سیاسی

امارت ترس؛ مرگ تدريجی شهروندان

نشان دادن آینده‌ی مبهم و ایجاد ترس در دل شهروندان از آمدن روزهای دشوارتری زیر سایه‌ی حکومتی که در آن زنده‌گی می‌کنند، یکی از شگردهای اصلی گروه‌های تروریستی برای ایجاد جنگ روانی است. طالبان نیز به عنوان یک گروه جنگ‌طلب از این شگرد برای ایجاد دلهره و هراس در بین شهروندان افغانستان و نشان دادن آینده‌ی تاریک برای آنان استفاده می‌کنند.

یکی از نتایج مورد نظر جنگ روانی از سوی گروه‌های تروریستی ایجاد ترس است. هراس از آینده‌ی مبهم، خشم، مذمت و سرخورده‌گی را در درون افراد جامعه می‌افزاید و باب کنش و گفت‌وگوی عقلانی را می‌بندد. در دوره‌های مختلف تاریخ سیاسی – اجتماعی افغانستان، گروه‌های مختلف مسلح ضد دولت تلاش کرده‌اند برای تضعیف حکومت مرکزی در دل نخبه‌گان هراس ایجاد کنند و تصویر تاریکی از وضعیت کشور و آینده‌ی آن را به نمایش بگذارند و نگاه عقلانی به آینده را از نخبه‌گان و شهروندان کشور بربایند.

از لحاظ روان‌شناختی افراد در مواقعی که بترسند، فرمان‌برداری بیشتری می‌کنند و تصمیم‌های غیرعقلانی بیشتری می‌گیرند و تن به هر نوع راه‌حلی می‌دهند تا ترس و هراس را از خود دور بسازند.

آن چه در فصل جاری کشور از سوی طالبان نمایان می‌شود نیز در دایره‌ی همین مسأله می‌گنجد. طالبان برای این که بالای شهروندان بقبولانند که حضور آنان در افغانستان جدی و ضروری است، دست به هراس‌پراکنی می‌زنند، هراس‌پراکنی طالبان تلفیقی از تاکتیک سخت‌افزاری و نرم‌افزاری است. به این معنا که طالبان از دو طریق ممکن جنگ و آتش‌افروزی در میدان واقعی و جنگ در میدان رسانه و افکار عامه دست به اشاعه‌ی ترس می‌زنند.

طالبان در نخست فضای ترس را ایجاد می‌کنند. سپس از طریق رسانه‌های زیر فرمان خود این فضا را ملتهب‌تر می‌سازند و در نهایت می‌خواهند از این فضا برای به کرسی نشاندن رای خود استفاده‌ی سوء کنند. در جریان‌شناسی طالبان یکی از نکته‌های فهم ما از این گروه، ایجاد ترس از سوی این گروه در دل دیگران است و ایجاد حکمروایی که بنیادش بر ترساندن شهروندان استوار است و منجر به انشقاق اجتماعی میان کلیت شهروندان می‌شود و فضا را به سوی تعاملی میان طالبان و گروه‌های قومی – سیاسی متمایل به طالب و خشونت، می‌برد که نفع این تعامل بیشتر برای طالب است.

آن چه طالبان فعلاً در کنار نبرد در جبهه‌های داغ انجام می‌دهند، فربه کردن جنگ روانی است که شالوده‌ی آن را ترساندن تشکیل می‌دهد. توماس جانسون در کتاب روایت‌های طالبان می‌نویسد که طالبان با استفاده از همه‌ی ابزارهای ممکن برای اقناع شهروندان جهت مشروعیت‌بخشی به جنگ‌شان استفاده می‌کنند و در بسیاری از مواقع نیز با انتشار شب‌نامه‌ها و سخنرانی‌های آتشین مردم را از دوام حکومت‌ مرکزی می‌هراسانند.

طالبان به خوبی می‌دانند که چگونه موج ضدحکومتی ایجاد کنند. یکی از تاکتیک‌های طالبان در ایجاد موج ضدحکومتی این است که جنگ را از میدان رو در روی نبرد با نیروهای امنیتی و نظامی کشور به میدان زنده‌گی روزمره‌ی افراد بی‌دفاع و ملکی می‌کشانند. طالبان با ضربه زدن بر پیکر بی‌دفاع مردم ملکی هراس یک مسأله را بیش از بیش در دل شهروندان افغانستان فعال می‌سازند و این هراس عدم حضور طالبان و حکومت طالبانی در کشور است.

طالبان در بدو ظهور و ورود‌شان به شهرهای بزرگ در سال ۱۹۹۴ میلادی خود را به عنوان منجی‌های آرامش در کشور معرفی کردند و یکی از شگردهای این گروه از دیر باز به این‌سو همین مسأله بود که اگر حکومت طالبانی سر کار نیاید، کشتار و خون ریزی همچنان پا برجا خواهد ماند کما این که بخش بزرگی از کشتار و خون ریزی مردمان ملکی به دست همین گروه انجام می‌شد و تا حال ادامه دارد. همین اکنون نیز فحوای کلام طالبان در رسانه‌ها و اعلامیه‌های‌شان این است که شهروندان افغانستان دو راه بیشتر در پیش رو ندارند؛ این که یا حکومت طالبانی را با همه‌ی سفت و سختی‌هایش بپذیرند و یا وضعیت کنونی به هیچ عنوانی بهبود نخواهد یافت. طالبان برای این ‌که این امر را ثابت بسازند، دست به هر نوع هراس‌افگنی می‌زنند و بخش عمده‌یی از کارشان نیز ایجاد ترس است.

طالبان در بازی ترس و امید رویکرد دوگانه دارند. آنان از پیام‌های پنهان شده در لابه‌لای گفتار و اعلامیه‌های‌شان بیش‌ترین سود ممکن را می‌برند. آنان از یک‌سو خود را گره‌گشای وضعیت جنگی در کشور می‌دانند و از سوی دیگری جنگ جاری را شدت می‌بخشند. از یک‌سو صحبت از آینده‌ی تاریک در صورت عدم حضورشان به عنوان ساختار دولتی مطرح می‌کنند و از سوی دیگری فحوای کلام‌شان سرتاسر بوی خون، کشتار و انتقام می‌دهد. به عنوان نمونه، در تازه‌ترین مورد طالبان خطاب به ترجمانان افغانستان که با نیروهای خارجی کار کرده‌اند، می‌گویند که این ترجمانان می‌توانند بدون ترس به زنده‌گی‌شان ادامه دهند و هیچ تهدیدی متوجه آنان نیست و در عین زمان از آنان می‌خواهند که از گذشته‌ی‌شان ابراز پشیمانی کنند. در نشانه‌شناسی چنین پیام‌ها یک فاکت بیشتر از همه برای آگاهان گروه‌های تروریستی مشهود است و آن نگاه از بالا به پایین گروه‌های تروریستی به ویژه طالبان به شهروندان افغانستان و نگاهی از سوی یک گروه معصوم به سوی یک کتله‌ی گناه‌کار است.

در چنین برهه‌ی زمانی حکومت و گروه‌های اجتماعی – سیاسی فعال در کشور رسالت مهمی در پیش‌رو دارند و آن این است که در گام نخست شگردها و تاکتیک‌های جنگ‌های روانی طالبان را که منجر به ترس و هراس بیشتر در میان شهروندان می‌شود را شناسایی کنند و در مرحله‌ی بعدی پادزهری برای این شگردها ایجاد کنند. این پادزهر می‌تواند شامل ساختن مستندات در مورد موفقیت‌های نظامیان، ایجاد امید برای آینده‌ی بهتر در صورت ایستادن در برابر افکار طالبانی، راه‌های موثر انگیزه‌دهی برای ماندن نیروهای انسانی موثر و کارآمد در کشور و بقای ارزش‌های دموکراتیک و انسانی و بالا بردن سطح سواد و آگاهی شهروندان و روستانشینان از شگردهای روانی گروه‌های تروریستی و طالبان است تا ترس این شگرد روانی طالبان برای مرگ تدریجی مردمان ملکی، نقش بر آب شود.

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار