شاه محمود قريشي وزير امور خارجه پاکستان در گفتوگو با طلوع نيوز، بار بار وقتي به پاسخ گفتن به اتهامهاي وارده بر پاکستان مبني بر حمايت از طالبان و جنگ اين گروه، روبه روشد، گفت که
«در گذشته منجمد نمانيد».
از فحواي سخنان وزير امور خارجه پاکستان چنين بر ميآيد که پاکستان در شرايط کنوني سخت علاقهمند تسريع روند صلح افغانستان است و در عين حال به اين نتيجه رسيده که از جانب دولت و مردم افغانستان تلاش واقعي براي رسيدن به صلح صورت نميگيرد. آقاي قريشي در واقع ميخواست به مردم و دولت افغانستان بگويد که به کارنامه گذشته پاکستان در امر مداخله مخرب در امور داخلي افغانستان نگاه نکنيد، آن را به فراموشخانه ذهن تان بسپاريد و بيشتر نگاه تان را معطوف به آينده کنيد. آيندهاي که وزير امور خارجه پاکستان مدعي است، کشورش براي تأمين صلح و ثبات در آن همکار افغانستان خواهد بود. به بيان ديگر، پاکستانيها مدعي هستند که ما گذشته را کنار گذاشتيم و ميخواهيم که در آينده همکاري کنيم. ادعايي که باور کردن آن در افغانستان به يک امر دشوار مبدل شده است.
سخنان وزير امور خارجه پاکستان در مورد اينکه چگونه ميتوان به صلح در افغانستان رسيد و موانع آن را از سر راه برداشت، شباهت زيادي به سخنان زلمي خليلزاد نمانيده ويژه امريکا براي افغانستان در اين زمينه دارد. آقاي خليلزاد نيز چندي پيش در گفتوگوي ويژه با طلوع نيوز وقتي با اين پرسش مواجه شد که چگونه ميتوان طرفين جنگ را وادار به صلح کرد، از نقش مردم به عنوان يک اهرم فشار ياد کرد. به عبارت ديگر، هم خليلزاد و هم قريشي(امريکا و پاکستان) هر دو حرف شان اين است که مردم افغانستان بايد حکومت را وادار به صلح کنند. بايد مردم منحيث صاحبان اصلي سرزمين و دولت، مانع افراد و حلقاتي شوند که روند صلح را تخريب ميکنند.
هر چند بخش زيادي از سخنان اخير قريشي در چارچوب ديپلوماسي قابل تحليل است و نميتوان آن را پايه تحليلي براي تغيير واقعي استراتيژيک در سياست پاکستان در قبال افغانستان پنداشت، اما با آنهم مقامهاي پاکستان در ماههاي اخير اظهارات بيپيشنهاي در قبال افغانستان دارند که از آن ميتوان سرنخهايي براي تغيير استراتيژي پاکستان در قبال افغانستان پيدا کرد. در واقع، بخشي از سخنان مقامهاي پاکستاني ميتواند مورد شک و ترديد قرار گيرد، اما بخشي از سخنان آنان مبتني بر واقعيتهايي است که نميتوان آن را انکار کرد.
البته در اين شکي نيست که سياست پاکستان در قبال افغانستان در سه-چهار دهه اخير، به شدت خصمانه بوده و دوام اين سياست شيرازه هرگونه اعتمادي ميان دو کشور را از بين برده است. به همين ملحوظ، امروزه«تلخکامي» پاکستانيها از آنچه باور نکردن و اعتماد نکردن افغانستانيها به حرفهاي شان خوانده شده ميتواند، در اظهارات مقامهاي پاکستاني قابل لمس و شهود است. از لحن و ژست وزير امور خارجه پاکستان در گفتوگوي اخير با طلوع نيوز به خوبي آشکار بود که او چقدر دلش ميخواهد که حرفش را مردم و دولت افغانستان باور کنند. او در بسياري مواقع در اين گفتوگو، ژست کسي را به خود ميگرفت که ميخواهد يک رابطه ناجور گذشته را ترميم کند، ميخواهد گذشته فراموش شود و اشتباهات ناديده گرفته شود، اما طرف مقابل آن را درک نميکند و بار بار به گذشته ارجاع ميدهد و عملکرد گذشته را ملاک داوري در مورد آينده و امروز قرار ميدهد.
اما در مورد اين خواست پاکستان چه ميتوان کرد؟ آيا ميتوان گذشته را فراموش کرد؟ آيا به راستي پاکستانيها تغيير کردهاند؟ آيا به راستي مردم و دولت افغانستان در گذشته منجمد ماندهاند؟ آيا به راستي دولت مردان افغانستان قادر به درک وضعيت جديد سياسي در سطح منطقه و جهان نيستند؟ آيا فراموش کردن آنچه که پاکستان عليه افغانستان انجام داده، اگر ممکن و مقدور باشد، يک اقدام ضروري براي صلح و ثبات است؟
پاسخ وزير امورخارجه پاکستان به آخرين پرسش از اين سلسله پرسشها «بله» است. آقاي قريشي حرفش اين بود که فراموش کردن گذشته براي رسيدن به صلح و ثبات ضرور است. حرف او اين بود که اگر مردم افغانستان گذشته را فراموش نکنند، در آينده نيز سرنوشت شان شباهت زيادي به گذشته شان خواهد داشت. اگر گذشته را فراموش نکنيد، جنگ و بدبختي تان ادامه خواهد يافت، جنگ داخلي در خواهد گرفت، ميليونها تن تان به پاکستان مهاجر خواهد شد و… بايد گفت که از اين بخش از سخنان آقاي قريشي بوي تهديد و زورگويي ميآيد. برگردان صريح آن چنين است: اگر مثل گذشته به دشمني با پاکستان ادامه دهيد، تباه خواهيد شد! حالا به نظر ميرسد که پرسش اصلي همين است. آيا پاکستانيها در اين گفته شان برحق هستند که اگر افغانستان گذشته را فراموش نکند، تباه ميشود؟ رويهمرفته با تمام تلخياي که شنيدن اين حرف دارد، واقعيت است. افغانستان چارهاي جز اين ندارد که گذشته دشمني با پاکستان را فراموش کند و با اين کشور از در صلح پيش آيد.
پاکستان امروز خود را در موقعيتي ميبيند که به بسياري از اهداف اساسياش در چارچوب راهبرد کلاني که از مداخله در امور داخلي افغانستان مطمح نظر داشت، رسيده است. پاکستان ميخواست که در افغانستان يک حکومت ضعيف و درگير منازعات داخلي باشد، که چنين است. پاکستان ميخواست که در رأس حکومت يک گروه سياسي-قومياي باشد، که وفادار و مديون پاکستان باشد که با مشارکت طالبان در قدرت، چنين خواهد شد. پاکستان ميخواست که خط ديورند به عنوان مرز رسمي دو کشور شناخته شود که با حصارکشي در اين خط در سالهاي اخير، تا حد زيادي چنين شده است.
به بيان ديگر، پاکستان بعد از آنکه اهداف خود در افغانستان را تحقق يافته ميبنيد، به صورت طبيعي ناگزير است که زمان راهبردهاي گذشته خود در افغانستان را مختومه اعلام کند. پاکستان ديگر خود را ملزم به پيگيري راهبردهاي قبلي نميداند چونکه آنان تحقق يافتهاند.
