مردم افغانستان از چهل سال به اين سو بي صبرانه به انتظار صلح نشسته اند و ناگزيرانه اميدوار اند تا سرنوشت ناپيداي خويش را در نشست هاي منطقه يي و جهاني پيدا نمايند. نشست استانبول به دنبال نشست مسکو از جمله آخرين نشست هايي اند که در پيوند به پيدايي راه حلي براي صلح افغانستان برگزار مي شود. دليل کلان اين چشم داشت اين است که پس از کودتاي هفت ثور و تهاجم شوروي تا کنون کار از دست مردم افغانستان رفته است و آنان خويش را قرباني يک جنگ فرسايشي و بيرحمانه اي مي دانند که بازيگر اصلي آن خارجي ها و شبکه هاي جهنمي استخباراتي منطقه وجهان بوده است. به تعبيري گفته مي توان که سرنوشت مردم افغانستان از چهل سال به اين سو در دست کشور هاي خارجي سبک و سنگين مي شود و مردم افغانستان چوب سوخت و آتش خونين اين جنگ بي پايان است که سناريوي اصلي آن در هر مرحله به وسيلة خارجي ها رقم زده شده است. بنا براين با توجه به نشست هاي پيشين در مورد افغانستان که بيشتر از سوي خارجي ها تنظيم و اداره شده است و نتايج آن ها هم نه تنها مؤثر و پرثمر نبوده که چالش هاي تازه را برفراز راه صلح افغانستان ايجاد کرده است. بنا براين با توجه به پراکنده گي ها و تشتت و اختلاف در جبهة جمهوريت و انعطاف ناپذير ها و تماميت خواهي هاي طالبان هنوز زود است که کنفرانس استانبول را به داوري گرفت.
چتر سياه جنگ از چهار دهه به اين سو چون کابوسي برروان مردم افغانستان سايه افگنده است. اين جنگ آنقدر ديوار هاي آشتي ناپذيري ميان مردم ما ايجاد کرده و افغانستان را به جغرافيا هاي قوم و مذهب و جزيره هاي گوناگون قدرت بدل کرده است و دشمني ميان گروهها و سياستگران را چنان ژرف وآشتي ناپذير گردانيده است که همه را به خارجي ها متمايل نموده است و تا باشد که دست آنان را بگيرند و دور يک ميز بنشانند. اين نمونة آخرين ذلت و دست و پا بيني زمامداران و گروه ها و شخصيت هاي افغانستان است که مي خواهند صلح را با قبول ذلت خارجي ها بر مردم افغانستان تحميل نمايند.
مردم افغانستان از نشست هاي جهاني چون کنفرانس ژنيو و کنفرانس بن تحت نطر سازمان ملل خاطره هاي خوبي ندارند و فاجعة کنوني در کشور را نتيجة کنفرانس هاي يادشده تلقي مي کنند. کنفرانس هاي يادشده از سوي خارجي ها اداره شد و نماينده گان واقعي مردم افغانستان در آنها حضور نداشتند. بنا براين مردم ما کمتر دل بستگي به نتايج کنفرانس هاي آينده دارند. اکنون بازهم مردم افغانستان در آستانة کنفرانس استانبول به سر مي برند و در موجي از شک و ترديد ها بازهم به اين کنفرانس دل بسته اند تا درازراه صلح افغانستان را هرچه زودتر کوتاه بسازد و براي حل معضل چهل سالة اين کشور راه حل بنيادي و با عزت و با ثبات پيدا شود. نشست استانبول به دنبال نشست مسکو صورت مي گيرد. در نشست مسکو افزون بر نمايندهگان شوراي عالي صلح افغانستان و نمايندهگان طالبان، نمايندهگان کشورهاي آسياي ميانه، چين، پاکستان، نيز شرکت کردند. در اين نشست نمايندهگاني از کشور قطر، ميزبان گفتگوهاي بينالافغاني و ترکيه، ميزبان نشست بعدي مقامهاي ارشد دولت و طالبان نيز دعوت شده بودند.
کنفرانس مسکو که در اصل مقدمه و جاده صافکن براي نشست استانبول بود و قرار است به تاريخ 27 حمل اين نشست در ترکيه برگزار گردد و پس از آن نشست جهاني پيرامون صلح افغانستان برگزار خواهد شد. بزرگترين معضل بر سر راه نشست استانبول تصميم براي برگزاري انتخابات زود هنگام و تشکيل حکومت موقت است. دولت و جناح هاي وابسته به آن تاکيد به انتخابات زودهنگام دارند و برگزاري انتخابات را تحت چتر نظام موجود رد مي کنند. بيشتر شخصيت ها به شمول آقاي کرزي و گروه هاي سياسي خواهان حکومت موقت يا عبوري هستند. طراحان انتخابات زودهنگام که در رأس آن دولت افغانستان قرار دارد. دولت هدف از تاکيد روي اين طرح را ابقاي جمهوريت، حفظ دستاورد هاي دو دهه، پيشگيري از هم پاشي نظام اداري و ساختار هاي نظامي کشورعنوان مي کند. هواخواهان انتخابات زود هنگام به اين باور اند که استقرار دولت موقت براي چهارمين بار در افغانستان خطرها و آسيبهاي جدي را درپي دارد. تجربه حکومتهاي موقت را اگر در کشورهايي چون فرانسه، روسيه و ايران نيز مطالعه کنيم، اين نتيجه به دست ميآيد که دولت انتقالي در دوره اضطراري يا پس از فروپاشي حکومت و ايجاد خلاي سياسي به طور موقت به هدف برگزاري انتخابات، تدوين و تصويب قانون اساسي و فراهم کردن بستر قانوني براي عبور از دوره انتقالي به وجود آمده است. هرچند اداره اي در کشور هاي يادشده يک دورة خاموشي پيش از توفان را به همراه داشته و اما آسيب هاي دراز مدت آن مانند افغانستان خيلي سنگين بوده است.
موافقان حکومت موقت استدلال مي کنند که ايجاد اداره موقت در سال 2001 باعث ختم جنگ و منازعه در افغانستان شد و اکنون نيز ميتواند نتايج مشابه را به همراه داشته باشد. اما واقعيت اين است که اکنون ما از هيچ لحاظ در وضعيت 2001 قرار نداريم؛ زيرا منطق ايجاد اداره موقت 2001 عبور از بينظامي به سوي نظام جديد مبتني بر انتخابات، تدوين قانون اساسي و آمادهگيها براي برگزاري انتخابات رياست جمهوري بود. از سويي هم حالا ازهماهنگيها و هم نظريهاي بينالمللي و پولهاي هنگفت بيحساب جامعه بينالملل به افغانستان خبري نيست. از طرف ديگر در کنفرانس جينواي 2020 نيز تداوم کمکهاي مالي به موفقيت پروسه صلح در افغانستان مشروط شده است. ديگر اين که در 2001 در يک اجماع بينالمللي نيروهاي امريکايي و ناتو به صورت گسترده وارد افغانستان شدند، براي جانبهاي جنگ در کنار مسايل مالي کرسيهاي بلند حکومتي سپرده شد و نيروهاي خارجي و مشاورانشان با تسلط بر اوضاع، دولت انتقالي را در برگزاري انتخابات رياست جمهوري، تدوين قانون اساسي و نظامسازي کمک کردند. در عين زمان حالا نزاعهاي قومي در افغانستان نه تنها که برچيده نشده، برعکس عميقتر و گسترده تر شده است. اين در حالي است که نزاع قومي ابزار جدي در بازيهاي سياسي دانسته ميشود. با استقرار مجدد دولت موقت و داعيه 50 درصدي قدرت طالبان و از سوي ديگر با کنار رفتن رأس حکومت و دخيل شدن تمام جناحهاي موافق و مخالف حکومت کنوني در آن ساختار، نهادهاي امنيتي نيز چند دست خواهند شد و انسجامشان را در برابر طالبان و در ميدانهاي جنگ از دست خواهند داد. اين چيزي است که طالبان ميخواهند تا با تضعيف نهادهاي امنيتي بستر را براي امارت اسلامي – ولي با نام نظام اسلامي فراهم سازند. هرچند مقام هاي پاکستاني مانند قريشي وزير خارجه خواهان دولت دموکراتيک در افغانستان شده است و اما طراح حکومت موقت در افغانستان نظاميان پاکستان اند که هدف اصلي آنان از اين طرح تباهي و نابودي زيربنا هاي اداري و تجزيه و تخريب اردوي افغانستان است. چنانکه نظاميان پاکستان با ريختن طرح حکومت موقت در پشاور، طرح سازمان ملل به رهبري بنين سوان را تخريب کردند. حالا هم مي دانيم که حکومت موقت، لغو عملي قانون اساسي، ايجاد خلاي قدرت سياسي، قرباني شدن ارزشها و دستآوردهاي 20 سال اخير ولو ناچيز، بر هم خوردن توازن مشارکت اقوام و زنان، اسلاميسازي راديکال سيستمها و خطر وقوع جنگ داخلي از نخستين قربانيان حکومت موقت است.
خواننده شايد بپرسد که صلح نياز حتمي است و هم ميکانيزمي براي ايجاد صلح لازمي به نظر مي رسد. پس تحت چه ميکانيزمي با دور زدن حکومت موقت قدرت به يک حکومت انتخابي بايد منتقل شود. انتخابات هاي پراز تقلب گذشته تحت چتر حکومت موجود باعث ترديد هر نوع انتخابات تحت پوشش دولت کنوني شده است. نه تنها گروه هاي سياسي و طالبان مردم افغانستان هم به برگزاري انتخابات شفاف تحت نظر دولت کنوني هرگز باور ندارند. از همين رو است که شماري از روي ناچاري حکومت موقت را زمينه ساز گذار به يک دولت قانوني و منتخب تلقي مي کنند. بنا براين طرح ميکانيزمي براي انتقال قدرت در کنار ساير مسايل، يکي از مهم ترين بحث ها درنشست استانبول خواهد بود. اين دشواري ها جدا از مشکلات متعددي چون، توافق طالبان روي حکومت موقت يا ميکانيزمي ديگر براي انتقال قدرت است و طالبان هنوز در اصول جمهوريت را نپذيرفته اند هدف آنان از حکومت اسلامي همان امارت است. امارتي که يک تعداد ملا هاي فرمايشي به کمک آي اس آي در قندهار جمع شدند و ملاعمر را اميرالمومنين خواندند. اين گزينش نه صبغة ديني دارد و نه هم عرفي. زيرا انتخاب ملاعمر نه بر اساس اصل « اهل حل و عقد» صورت گرفت و نه هم بر بنياد انتخابات. اين گزينش نه حکومتي شبه ايران و نه شبه عربستان را توجيه مي کند. هرچند آنتونيو جيوستوزي کارشناس برجسته مسائل طالبان مي گويد، تا زماني که آنها بتوانند از طريق يک توافق سياسي بين تاسيس امارت و دموکراسي به قدرت برسند گزينه هايي وجود دارد. هدف آنها اين است که به يک قدرت مسلط تبديل شوند؛ اما باور ها بر اين است که حرف اول طالبان را ارتش پاکستان مي گويد، هرچند ارتش پاکستان عنوان داشته است که سياست خود را درمورد افغانستان تغيير خواهد داد و ديگر «سياست عمق استراتيژيک» را دنبال نميکند، اما در اين زمينه نشانه زيادي وجود ندارد. شوراي کويته، شبکه حقاني و … بود و باش طالبان در پاکستان همچنان ادامه دارد. اين نشاندهندة عدم تغيير سياست هاي راهبردي پاکستان در افغانستان است.
در اين ميان نبود طرح واحد در جبهه جمهوريت و پراکنده گي در اين جبهه از جمله بزرگ ترين چالش بر سر راه اين جبهه در نشست استانبول خواهد بود. شوراي عالي مصالحه روي يک طرح جداگانه کار مي کند و هرچند شوراي عالي مصالحه ملي ميگويد که در کميتة بررسي کنندة پيشنويس طرح صلح امريکا، حامد کرزي، رييسجمهور پيشين افغانستان، حمدالله محب، مشاور امنيت ملي رييسجمهور غني، محمد حنيف اتمر، وزير امور خارجه و عطا محمد نور نيز حضور دارند؛ اما گمانه زني ها بر اين است که اين طرح بر انتخابات زودهنگام تمرکز خواهد داشت. گلبدين حکمتيار طرح خود را به شوراي عالي مصالحه فرستاد است و اما آقاي اشرف غني و جمعيت اسلامي به رهبري صلاح الدين رباني طرح خود را به اين شورا نفرستاده است. شوراي مصالحه مي گويد که به اختلاف با ارگ توجهي ندارد و حرف نهايي را شوراي عالي مصالحه در ترکيه مي زند. کميتة احزاب سياسي که متشکل از حزب اسلامي، وحدت اسلامي، جمعيت اسلامي، جنبش ملي اسلامي، محاذ ملي و افغان ملت و حزب وحدت اسلامي مردم افغانستان اند، در يک اعلاميه حمايت خود را از روند صلح و نشست ترکيه ابراز کردند. آنان از ساير احزاب و جمعيت ها خواستند تا به اين کميته بپيوندند و مانع توطيه هايي شوند که بخاطر منافع شخصي شان برضد روند صلح عمل مي کنند. اين کميته هرچند از طرحي ياد نکرد و اما بيشتر احزاب شامل اين کميته خواهان حکومت موقت يا انتقالي هستند. از اين رو گفته مي توان که اختلاف در درون جبهة جمهوريت فرصت هاي موجود براي اين جبهه را به چالش بدل خواهد کرد. در حالي که نشست استانبول بهترين فرصت است تا از آن به سود صلح استفاده شود. هرگاه اختلاف ها در جبهه جمهوريت ادامه پيدا کند و در اين صورت احتمال آن وجود دارد که همه چيز به سود طالبان کليد بخورد. در اين صورت جبهه جمهوريت شکست خواهد خورد. اختلاف در جبهه جمهوريت در واقع حيثيت برگ برنده در دست طالبان را دارد. اين سبب شده تا طالبان از خود انعطاف نشان ندهند و بيشتر بر موضع خود تاکيد کنند. اين خيال کاذب غرور غيرواقعي براي طالبان بخشيده و آنان فکر مي کنند که جنگ را برده و پيروز نبرد اند.
