سیاسی

از حمله تا ضد حمله؛ رسوب قومگرايی در ذهن دو رهبر

راحل موسوی/ديد

 

دفاع از نظام سياسي و دولت جمهوري اسلامي افغانستان، مسووليت ملي آحاد شهروندان کشور است. نمي‌توان شهروند افغانستان بود و در قبال نظام سياسي خود حس و هيجاني نداشت. ساختاري که يکايک شهروندان افغانستان در ايجاد و ابداع آن سهم داشته و براي قوام و استقرار آن هزينه پرداخته است، مِلک طِلق يک يا چند نفر نيست تا ديگران خود را از آن بريده و تجريد شده بيابند و در برابر هستي و نيستي و بقا و فنايش مسووليتي بر دوش خود احساس نکنند.

نظام سياسي کنوني کشور، برآيند چهل سال خشونت و جنگ خانمان‌برانداز داخلي در ابعاد وسيع ملي است و هيچ شهروندي از عوارض خسارت‌بار و جبران‌ناپذير آن در امان نبوده است.

آنچه امروز در قالب يک دولت متشکل از نهادهاي ملي متکثر قانونمند در کشور ما بر سر کار است، نتيجه چهل سال جنگ و آواره‌گي و بي‌وطني و خاکسترنشيني و به همين جهت براي تمامي شهروندان افغانستان، بسيار ارج‌مند و غير قابل معامله و غير قابل معاوضه است.

براي برپايي اين نظام، خون رشيدترين و رعناترين فرزندان غيرت‌مند و غيرستيز افغانستان بر خاک مقدس اين وطن بر زمين ريخته و بسيار دل‌ها داغ‌دار و بي‌شمار سينه‌ها سوگوار شده است. پس بهاي نظام سياسي کنوني ما بسيار سنگين و کمرشکن است و نمي‌توان بر سر آن با کسي يا کساني معامله کرد.

بنابراين دفاع از نظام جمهوري اسلامي موجود و مستقر، به همان اندازه بايسته و پذيرفته است که ريختن خون جوانان اين سرزمين براي برپايي آن، ستوده و ارزشمند است، زيرا آنچه اکنون بر پاي ايستاده است، ماحصل ايستاده‌گي مردم مؤمن و جوانان صبور و وطن‌دوست اين آب و خاک در برابر هجوم سيل‌آساي اشغالگران و متجاوزان و بدخواهان اين وطن است.

روي ديگر اين سکه هم ديدني و در محک داوري وطن‌دوستانه‌ي مبتني بر پيشينه مبارزاتي مردم افغانستان، شايسته ارزيابي و ارزش‌گذاري است و آن اين‌که وقتي دفاع از نظام، ستايش‌برانگيز و وظيفه ملي و وجيبه ديني ما است، حمله و هجمه بر آن و تخريب و تضعيف آن نيز مبين دل‌داده‌گي به بيگانه و آب ريختن در آسياب دشمن و همدلي و همراهي با ددمنشان تروريست و نظام‌برانداز برخاسته از دل بيمار و کژتاب سازمان‌هاي استخباراتي ناهمسايگان بدذات و کژانديشي است که به چيزي جز ويراني اين آب و خاک و آواره‌گي مردمان آن راضي نمي‌شود.

اگر مي‌بينيم که گلبدين حکمتيار، به خاطر منافع سياسي خود از حمله بر ارگ رياست جمهوري سخن مي‌راند، ماهيتاً تفاوتي با عملکرد دشمنان مزدور و قسم‌خورده‌اي مثل طالبان و داعش و القاعده ندارد و بر اساس قوانين جزايي افغانستان جرم تعريف شده و قابل پيگرد قضايي است. بنا بر مواد قوانين مدني و جزايي کشور، هر عمل و اقدامي که عليه امنيت ملي کشور و در جهت تضعيف نظام و حاکميت ملي صورت بگيرد، ماهيت مجرمانه داشته و قابليت تحت پيگرد قرار گرفتن از سوي نهادهاي عدلي و قضايي کشور را دارد. بر اين اساس، اظهارات حکمتيار عليه نظام سياسي کشور هم از بعد قانوني قابل پيگرد است و هم از نگاه سياسي قابل نقد و بررسي که موضع گيري‌هاي مخالف آن نيز در همين زمينه مي‌تواند ابراز شود.

اما آيا آنچه از سوي برخي مدافعان نظام و از جمله مارشال دوستم، در برابر حکمتيار و در دفاع از نظام صورت گرفت هم درست و آميخته با مقتضاي روح اسلامي جمهوريت و خردورزي سياسي و در تقابل با گسست‌ها و گسل‌هاي قومي گسترنده فاصله‌هاي ذهني و اجتماعي افغانستان بود؟ در اين مورد، تأملات جدي وجود دارد.

حقيقت اين است که موضع اخير مارشال دوستم در برابر حکمتيار داراي پشتوانه قانوني و سياسي بر بنياد دفاع از نظام است، اما مراسمي که آقاي مارشال براي دفاع از نظام و ضديت با حکمتيار برگزار کرد، نه درخور شأن جمهوريت بود و نه مناسب جايگاه سياسي و موقعيت اجتماعي خودش.

دفاع از جمهوريت، مستلزم حفظ متانت و وقار و پرهيز از سبک‌سري و خودداري از اجراي برنامه‌هاي مبتذل و تهوع‌آور بچه‌گانه است، چيزي که با دريغ و درد در مراسم آقاي مارشال رعايت نشد. مرحوم دکتر علي شريعتي، بسيار دقيق و داهيانه گفته است که: «براي کوبيدن يک حقيقت، خوب به آن حمله نکن، بد از آن دفاع کن!» و با تأسف اين‌گونه دفاع کردن‌ها از نظام، مصداق دفاع بد است که بيش و پيش از سود رساندن به نظام، به سود دشمنان آن تمام مي‌شود؛ زيرا کمترين پيامد اين نوع برنامه‌ها آن است که چاقوي ايدئولوژيک طالبان و ديگر گروه‌هاي تروريستي را براي بريدن شاهرگ هويتي نظام اسلامي کشور تيز مي‌کند.

افزون بر اين، يکي از موارد و محورهاي مهمي که دفاع از نظام را موجه و مشروع مي‌سازد، مباني معرفتي نهفته در قانون اساسي آن است. قانون اساسي نظام سياسي ما اسلامي و مغاير هرگونه رويکرد نژادپرستانه يا هر حرکت تشديدکننده شکاف‌هاي تباري در کشور است، اما آنچه از واکنش آقاي مارشال در مقابل سخنان سخيف گلبدين، توسط برخي ناظران و تحليلگران نتيجه‌گيري شد، دامن زدن به تنش‌هاي قومي بود که هم با روح قانون اساسي افغانستان مغايرت دارد، هم موجب افزايش تنش‌هاي موجود اجتماعي مي‌شود و هم مخالفان و معاندان نظام را در موقعيت حق به جانب قرار مي‌دهد.

بنابراين بايسته بود که آقاي مارشال دوستم، به جاي سخن گفتن از گسيل جوانان جوزجاني براي حمايت از نظام، براي رهبري جوانان سراسر کشور از همه طيف‌ها و تبارها اعلام آمادگي مي‌کرد و دفاع از نظام را در بستر فراگير ملي، مطرح مي‌کرد و از دايره تنگ و تاريک يک قوم بيرون مي‌کشيد.

 

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار