين حقوق و آزادي‌هاي انساني و فردي را سلب کرده بود.  در آينده هم به احتمال قوي، وضعيت مشابهي در انتظار ما خواهد بود. در عصر ديجيتال، فراگيري شبکه هاي اجتماعي، اينترنت، و ظهور غول هاي قدرت‌مند رسانه يي، ما شايد از معدود ملت‌هايي باشيم که مجبور خواهيم شد از جامعه بشري در دهکده جهاني، طرد شده و به قرن‌ها پيش از امروز به عصر نوسنگي پرتاب شويم.

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار