عبدالله عبدالله رييس شوراي عالي مصالحه ملي گفته که افغانستان به اندازه گذشته از صلح فاصله دارد. معناي اين حرف آقاي عبدالله اين است که در روند صلح پيشرفتي حاصل نشده و تلاشها براي دستيابي به صلح بينتيجه بوده است.
عدم پيشرفت در روند صلح دلايل و عوامل زيادي دارد. يکي از دلايل عمده و اساسي، ضعف شوراي عالي مصالحه است که آقاي عبدالله در رأس آن قرار دارد. آقاي عبدالله با رأي نيمي از رايدهندهگان به کرسي شوراي عالي مصالحه رسيد. آقاي عبدالله بعد از آنکه خود را برنده انتخابات رياست جمهموري اعلام کرد، در واقع حکومت موازي با حکومت فعلي افغانستان ايجاد کرد. از نظر راي اگر آقاي عبدالله بيشتر از آقاي اشرف غني، راي نداشته باشد، کمتر از وي نداشت. با اين حساب، آقاي عبدالله نماينده نيم جمعيت افغانستان به شمار ميرود و همين امر به او اختيار و صلاحيتي تفويض ميکند که با قدرت و صلابت روند صلح را مديريت کند.
امريکاييها و نمايندهگان بسياري از کشورها نيز با آقاي عبدالله عين رفتاري را ميکنند که با آقاي اشرف غني ميکنند. حتا در مواردي آنان جايگاه بلندتري به آقاي عبدالله در نظر ميگيرند و او را يکي از طرفهاي معادلات سياسي و روند صلح به حساب ميآورند. به عبارت ديگر، آقاي عبدالله هم از نظر مسشروعيت مردمي و هم از نظر مشروعيت بينالمللي در جايگاهي قرار دارد که بايد با قدرت در زمينه آوردن صلح کار کند و موانع سر راه اين روند را از راه بردارد.
شکي نيست که عدم تمايل رهبري حکومت افغانستان به صلح و آشتيناپذيري طالبان از سوي ديگر، نيز به عنوان موانع عمده فرا راه صلح پنداشته ميشود. اما آقاي عبدالله مسووليت گرفت که اين موانع را بردارد. ناظران به اين باورند که آقاي عبدالله وظيفه خود را به درستي انجام نداده است. در واقع بخش عمده ناکامي و ايستايي روند صلح، به عملکرد ضعيف آقاي عبدالله مرتبط است.
با توجه به اينکه تيم ارگ به رهبري آقاي غني، تمايلي به روند جاري صلح نداشت/ندارد، عمدهترين ماموريت آقاي عبدالله در رهبري شوراي عالي مصالحه اين بود که از طريق اعمال فشار، تيم ارگ را وادار به انعطاف نمايد. در واقع، امريکاييها نيز از آقاي عبدالله چنين انتظاري داشتند. به همين دليل شوراي عالي مصالحه با ترتيبات تازه و متفاوت از شوراي عالي صلح قبلي ايجاد شد. در نظر امريکاييها، عبدالله عبدالله به عنوان کسي که ادعاي رهبري و زعامت افغانستان را دارد و نيم راي دهندهگان نيز به او راي دادهاند، تقريباً يک رهبري ملي-مردمي بزرگ و قدرتمند است که بايد بدون در نظرداشت ميل و سليقه تيم ارگ، به گونه مستقلانه و قدرتمندانه از يک جايگاه سومي و بيطرف و به نمايندهگي از مردم، در جهت صلح گام برميداشت.
به هرحال، آقاي عبدالله چنين نکرد. او خود را با تيم ارگ بخاطر صلح مواجه نساخت. او فقط به گونه ضمني و کنايي گاه گاهي از رفتار تيم ارگ در قبال صلح شکوه و گلايه کرد و هيچ طرح و آجنداي مستقل که بتواند حکومت را زير فشار براي تمکين در روند صلح قرار دهد، ارايه نکرد. آقاي عبدالله بدون در نظرداشت جايگاه بلند و قدرتمند خود در تعاملات سياسي، همواره در نقش يک موسفيد قوم ظاهر شد که فقط از دستش توصيه اخلاقي بر ميآيد و بس!
واضح بود/است که تيم ارگ به توصيه و نصيحت گوش نميدهد. اما آقاي عبدالله از توصيه و نصيحت و شکوه پا فراتر ننهاد. طوريکه قابل پيشبيني بود، تيم ارگ آجنداي اعلام ناشده خود را در روند صلح تا حدودي عملي کرده است. اين آجنداي عبارت بود از اينکه روند صلح بايد در يک نقطه متوقف بماند تا اينکه تيم حاکم دوره دوم کاري خود را تکميل کند.
عبدالله عبدالله ابهت و صلابت خود را در سياست افغانستان زماني ضعيف ساخت که در انتخابات 2014 در يک معامله سياسي با آقاي غني، به رياست اجراييه حکومت بسنده کرد. البته او در رياست اجراييه نيز درخششي نداشت که بتواند اعتماد از دست رفته خود را اعاده کند. از قضا
(يا شايد برنامه ريزي شده) که در انتخابات رياست جمهوري 2019 نيز آقاي عبدالله به عنوان يگانه رقيب اشرف غني در صحنه ماند و احزاب و جريانهاي سياسي اپوزيسيون نيز از روي ناچاري گرد او جمع شدند و فرصت معامله ديگر براي آقاي عبدالله با غني مساعد شد. با توجه به اين نکات، در داخل افغانستان کسي از آقاي عبدالله توقع کار بيشتر و از همه بيشتر توقع ايستادهگي در برابر خودخواهي و تماميت خواهي تيم حاکم را نداشت، اما خارجيها دو باره به وي اميد بستند و با سپردن مسووليت شوراي عالي مصالحه، سرنوشت صلح را به قمار زدند.
رياست شوراي عالي مصالحه در زماني به آقاي عبدالله سپرده شد که با انجام يک معامله ديگر(که بسياريها آن را ننگين خوانده اند) با آقاي غني، موجبات خشم و نارضايتي متحدين سياسي خود را فراهم کرد. وقتي آنان از کنار آقاي عبدالله دور شدند، سناريوي سال 2014 تکرار شد که در آن نيز متحدين عمده سياسي آقاي عبدالله به دليل توافق او با رقييبش(اشرف غني) با او مقاطعه کردند و او در رقابت با حريف سرسختش يکه و تنها ماند. در واقع از پيش روشن بود که امضاي توافقنامه سياسي ميان آقايان غني و عبدالله، اندک اعتبار سياسي باقيمانده عبدالله از بين ميرود و ديگر او قدرتي نخواهد داشت که تيم زورگوي ارگ را وادار به تمکين در روند صلح کند. شايد آقاي عبدالله خودش اين را ميدانست اما به هرحال با آقاي غني توافق کرد و به احراز کرسي شوراي عالي مصالحه اکتفا کرد. شورايي که تيم ارگ هر روز براي بيصلاحيتسازي و دور زدن آن برنامهريزي ميکند!
اکنون که آقاي عبدالله بازهم بعد از گذشت نزديک به دو سال از ايجاد شوراي عالي مصالحه، از عدم پيشرفت در روند صلح سخن ميگويد، معنايش اين است که او در ماموريتي که برايش سپرده شده، به صورت مطلق ناکام بوده است. در واقع اکنون آقاي عبدالله خود به يک مانع سر راه صلح مبدل شده است. او نه تنها که خودش کاري براي صلح نميکند، با مصروف نگهداشتن شوراي عالي مصالحه، فرصتهاي باقيمانده براي صلح را نيز ميسوزاند. چيزي که واضح اين است که امروزه نه تيم ارگ به آقاي عبدالله اهميت ميدهد، نه احزاب و جريانهاي سياسي اپوزيسيون و نه هم طالبان. در اين ميان تنها امريکاييها هستند که گاه گاهي آقاي عبدالله را هموزن آقاي غني را به کفه ترازو مينهند که روشن نيست آنان چرا اين کار را ميکنند. آقاي عبدالله حالا در موقعيتي است که حکومت او را اپوزيسيون فاقد قدرت ميداند و اپوزيسيون او را شريک بيصلاحيت قدرت. از چنين جايگاه و موقفي نميتوان براي صلح کاري کرد.
بنا به آنچه گفته آمد، شايد کاري که آقاي عبدالله ميتواند براي صلح انجام دهد، اين است که از سمت رياست شوراي عالي مصالحه استعفا کند و به مردم و به نيروهاي سياسي ديگر، به صورت واضح دلايل عدم پيشرفت صلح را بيان کند و اجازه دهد که يک نيروي سياسي تازه نفس مديريت روند صلح را به عهده گيرد تا شايد مگر پيشرفتي در اين روند حاصل شود!!