نامه وزیر امور خارجه امریکا به رهبران حکومت افغانستان، تحرک تازهای در روند صلح ایجاد کرده است. این نامه را میتوان نوعی اتمام حجت از جانب امریکا برای حکومت افغانستان در نظر گرفت. پیام اصلی نامه این است که امریکا خواهان فیصله شدن قضیه صلح افغانستان تا سه ماه دیگر است و در این مدت امریکا برنامه خروج نظامی از افغانستان را تکمیل خواهد کرد. در این مدت طرفهای داخلی صلح باید به یک توافق دستیابند تا از برهم خوردن ثبات نسبی امنیتی و سیاسی جلوگیری شود.
به نظر میرسد که امریکاییها پس از آن اقدام به نوشتن نامه به حکومت افغانستان کردند و به این نتیجه رسیدند که گفتوگوهای داخلی صلح مسیر درست را نمیپیماید و اگرفشار بیرونی نباشد انتظار بیرون شدن یک نتیجه مثبت از این گفتوگوها بعید است. این نتیجهگیری نادرست نیست.
در حدود شش ماه گذشته که گفتوگوهای داخلی صلح در قطر شروع شده، کدام پیشرفتی در این گفتوگوها دیده نشده است. تنها سه ماه زمان گرفت که هیأتهای مذاکره کننده روی کارشیوه مذاکرات به توافق برسند. با توجه به کندی روند مذاکرات، تعیین یک جدول زمانی مشخص برای نتیجه مذاکرات کار دشواری شده است. هر دو طرف همدیگر خود را متهم میکنند که از گفتوگو طفره رفته و وارد گفتوگوهای جدی و سازنده نشده است. با توجه به این امر، به نظر میرسد یک نتیجهگیری همین باشد که روند قطر به بنبست خورده است و باید روند صلح افغانستان در سطحی فراتر از قطر به پیش برده شود.
در نامه وزیر امور خارجه امریکا به رهبران حکومت افغانستان همچنان به برگزاری یک نشست بزرگ بینالمللی در روند صلح افغانستان اشاره شده است. ترکیه اعلام کرده که در ماه اپریل این نشست در انقره برگزار خواهد شد. پیش از آن نشستهای دیگری به منظور ایجاد اجماع منطقهیی در مورد روند صلح افغانستان نیز برگزار خواهد شد.
به نقل از رسانههای غربی، قرار است ابتدا نشستی میان وزیران خارجه امریکا، روسیه، چین، هند، پاکستان وایران از سوی سازمان ملل برگزار شود و سپس نشستی در مسکو با اشتراک وزیران خارجه کشورهای یاد شده نیز برگزار میشود.
این نشستها در واقع مقدمات نشست احتمالی انقره است. نشست انقره را بسیاریها به نشست بن آلمان در سال 2001 تشبیه کردهاند. ترکیه در این میان نقش فعال و برجستهای بر عهده گرفته است. وزارت خارجه این کشور تعیین یک نماینده ویژه از سوی ترکیه برای صلح افغانستان نیز سخن گفته است.
با توجه به اینکه روسیه اخیراً از تشکیل حکومت موقت در افغانستان حمایت کرده، به نظر میرسد که دیپلماسی منطقهیی در جهت حمایت از طرح صلح امریکا در حرکت است. از شش کشور(روسیه، پاکستان، هند، ایران، چین و ترکیه) تأثیرگذار منطقهیی در روند صلح افغانستان تنها ایران و هند از مخالفان طرح صلح امریکا برای افغانستان به شمار میروند.
به احتمال زیاد در دو نشست مقدماتیای که پیش از نشست انقره برگزار خواهد شد، تلاش اصلی این خواهد بود که ایران و هند نیز تشویق شوند تا به جمع موافقان طرح صلح امریکا بپیوندند. این اتفاق زیاد دور از انتظار نیست. همه کشورهای منطقه مشتاق خروج امریکا از افغانستان هستند. وقتی این کشورها عزم دولت امریکا برای خروج از افغانستان را جزمیافته ببینند، به احتمال زیاد که با طرح صلح امریکا موافقت کنند. شاید با دریافت برخی از امتیازها و تضمینها! امریکا برای اعطای امتیازات به هند و ایران که مخالفان اصلی به شمار میروند، دست خالی نیست. ایران در برنامه هستهای خواهان امتیازگیری از امریکا است و هند نیز امید دارد که در برنامههای توسعه اقتصادی و نظامی دست یاری امریکا را با خود داشته باشد.