حالا تا حد زيادي با اين گفته پاکستانيها ميتوان موافق بود که آنان خواستار يک حکومت مشارکتي با مشارکت تمام اقوام و خواستار روابط حسنه با تمام اقوام به اين منظور هستند که بتوانند از افغانستان به عنوان يک راه امن و مصون ترانزيتي براي آسياي ميانه استفاده کنند. اين کار در صورتي ممکن است که افغانستان به هرحال يک نظام سياسي با ثبات داشته باشد و نارضايتيها و انگيزه هاي منازعات قومي و سياسي فروکش کرده باشد و همه اقوام به نحوي خود را در قدرت ببينند و انگيزهاي براي جنگ با حکومت مرکزي نداشته باشند. وزير امور خارجه پاکستان در گفتوگو با طلوع نيوز اين موضوع را بيان داشت. او گفت که پاکستان خواستار يک حکومت«دموکراتيک» و«همهشمول» در افغانستان است. شايد منظور پاکستانيها اين است که چارچوب کلي نظام همين باشد که در بيست سال اخير بوده است.
اما چنانکه ديده ميشود، حکومت افغانستان در اين اواخر جواب لبخند پاکستان را را با خشم و اهانت ميدهد! پاکستان از تغيير راهبرد حرف ميزند و از آغاز فصل جديد دوستي و روابط حسنه و همکاري در روند صلح، اما در کابل، تاريخ دشمني افغانستان و پاکستان بازخواني ميشود، از گذشته دشمني با اين کشور سخن گفته ميشود؛ به تاريخ و هويت اين کشور اهانت ميشود؛ و…
به نظر ميرسد که حلقات مشخص سياسي در حکومت افغانستان به خصوص يک حلقه پشتونهاي«مليگرا» از وضعيت پيش آمده سخت خشمگيناند. اين حلقه، خندهها و رويخوشي پاکستان، را «نيشخندي» و توهين و تحقير افغانستان تلقي کرده و ميخواهند که به آن پاسخ خشمآلود بدهند. دست دراز همکاري پاکستان را پس بزنند و به دشمني و نفرت ميان دو کشور دامن بزنند!
چنانکه ديده ميشود، مواضع ضد پاکستاني حلقات مشخصي در حکومت، بيشتر جنبه احساسي و مليگرايانه و ايدهآليستي دارد و از متن واقعيتهاي عيني در افغانستان فاصله دارد. اگر پاکستانيها از صلح و همکاري حرف ميزنند، اين حرف شان در راستاي تأمين منافع استراتيژيک کشور است. اهداف راهبردي که تا کنون از طريق جنگ و تشديد منازعات قومي عملي ميشد، اکنون برآورده شده و ايجاب زمان اين است که حالا بايد از راه صلح و همکاري، به اهداف آينده خود برسند. کشوري که را «تسخير» کردند، حالا بايد امنيت و ثبات نسبي داشته باشد!
اما در کابل، وضعيت فرق ميکند. در اينجا ماندن در گذشته، تاکيد بر دشمني و نفرت و بياعتمادي با پاکستان، براساس يک استراتيژي مبتني بر واقعيتهاي عيني و منافع علياي افغانستان صورت نميگيرد. اين گونه رفتار از جانب کابل، حکومت افغانستان را در انظار بينالمللي ماجراجو و جنگ طلب معرفي ميکند و برعکس پاکستان را اهل صلح و مدارا به نمايش ميگذارد. اين در حالي است که حکومت افغانستان از دامن زدن به خشم و نفرت عليه پاکستان سودي عايد حالش نميشود. برعکس، آنگونه که وزير امور خارجه پاکستان ميگويد، تاکيد افغانستان به گذشته و به تعبير او ماندن در گذشته، باعث دوام جنگ و بدبختي بيشتر در افغانستان ميگردد!
در واقع جبر تاريخ همين است. زمانه طوري شده که افغانستان ناگزير است با دشمن ديرينه خود قول دوستي و همکاري دهد، تا در آينده امنيت و ثبات نسبي خود را کسب کند. در غير اين صورت، دوام جنگ است و تباهي! اين مسووليت رهبري حکومت افغانستان که در اين زمينه نه از بعُد عاطفي بلکه از بعُد عقلاني و براساس يک محاسبه دقيق از سود و زيان افغانستان در تعريف روابط جديد با پاکستان اقدام کند.