از آنچه گفته آمد، فهميده ميشود که کنفرانس استانبول با دشواري ها و چالش هاي بي شماري روبه رو است که هرگونه شانس به نتيجه رسيدن آن را به مشکل رو به رو گردانيده است. از ظاهر موضع گيري ها طوري آشکار مي شود که کمترين احتمال وجود دارد تا نتايج نشست استانبول بتواند براي نشست آيندة جهاني در مورد افغانستان مواد لازم آماده کند. از اين رو نگراني هايي وجود دارد که نشست استانبول بدون نتيجه سپري خواهد شد. در همين حال گمانه زني هايي وجو دارد که حاکي از طرح از پيش تعيين شدة امريکا است و بالاخره زير نام نشست جهاني در مورد افغانستان تحت نظر سازمان ملل به آن جنبة عملي ميدهد. ديده شود که امريکا چهقدر از قدرت نرم و سخت خود در نشست استانبول و بعد هم نشست جهاني پيرامون افغانستان استفاده خواهد کرد. تلاش هاي امريکا تا کنون در راستاي اهدافي همچون استقرار نظام مردم سالار، رشد اقتصادي،شکل گيري و پويايي جامعة مدني، توسعة نظام آموزش مدرن براي پيريزي قدرت نرم اين کشور در افغانستان صورت گرفته است؛ اما با توجه به افزايش فساد در درون نظام و از سويي هم پايين بودن سطح اهداف يادشده کمتر امريکا قادر به استفاده از اين قدرت نرمش در نشست هاي يادشده خواهد بود. اين که امريکا اهداف خود را از طريق قدرت نرم در نشست هاي استانبول و نشست جهاني تامين کند و با دوباره به استفاده از زور در سياست خارجي اش در قبال افغانستان متوسل مي شود، اين موضوعي است که گذشت زمان آنرا آشکار خواهد گردانيد. اما آنچه مسلم است، اين که امريکا با سياست هاي چند پهلو و فريب آلودش در افغانستان شکست خورده و حمايت مردم را از دست داده است. اين شکست تنها گزينة فشار را بر روي امريکا باز نگهداشته است تا از آن بر طرف هاي درگير وارد کند.
از اين رو گفته مي توان که استانبول به جاي تبديل کردن چالش هاي موجود به فرصت برعکس به عرصة مانور هاي طرح و خواست هاي غير عملي و متضاد دوطرف بدل خواهد شد. آنچه ماية نگراني است، غيابت نماينده گان اکثريت خاموش مردم افغانستان دراين نشست ها است و بر سرنوشت آنان کساني تصميم مي گيرند که عامل دشواري هاي کنوني و بخشي از معضل موجود اند و معلوم است که تصميم آنان گره گشاي رنج هاي پايان ناپذير مردم افغانستان نخواهد بود. چنانکه در گذشته نشست هاي منطقه يي و جهاني تحت نظر سازمان ملل آرامش هاي نسبي را در افغانستان بوجود آورده و اما ديري نگذشته که آن آرامش هابه خاموشي قبل از توفان بدل شده اند. در آخرين تحليل گفته مي توان که مردم افغانستان به نشست استانبول با همه دشواري هايش به ديدة اميد مي نگرند و آن را ماية برآورده شدن آرزوها و قافلة اميد هاي خود تلقي مي کنند.