با توجه به نکات بالا میتوان گفت که اجماع منطقهیی در آینده نه چندان دور در محور برنامه صلح امریکا شکل خواهد گرفت. امریکاییها دیپلوماسی فعالی را در این زمینه به کار بستهاند و روسیه و ترکیه نیز به علاوه پاکستان در این زمینه فعال شده اند و در یک جهت تلاش دارند.
اما اجماع ملی چطور؟ به نظر میرسد که دشوارترین پاسخ را همین سوال میخواهد. هنوز در افغانستان اجماع ملی در روند صلح بهوجود نیامده است. نکته دیگر در مورد اجماع ملی در افغانستان این است که حکومت افغانستان مخالف برنامه صلح امریکا است. این امر شکلگیری اجماع ملی را دشوار ساخته است. در واقع حکومت افغانستان در جهت خلاف دیپلوماسی امریکا دیپلوماسی میکند. حکومت افغانستان تلاش میکند تا اجماع ملی را در محور مخالفت با طرح صلح امریکا شکل دهد. در حالی که برای تسریع روند صلح نیاز است که اجماع ملی در جهت موافق با طرح صلح امریکا شکل گیرد.
به بیان دیگر، مخالفت حکومت افغانستان با طرح صلح امریکا، احزاب و جریانهای سیاسی داخلی را بر سر یک دو راهی قرارداده است. در یک مسیر، حکومت افغانستان قرار دارد که احزاب و جریانهای سیاسی را برای دفاع از جمهوریت فرا میخواند و بسیج نشدن در این محور را به معنای فنای آنان قلمداد میکند. در سوی دیگر اما امریکاییها و پاکستانیها قرار دارند که تلاش میکنند حمایت احزاب و جریانهای سیاسی را بر محور طرح صلح امریکا جلب کنند. این امر نه تنها که از شکلگیری اجماع ملی در داخل جلوگیری کرده بلکه عملاً شگافها میان احزاب و جریانهای سیاسی را بیشتر کرده است.
احزاب سیاسی عمده افغانستان در حالتی از تردید و سردرگمی بسر میبرند. گاهی موافق به میل و خواست امریکاییها و در جهت حمایت از طرح حکومت موقت سخن میزنند و گاهی موافق میل و خواست تیم ارگ موضعگیری میکنند. به نظر میرسد که ارگ هزینههای هنگفتی را صرف جلب حمایت احزاب سیاسی اپوزیسیونی میکند. آمدن مارشال دوستم به کابل و قرار گرفتن محمد محقق در کنار تیم ارگ، نشانههای واضح تمایل ارگ برای کشانیدن جریانهای سیاسی مخالف به محور اجندای ارگ است.
در این میان اکثریت احزاب سیاسی، خود را به چند دسته تقسیم کرده و کوشش میکنند که در هر جهت حضور و سهمی داشته باشند. این امر بزرگترین مانع شکلگیری اجماع ملی است.
سرانجام به نظر میرسد که امریکاییها بعد از جلب حمایت کشورهای منطقه از طرح صلح مورد نظر شان، به این نتیجهگیری کشانیده شوند که با کارگیری از فشار مضاعف بالای حکومت و احزاب سیاسی، طرح خود را بالای آنان بقبولانند. البته با این استدلال که جامعه سیاسی افغانستان فرصت کافی در اختیار داشت که روی یک آجندای واضح و قابل مذاکره به اجماع برسد، اما از این فرصت استفاده صورت نگرفت و در نتیجه امریکا ناگزیر است که برای روشن کردن سرنوشت آینده افغانستان، یک تصمیم بگیرد!