طرح صلحي که از سوي امريکا آماده شده و به دسترس حکومت افغانستان، سياسيون و طالبان قرار داده شده، نه تنها به اين دليل يک طرح خارجي است که از سوي خارجيها آماده شده بلکه از اين جهت خارجي است که بيشتر از بيرون به جنگ و صلح افغانستان نگاه ميکند و در پي حل و فصل بسترهاي منازعاتي داخلي نيست.
در اين طرح تلاش شده تا به هر نحو ممکن جريانهاي سياسي داخلي در يک چارچوب سياسي مشخص شده، کنار هم قرار گرفته و حکومتي را تشکيل دهند که بتواند روابط و مناسبات منطقهيي و جهاني افغانستان را با در نظرداشت پيچيدهگيهاي برخاسته از رفتارهاي رقابتي و تضاد منافع کشورهاي قدرتمند جهان و منطقه تنظيم کند و کشورهاي دور و نزديک اطمينان حاصل کنند که از جغرافياي افغانستان خطري متوجه امنيت و منافع اقتصادي آنان نگردد.
بسياريها از جمله حکومت افغانستان طرح صلح امريکاييها را مورد انتقاد قرار داده و حتا آقاي غني آن را کاغذپارهاي عنوان کرد که به زعم او ارزش چنداني ندارد و يک نسخهاي است که بر هر حال در کنار نسخههاي خارجي و داخلي ديگري که براي افغانستان نگاشته شده، قرار ميگيرد. به عبارت ديگر، آقاي غني طرح صلح امريکاييها را مورد تمسخر قرار داد. امرالله صالح معاون نخست رياست جمهوري بيش از همه با تندي زياد طرح امريکاييها انتقاد کرد. اسماعيل خان از سياسيون مطرح حوزه غرب کشور نيز طرح صلح امريکاييها را به باد انتقاد گرفت و از لزوم ارايه طرح داخلي سخن گفت.
عده ديگري از سياسيون، از جمله شوراي عالي مصالحه ملي، وزارت امور خارجه و مشاور امنيت ملي رياست جمهوري تلاش کردهاند که طرح صلح امريکاييها را به صورت آشکار مورد انتقاد قرار نداده و واکنش محتاطانهاي نسبت به آن داشته باشند. اينها گفتهاند که طرح را با دقت بررسي ميکنند و ديدگاه خود را مطرح خواهند کرد. اين عده، اما نه به اين دليل که اعتقاد به خارجي بودن طرح صلح ندارند يا طرح صلح امريکايي را به نفع افغانستان ميدانند، بلکه به اين دليل با آن برخورد محتاطانه کردهاند که فکر ميکنند، مخالفت با طرح و برنامه امکان مقدور و به سود نيست! اين در واقع نوعي محافظهکاري، واقعنگري و دورانديشي منفعتانديشانه است.
اما چرا بايد طرح صلح افغانستان امريکايي باشد؟ در پاسخ به اين پرسش طبعاً هر شهروند آگاه افغانستان که اندکي احساس و غرور ملي داشته باشد، پاسخ خواهد داد که نبايد طرح صلح افغانستان خارجي باشد. بلکه بايد طرح صلح داخلي باشد و هر طرحي براي صلح بايد با عطف توجه به حل بنيادي مشکلات اساسي افغانستان آماده شود. اما طوريکه ديده ميشود، مسير صلح اکنون در جهت تحميل يک طرح صلح امريکايي قرار گرفته است. چرا؟ آيا امريکاييها اجازه ندادند که حکومت افغانستان و جريانهاي سياسي داخلي طرحي براي صلح داشته باشند؟ آيا حکومت افغانستان و جريانهاي سياسي داخلي طرحي آماده کردند که مورد تأييد امريکاييها قرار نگرفته باشد؟
واقعيت اين است که حکومت افغانستان و جريانهاي سياسي داخلي طرحي ارايه نکردند. در بيشتر از يک سالي که روند مذاکره امريکا و طالبان به پايان رسيد و طبق توافق دوحه بايد روند صلح داخلي آغاز ميشد، حکومت افغانستان و جريانهاي سياسي داخلي هيچ طرحي براي صلح ارايه نکردند. در اين مدت حکومت افغانستان به جاي ارايه طرح صلح، در جهت سبوتاژ روند صلح تلاش کرد. دليل حکومت افغانستان از اين کار اين بوده که توافق صلح دوحه براي حکومت افغانستان قابل قبول نيست و بايد اين توافق نقض شود؛ تلاشي که نتيجهاي نيز در پي نداشت.
به عبارت ديگر، حکومت افغانستان وقت و انرژياي را که بايد صرف تهيه يک طرح جامع صلح ميکرد، در اين جهت مصرف کرد که چگونه روند صلح را با چالش مواجه کند و از منتج شدن اين روند به نتيجهاي که به عمر حکومت فعلي پايان ميدهد، جلوگيري کند.
جريانهاي سياسي مطرح که انتظار ميرفت منحيث يک طرف وارد گفتوگو با طالبان شده و براي صلح طرح بدهند نيز از فقدان اتحاد و همسبتگي رنج ميبرند. در واقع عدم اتحاد احزاب و جريانهاي سياسي نيز به سياستهاي سبوتاژگرانه حکومت در روند صلح مرتبط دانسته ميشود. حکومت براي اينکه احزاب و جريانهاي سياسي متحد نشده و عليه حکومت در يک صف واحد قرار نگيرند، تلاش کرد که با اعطاي برخي از امتيازات احزاب را متفرق بسازد. به بيان ديگر احزاب عمده سياسي عمداً در موقعيتي قرار داده شدند که تمام توان و تلاش خود را صرف حفظ اتحاد خود نمايند. در نتيحه آنان از پرداختن به بحث صلح و ارايه طرح بازماندند. به اصطلاح حکومت نه خود طرح صلح ارايه کرد و نه هم به احزاب اجازه داد که متحد شوند و براي صلح طرح بدهند.
بنا به آنچه گفته آمد، به ميان نيامدن يک طرح صلح داخلي نه صرفاً و الزاماً نشانه ضعف حکومت و جريانهاي سياسي داخلي در ارايه طرح بلکه نشانهاي از عدم تمايل حکومت براي ارايه يک طرح بوده است. حکومت نخواست طرح بدهد.
محاسبه حکومت اين بود که طرح صلح امريکا را نيز ملغا خواهد کرد و روند صلح براي يک دوره طولاني مدت به تعويق مواجه خواهد شد. يا به بيان ديگر، طرح صلح حکومت افغانستان«جلوگيري از عملي شدن طرح صلح امريکا» بود. اکنون به نظر ميرسد که اين طرح حکومت افغانستان ناکام شده باشد.
اگر از ديد امريکاييها به قضيه نگاه شود، آنان فرصت کافي در اختيار حکومت افغانستان و جريانهاي سياسي داخلي گذاشتند که طرحي براي صلح ارايه کرده و راه حلي براي پايان جنگ پيدا کنند، اما از اين فرصت استفاده نشد. يک سال فرصت کمي نيست. از زمان امضاي توافق صلح دوحه(29فبروري2020) تا اکنون يک سال سپري شد. در اين مدت حکومت افغانستان و جريانهاي سياسي فرصت داشتند که مجدانه در جهت ايجاد يک طرح صلح داخلي کار کنند.
حالا امريکاييها ميتوانند استدلال کنند که براي حکومت افغانستان، طالبان و جريانهاي سياسي داخلي يک سال فرصت داديم تا خود شان طرحي براي صلح آماده کنند، اما اين کار را نکردند. اکنون مهلت به پايان رسيده و دنيا نميتواند منتظر بماند تا آنان(حکومت افغانستان، طالبان و جريانهاي سياسي داخلي) براي يک مدت نامعلوم ديگر منتظر بماند. اين در حالي است که هيأتهاي مذاکره کننده صلح، ماهها را در قطر گذرانيده، اما هيچ نشست جدياي در باره صلح نداشتهاند. دو طرف همديگر خود را متهم به بيارادهگي به صلح ميکنند و از بحث و جدل واقعي در باره صلح و پيدا کردن يک راه حل خبري نيست.
ميتوان گفت که دستکم در صدسال اخير وضعيت افغانستان در حل بحرانهاي سياسي به همين شکل بوده است. داخليها يا نميتوانند و يا نميخواهند که براي معضلات کلان سياسي و امنيتي کشور طرحي آماده کنند؛ خارجيها اين کار را انجام ميدهند. چنانکه اشاره شد، طرح خارجي توجه جدي چنداني به عمق مشکلات و مسايل داخلي افغانستان ندارد. خارجيها به صورت طبيعي در صدد حل مشکلات خود هستند. امريکاييها از طرح صلحي که براي افغانستان آماده کردهاند، بيشتر دغدغه آينده حضور امريکا در افغانستان و منطقه را در سر دارند. کشورهاي مقتدر منطقهيي نيز وقتي منافع شان تضمين شود، با اين طرح موافقت ميکنند.
اينکه منافع افغانستان از رهگذر تهدابگذاري يک صلح پايدار و واقعي تأمين شود، زياد براي خارجيها مساله نيست. اين مسأله داخلي است و حل آن نيز ايجاب آن را ميکند که جامعه سياسي افغانستان با دورانديشي، خردورزي، احساس مسووليت نسبت به مردم و کشور، ايثار وفداکاري و از خودگذري طرحريزي کند. جامعه سياسي افغانستان از اين ويژهگيها برخوردار نيست. تعهد به منافع علياي افغانستان در هيچ جماعت سياسي، به شمول رهبران حکومت، ديده نميشود. همه در پي کسب منافع کوتاه مدت شخصي و گروهي و قومياند. با اين وصف، گريزي نيست مگر اينکه به تحميل طرحهاي خارجي تن داد؛ تا مگر روزي رسد که در داخل عقلانيت طرحريزي شکل گيرد!