سیاسی
شليک به تمام آدرسها، ناپختگی يک سياستمدار پير
بيکموکاست، حکمتيار در سخناني که به مناسبت خروج نيروهاي ارتش سرخ از کشور (26 دلو) بر زبان راند، اعلان جنگ عليه دولت بود. او پيش از اين نيز در موضع دفاع از طالبان ايستاده بود و از اين گروه حمايت کرده بود، اما ديروز هم در حمايت از طالبان و هم در دشمني با نظام سياسي کشور، سنگ تمام گذاشت.
وقتي او ميگويد: «ارگنشينان با گوشهاي باز بشنوند که شاهد تظاهرات پرشکوهي که ارگ را خواهد لرزاند، خواهند بود و اگر عقل شان به سر شان نيايد، مطمئن باشند که با حرکتهاي بعدي که اين تظاهرات سرآغاز آن خواهد بود، بساط شان جمع خواهد شد» چيزي غير از اعلان جنگ با دولت و همدستي با طالبان براي براندازي نظام سياسي افغانستان نيست.
شايد حق با حکمتيار باشد، کسي که هيچ کنش مثبت در کارنامه سياسي خود ندارد و همواره به نجاتدهندهگان و نوازندهگان و برکشندهگان خود از پشت خنجر زده است، چگونه ميتواند ذات خود را تغيير دهد و به دولتي که او را از کوهها و بيابآنها و آوارگي سياسي نجات داده و مهم و مهتر و کابلنشين و ويژهخوار پرامتياز و استثنايي بيتالمالش ساخته و بر کارنامه سياه بيحسابش چشم بسته و نصف دارالامان را به اقامتگاه شاهآنهاش اختصاص داده و نيروهاي امنيتياش را پاسبان و نگاهبانش گماشته و ميليونها افغاني پول بيزبان مردم فقير و گرسنه افغانستان را به جيبش سرازير ميکند، نميتواند دهان باز نکند و شاکر و سپاسگزار اينهمه احسان و اعزاز باشد.
بدون شک، افغانستان در بدترين شرايط شکننده سياسي قرار دارد، شرايطي که صحنه امتحان و ابتلاء ميزان وفاداري رهبران و راهيافتگان به دالان قدرت و موقعيت رهبري، نسبت به مردم و دستاوردهاي آنان در بيست سال گذشته است. شاخص آزمايش آنان نيز مشخص است: کساني که از جمهوريت دفاع ميکنند، حاميان مردم هستند و کساني که بر طبل تضعيف نظام ميکوبند و جاده صافکن دشمن براي تسلط بر منابع قدرت و ثروت افغانستان هستند و در ضديت با نظام و دشمني با جمهوريت، برنامهريزي و عمل ميکنند، دشمنان مردم هستند.
در اين ميان حکمتيار نميتواند دوست مردم و خواستار آزادي و پيشرفت و رفاه و راحت آنان باشد. او دستپرورده جنگ و تفنگ است و جز به کشتن مردم و ويراني و خاکسترنشيني افغانستان نميتواند فکر کند.
حکمتيار آغازگر و شريک صددرصدي جناياتي است که در جنگهاي خونين دهه هفتاد در کابل روي داد و پس از آن يا در همدستي با طالبان و يا به صورت مستقل، در کار ترور و انفجار و انتحار و کشتار مردم افغانستان و تخريب زيرساختها و جنگ با دولت مشروع و منتخب کشور بوده است، اما اين اشرف غني بود که براي کاهش خشونت و خونريزي توسعه دامنه امنيت، حاضر شد با او توافقنامه صلح امضا کند تا او را که مالامال از عقده حقارت و حسرت بزرگي و برازندهگي بود و هست، از کوهها و بيابانها به کابل بازگرداند و بستر اهلي شدن مدني وي را فراهم سازد.
در اين مدت، حکمتيار به صورت کاملاً استثنايي، بر سر سفره ويژهخواري بيتالمال نشسته و از بزرگترين امتيازات بيسابقه مالي و سياسي دولت افغانستان برخوردار شده و همزمان، با بهرهگيري از فضاي باز سياسي ـ رسانهيي و به مدد و منت قانون اساسي کشور که آزادي بيان را به شهروندان افغانستان هديه کرده است، صداي رساي طالبان و دشمنان برانداز و تروريست نظام سياسي افغانستان شده است.
حکمتيار، افزون بر نقاط اشتراک بسيار، يک وجه مشترک ديگر نيز با طالبان دارد و آن «باخت در ميدان سياست» است. دو روز پيش حمدالله محب، مشاور امنيت ملي در مورد طالبان گفت که اين گروه در ميدان سياست بازنده است، اما امروز و به دنبال رجزخوانيهاي گلبدين حکمتيار، به عنوان يک رهبر منزوي خيالاتي، بايد گفت که اينهمه عريانگويي و عربدهکشي غوغاسالارانه نيز ناشي از باخت و شکست مفتضحانه او در ميدان سياست است.
حکمتيار در حالي از برگزاري تظاهرات پرشکوهي که به زعم باطل خودش ارگ را ميلرزاند و نظام را برمياندازد، حرف ميزند که در انتخابات پارلماني، نتوانست همآنهايي را که قرار است براي برانداختن نظام و فتح ارگ رياست جمهوري بسيج کند، براي راي دادن به حبيب الرحمان خان حکمتيار، نور چشمي خود به ميدان انتخابات بياورد و با فرستادن حبيب الرحمان به مجلس، زور نداشته سياسي خود را به رخ ارگ و مردم افغانستان بکشد!
يکي از مهمترين مطالبات حکمتيار از حکومت، آزادي سه هزار زنداني اين حزب است. پرسشي که در اين خصوص مطرح ميشود اين است که آن سه هزار نفر چرا زنداني شدهاند؟ آيا آنها هم از قبيل و قماش طالبان هستند و از صحنه جنگ عليه نظام به اسارت درآمدهاند؟ يا مشغول ماينگذاري و انفجار دادن پل و پلچک و تخريب راهها و زيرساختهاي افغانستان بودهاند که بازداشت شده و از زندان سردرآوردهاند؟
اگر جرم آنان هراسافکني و دهشتآفريني است، معنايش اين است که آنان دشمنان ملت و دولت افغانستان هستند و با حمايت و هدايت رهبري خود، به ددمنشي و دودمانبراندازي روي آوردهاند و بايد متناسب با جرم و جنايت خود مجازات شوند، اما اگر آنان جرايم شخصي دارند و جدا از سازوکار حزبي خود دست به اقدامات ضد قانوني زدهاند، چه ربطي به آقاي حکمتيار دارد که خواستار رهايي شان از زندانهاي حکومت است؟ آيا غير از اين است که حکمتيار نيز به تبعيت از همفکران خود در گروه طالبان، در پي مسلح کردن افراد از دستداده خود است و عزم را جزم کرده که با آزادي و سپس تسليح و تجهيز آنان، با دولت مستقر و مشروع افغانستان بجنگد؟
از بعد ديگر، حکمتيار در اظهاراتش نه تنها عليه حکومت و نظام موجوده کشور تاخت، بلکه در برابر يک بخش از تاريخ درخشان کشور که بدون شک و شبههاي، مقاومت ملي اين سرزمين در برابر هجوم و يورش و استيلاي تروريزم بينالمللي بود، نيز تاخته و نشان داد که چقدر پيرانهسر، خام و ناپخته است.
بر هيچ کس پوشيده نيست که فصل مقاومت مردم افغانستان، يکي از روايتهاي درخشان تاريخ معاصر کشور در کنار روايت جهاد است، زيرا حوزه مقاومت توانست با اندک ترين امکانات، اما با شم سياسي قدرتمند، خطر تروريزم را درک کرده و عليه آن مبارزه نمايد، بنا بر اين، تاختن حکمتيار عليه اين حوزه و روايت، در واقع همپيماني با تروريزم و دهشتافکني بوده و در چارچوبي ديگر تعريف نميشود.
حقيقت اين است که آقاي حکمتيار آنقدر درمانده و مستأصل شده که به هر خس و خاشاکي چنگ مياندازد تا خود را از انزوا و انفعال سياسي بيرون بکشد و به يک کنشگر سياسي مورد توجه تبديل کند، اما مشکل او اينجا است که از چنين ظرفيت فکري ـ سياسي و بُرد و بُرش و نقش و نفوذ اجتماعي برخوردار نيست.
مشکل آقاي حکمتيار ديده نشدن است. او در هيچ جايگاه ممتاز يا نيمهممتازي که جنون قدرتطلبي و عطش رياستخواهياش را اشباع و ارضا کند، ديده نميشود و اين ديده نشدن، درد بيدرمان سلطهطلبي او را هزاران برابر افزايش داده است. او آنچنان از چشمها افتاده است که حتا در هيأت مذاکرهکننده صلح هم جايگاهي ندارد و از کاروان قطر هم عقب مانده است. بنابراين، جز آن که از شدت غيظ و غضب و خشم و عصبانيت، سر خود را به ديوار بکوبد و عليه دولتي که او را بارها ممنون خود کرده است، شاخ و شانه بکشد، فعليت ديگري ندارد.
در شرايطي که دولتهاي دشمن با سازمآنهاي عريض و طويل استخباراتي خود از بيرون و نيروهاي نيابتي مزدور جنگي و سياسي قدرتپرست وابسته به آنان از درون، دست در کار تخريب و تضعيف نظام جمهوري در افغانستان هستند، بايستهترين اقدام، برخورد قانوني و قاطعانه دولت با آنان است. دولت بايد مهرههاي سوختهاي مثل حکمتيار را به جرم دشمني با مردم افغانستان و زير پاي گذاشتن منافع ملي کشور، مورد پيگرد قرار دهد تا درس عبرتي شود براي کساني که خيال ميکنند ميتوانند منافع و امنيت ملي افغانستان را در مقابل ثمن بخس به دشمنان آن بفروشند.
راحل موسوي/ ديد