سیاسی
نظاميان پاکستان نه تنها حاميان بل سردمداران تروريزم اند

بخش دوم:
این داوری استخباراتی سبب شده تا سلطانامیر مشهور به کرنیل امام پدر عملی تنظیمهای جهادی و طالبان پنداشته شود. هرگاه رهبران جهادی درایت و تدبر سیاسی لازم می داشتند و از بده و بستان های سیاسی در میدان های سیاست بازی آگاهی می داشتند، نه در کام جنرالان پاکستانی فرو می رفتند و در نتیجه قربانی اهداف راهبردی جنرالان پاکستانی نمی شدند و در عین زمان، در بازی با جنرالان پاکستانی این قدر شکسته و وابسته نمی شدند. در آن صورت ما شاهد این گونه شکست و ذلت رهبران جهادی و ظهور طالبان و تباهی افغانستان نمی بودیم. نه تنها اینکه نزدیکی کرنیل ها با رهبران جهاد به جای همبستگی های سیاسی و اسلامی به وابستگی های ننگین بدل نمی شد و به مثابه داغ ننگین و لکهی سیاه به بهای بازی با سرنوشت مردم افغانستان تلقی نمی شد. امروز منتقدین جرأت نمی کردند تا با علم کردن و توسل جستن به این رابطه ها رهبران جهادی را نشانه بگبرند و سخنان کرنیل امام را اتمام حجتی بر بری ذمه بودن خود و اتهام بستن بر رهبران جهادی تلقی کنند و به این گفتهی کرنیل توسل بجویند«دفتر آی.اس.آی در پشاور توسط یک افسر نیرومند پشتون که به نام مستعار “کرنیل امام” یاد میشد، اداره میگردید. او با حکمتیار روابط بسیار نزدیک داشت». شگفتآور این که امام به همان اندازه که خود را با حکمتیار نزدیک می شمارد. وی به همان اندازه از شناخت او بیگانه معلوم می شود و این بیگانهگی سبب می شود که حتا زیر چتر دوستی به او اتهام ببندد و او را حتا متهم به افکار و رویکرد های حتا ضد اسلامی نماید و بگوید: «بلی، بلی. آن زمان من درباره اعمال شان شنیده بودم اما آنان را ملاقات نکرده بودم. آنان اسلامیست بودند… دختران بدون چادر و با مینیژوب به مکاتب و دانشگاه میرفتند و آنان رفتن دختران به مکاتب و دانشگاه را منع میکردند و اگر تکرار میشد بخاطر ایجاد ترس و وحشت بیشتر، بوتلها را پر از تیزاب کرده بر روی دختران میپاشیدند». از این سخنان کرنیل نه تنها خفت عقلی و ناآگاهی های او از اسلام و حتا فرهنگ و عنعنه اسلامی و رهبران جهادی افغانستانی آشکار می شود؛ بل دروغ های شاخدار او حکایت از عدم نزدیکی آنچنانی او با حکمتیار دارد.
از سخنان امام فهمیده می شود که او با تمام رهبران جهادی و رهبران عربی آنان رابطهی منظم داشت و در انسجام رهبران جهادی با عرب ها و راه اندازی عملیات ضد افغانستان و مردم آن به وسیله آی اس آی نقش داشت. چنان که وی میگوید «آخرین رابطه من با اسامه بنلادن در عملیات جلالآباد (۱۹۹۰) بود… قبل از رفتن بنلادن به سودان از او در عملیات جلالآباد استفاده کردیم». از گفته های امام فهمیده می شود که نظامیان پاکستان بر تمامی امور سیاسی و نظامی و مالی مجاهدین و رهبران آنان اشراف کامل داشتند. آنان نه تنها در تقسیم و توزیع پول ها و اسلحه امریکا به گروه های جهادی طبق دلخواه خود نقش داشتند؛ بلکه در جذب و تقسیم و توزیع تمامی کمک های کشور های غربی و اروپایی نقش داشتند. چنان که وی می گوید: «بنلادن نزد سیاف آمد و به او پول داد… (او) نزدیک به ۱۴.۸ میلیون دالر را بین مجاهدین توزیع کرد. وی مهمان سیاف بود. من وقتی از آنجا میگذشتم گاهی همراه شان نشسته چای مینوشیدیم». کرنیل امام خواسته و ناخواسته به افشاگری هایی دست یازیده که حاکی از نقش مداخله گرانه نظامیان پاکستان در امور افغانستان و در ضمن نشانگر این است که چگونه نظامیان پاکستان با گروه های همسوی جهادی خود به تدریج ترک رابطه می کنند و به جای آنان طالبان را روی صحنه می آورند و امور سیاسی و نظامی آنان را مدیریت می کنند. چنان که کرنیل از ماموریت خود در قنسولگری پاکستان در هرات در سال ۱۹۹۴ سخن زده است که مدتی بعد طالبان در یک سازش پنهان با رهبران جهادی هرات بعد از تصرف فراه و هلمند و کندهار وارد هرات می شوند. وی در واقع نه به حیث قنسول؛ بلکه به حیث جاده صاف کن وارد هرات می شود تا با استفاده از روابط پیشین خود با فرماندهان جهادی فرصت غلبه و پیروزی طالبان را فراهم کند. چنان که وی در ضمن آن که از اشغال وظیفه خود یادآور میشود، از نفوذ خود در میان مجاهدین نیز حرف می زند و گفته است :«در ۱۹۹۴ به من گفته شد که قنسولگری پاکستان را در هرات فعال کنم. وقتی از کندهار به سمت هرات حرکت کردم حدود ۲۰ موتر مجاهدین مرا همراهی میکردند».کرنیل در بخشی از نوشتهها و گفتوگوهای خود از پیوند های ژرف و پیشینه روابط خود با رهبران گروه طالبان سخن زده است. وی در مورد ملاعمر می گوید: «ملا عمر در کمپ آمد و آموزش دید… ملا عمر در حزب ربانی بود… او بعد از آموزش در جنگ شرکت کرد و زخمی شد و ما در کراچی او را تداوی کردیم… من با ملا عمر در ۱۹۹۵ دیدار داشتم».
وی به ادامه در مورد پیشینه شناخت خود با سایر رهبران طالبان نیز سخن گفته است که نزدیکی او را با طالبان نشان میدهد. همین نزدیکی او با طالبان بود که امور آنان را در قندهار به پیش می برد و به توصیه های خود به ملاعمر نیز پرداخته است و می گوید: «ملا یارمحمد، ملا محمد ربانی، ملا عبدالرزاق و سایر فرماندهان بزرگ طالبان شاگردان من بودند… من پیشنهاد دادم که طالبان مدارس را آموزش (نظامی) بدهیم چون بسیار خوب میآموزند… من به ملا عمر گفتم که با امریکا هرگز وارد جنگ جبهوی نشو، شیوه جنگ چریکی را اختیار کن…. فرد کافری مثل دوستم را علیه مجاهدین مسلح ساخته بود و وارد خانه جنگی شدند».
از مکالمه های تیلفونی کرنیل امام فهمیده می شود که او از نفوذ نیرومند در میان طالبان برخوردار بود و در زمان تصرف مزار طالبان را رهبری کرده است. چنان که امریکایی ها مکالمه تیلفونی او را ضبط کرده اند:
«طی همان هفته که پیروان بنلادن سفارت امریکا در شرق افریقا را مورد حمله قرار دادند، جنگجویان طالبان، که با یکجا شدن طالبان مدارس پاکستان تعداد شان زیاد شده بود و از کمکهای استخبارات پاکستان برخوردار بودند، شهر مزارشریف را تصرف کردند. “کرنیل امام” یک افسر آی.اس.آی در مکالمه تیلفونی که از سوی امریکاییها ثبت گردیده بود، گفت: “من و بچههایم در حال داخل شدن به مزارشریف هستیم”».
هدف از اشاره به نکات بالا که شاید تکراری برگذشته ها باشد؛ اما پرده از حقیقت تلخی بر میدارد که چگونه حماسه ها و قربانی ها و شاهکاری های یک ملت برای آزادی و آگاهی و تحقق عدالت از بدروزگار نخست قربانی یک جنگ فرسایشی دراز مدت گردید و بعد بنابر ضعف رهبری و ناتوانی های سیاسی رهبران و فرماندهان جهادی نه تنها قربانی اهداف شوم و ضد انسانی و خود خواهی ها و برتری طلبی ها و تن پروری ها و غارت فرماندهان جهادی گردید؛ بلکه بدتر از آن قربانی اهداف عمق استراتیژی نظامیان پاکستان نیز گردید و دستان پلید آنان را تا آرنج در خون مردم ما رنگین کرد و اکنون هم سرنوشت ما در قمار سیاسی و نظامی پاکستان رقم می خورد. امروز ملت با همه قربانیهای بیدریغ بازهم مظلومانه و بی رحمانه در خوان یأس بی سرنوشتی ها زانو زده اند و آینده ناشاد خود را در قمار سیاسی و نظامی زمامداران و سیاستگران در داخل و مورد تاخت و تاز شدید تروریستان و گروه های افراطی طالب، القاعده و داعش و از خارج کشور به رهبری مستقیم نظامیان پاکستان زیر پوشش طالبان … می بینند. هرچند تا کنون کرنیل امام ها و جنرالانی چون؛ اختر عبدالرحمان ها و ضیاالحق ها قربانی اعمال ننگین و آزمندی های ضد انسانی شان شدند و آرمان کنفدراسیون افغانستان – پاکستان را با خود در گور بردند و بررغم ادعای غلط و استخباراتی کرنیل امام هنوز افغانستان به جغرافیای نجات پاکستان بدل نشده است؛ اما نظامیان پاکستانی در نتیجه چهل و شش سال مداخله آشکار از طریق عمال شان دیروز زیر نام مجاهدین و امروز زیر نام طالبان سرنوشت مردم افغانستان را در خون و آتش غوطه ور نگهدارند. اکنون که بیشتر از ۴۶ سال از سخنان بوتو و اظهارات شوم او سپری می شود. بسیاری بازمانده از آن جوانان برهنه پا که از چنگال حوادث پنج دهه اخیر درامان مانده اند و دست حوادث تیغ از دمار آنان بیرون نکرده است؛ به بهای قربانی های این ملت و در بدل سازش با سیاه کاران تاریخ صاحب کاخ ها و ویلا ها شده اند و با کارنامه های سیاه و ننگین دستان بوتو را تا کنون فشرده اند و به زندهگی ننگین و ذلت بار خود ادامه می دهند؛ اما از اعجاز شگفتی ها و خوش سلیقهگی های روزگار آن جوانان دیروزی هرچه پیشتر رفتند و نیکنام تر و با وقارتر و با عزت تر و با شرف تر ماندند و بر خود اتمام حجت کردند. روح سرگردان آنان هرچه بیشتر نفرین برآنانی میفرستد که دیرتر و بدنامتر و سیاه کارتر و مسوول تر از سلف خویش میمیرند و کارنامههای سیاه آنان لکهی ننگی بر دامان آن مردان باوقار است که بر رغم دشواریهای زمینگیر و طاقت فرسا باوقار و نیک نام به مرگ با غرور لبیک گفتند. آنان دست کم توانستند تا با بریدن از همدستی با نظامیان پاکستان و احترام از معامله با امریکا از محاکمه وجدان و محاکمه تاریخ رهایی یابند و اگر رهایی کامل هم ممکن نیست، حداقل از زخم شمشیرهای بیرحم تاریخ در صف نخست در امان بمانند.
پایان



