سیاسی

مذاکرات قطر براي تضعيف افغانستان  و تقويت پاکستان به راه انداخته شده است

عبدالحميد مبارز

مهماتا گاندي براي آزادي هندوستان سياست عدم تشدد را اتخاذ کرد و با اين سياست در برابر انگليس مقاومت و مخالفت مي نمود، گاندي روز به روز پيروان زياد پيدا کرد تا آن که اين سياست چون يک عقيده قدرت گرفت و هر عملي را گاندي انتخاب کرد ميليون ها هندي با پيروي آن مقاومت را ابراز کردند، آزادي و استقلال هند را تقاضا مي کردند، حکومت انگليس در آن زمان صرف براي احزاب کانگرس و مسلم ليگ اجازه ي فعاليت حزبي مي داد، اين دو حزب تشکيلات داشتند، پروگرام هاي حزبي را ترتيب و به راه مي انداختند، جلسات حزبي تشکيل کرده رهبران سياسي و حزبي شان توسط بيانيه هاي که ايراد مي کردند از يک طرف براي مردم خود رشد سياسي مي دادند و از جانب ديگر زمين شان هند را به استقلال قريب تر مي ساختند. در رأس کانگرس گاندي چون سمبول آزادي و مقاومت شناخته شد و ديگر مسايل و موضوعات حزبي را جواهر لعل نهرو، سردار والاباي پاتل و مولانا ابوالکلام آزاد و ديگران پيش مي بردند، شمول مولانا آزاد در کانگرس براي آن صورت گرفته بود تا از جدايي هندو و مسلمان جلوگيري به عمل آرند، مگر انگليس که از يک طرف آزادي فعاليت هاي حزبي را تحمل مي کرد مگر از طرف ديگر خاموشانه و مخفيانه نفاق را بين هندو و مسلمان دامن مي زد.

طور مثال گاوي را مي کشت و يا در مسجدي تجاوز مي کرد واحساسات مذهبي دو جانب را تحريک مي نمود و جنگ ها بين هندو و مسلمان صورت مي گرفت و صدها هندي به قتل مي رسيد و اين نفاق روز به روز بيشتر مي شد، حزب کانگرس ماهرانه رهبران اسلامي را نيز جذب کرده بودند ولي مسلم ليگ يک حزب اسلامي بود که توسط موسسه ي مذهبي ديوبند که اساساً براي ترتيب و پرورش جوانان مسلمان براي مبارزه استقلال تأسيس شده بود تقويت مي گرديد. نا گفته نماند که وقتي انگليس ها تأثير ديوبند را در تغييرات جوانان هند ملتفت گرديدند، مداخله غير مستقيم را آغاز کرده اين موسسه را از لحاظ اهداف و تفکر تغيير داد و به يک موسسه ي پر از تعصب تبديل کرده براي ضد آزادي خواهي هند استعمال کردند، همين موسسه بود که بعد از تقسيم نيم قاره به دو کشور هند و پاکستان به پاکستان انتقال کرد و نتيجه ي آن پاکستان را روي پايه هاي ايديالوژي اسلامي به ترتيبي قرار داد که امروز اردوي پاکستان نه تنها خود را مدافع سرحدات جغرافيايي کشور پاکستان بلکه خود را مدافع سرحدات ايديالوژي اسلامي نيز مي پندارند و براي رسيدن بر آن به اين اهداف است که تروريزم و افراط گرايي مذهبي را انتخاب کرده اند و نمي گذارند اين قسمت آسيا در صلح و امنيت زنده گي نمايد. گاهي به هند و زماني به افغانستان  افراط گرايان را مي فرستد تا قتل و قتالي به عمل آرند که علاوه از صدها مثال انتحار و انفجاري که در افغانستان به عمل آورده اند به پارلمان هند در دهلي، به هوتل هاي ممبي و سفارت هند در کابل و انجنيران هندي که در پروژه هاي ساختماني افغانستان کار مي کردند نيز حملاتي صورت گرفت و قرباني هاي بي شماري داشت. البته حزب مسلم ليگ که رهبر آن محمد علي جناح بود و توسط لياقت علي خان، عبدالرب نيشتر، فاطمه جناح خواهر محمد علي جناح و ديگران  اداره مي شد مي کوشيدند صفوف خود را مستحکم تر بسازند و از مواضع خود دفاع نمايند، وقتي خان عبدالغفار خان خواست براي رشد سياسي پشتون ها خدمت نمايد، حکومت انگليسي هندوستان براي وي تشکيل حزب انعقاد جلسات حزبي را  اجازه نداد، خان عبدالغفار خان ملاحظه مي کرد که روز به رزو جمعيت هاي سند و پنجاب هندو و مسلمان در هند تربيت سياسي مي گيرند و پشتون ها  از اين کاروان عقب مي مانند، اول به حزب مسلم ليگ مراجعه کرد تا در حاشيه اين حزب پشتون ها بتوانند در جلسات اشتراک نموده بيانيه هاي سياسي داده و رشد را نصيب بگردند.

مگر حزب مسلم ليگ به مراجعه ي خان عبدالغفار خان جواب مثبت نداد و خان به حزب کانگرس مراجعه و عين تقاضاي خود را ارايه کرد حزب کانگرس به خوشي قبول نمود، ارتباط خان عبدالغفار خان با حزب کانگرس قايم گرديد و روابط با رهبران آن ايجاد گرديد، در ضمن اين روابط بود که خان عبدالغفار خان با گاندي نزديک گرديد سياست عدم تشدد را که طبيعت خودش منع تشدد بود انتخاب کرده تبليغات سياسي و اجتماعي خود را در صوبه سرحد آن زمان که امروز به خيبر پشتونخوا معروف است آغاز کرد، زحماتي که خان متحمل شد و قيود و فشار سياسي انگليس را تحمل کرد تا آن که انگليس از مبارزه پشتون ها به ستوه آمده ودر جلسات پشتون ها توسط نظاميان و آتش برمردمان بي دفاع ملکي مخصوصاً جوانان و سياستمداران روز به روز قرباني پشتون ها بيشتر مي شد و لي نيم قاره ي هند را به آزادي و استقلال نزديک تر مي ساخت، خان آن قدر شهرت پيدا کرد که گاندي را رهبر عدم تشدد در هند ولي خان عبدالغفار خان را رهبر عدم تشدد در صوبه سرحد مي شناختند، خان هم رابطه اش را با کانگرس مستحکم تر ساخت، بعد از ختم جنگ جهاني دوم بود که انگليس با آن که در قطار پيروز مندان اين جنگ جا گرفت مگر آن قدر در جنگ خسارت ديدند که ديگر توان اداره هند بزرگ را در خود نمي ديد و در برابر مقاومت مردم هند مخصوصاً کانگرس ها و پشتون ها در صوبه سرحد مقاومت کرده نمي توانست اعلام کرد که براي هند آزادي مي دهد، اين آزادي را لاردوادل وايسراي انگليسي در هند اعلان نمود، رهبران سياسي کانگرس و مسلم ليگ از يک طرف با اداره چيان انگليس و از طرف ديگر در بين خود جلسات تشکيل دادند که اداره هند بعد از استقلال بايد به ترتيب فدرالي باشد که اداره امنيت و ارتباطات به حکومت مرکزي و ديگر امور را خود ايالات اداره کند، نماينده گاني که براي همين موسسان توسط احزاب تعيين شده بودند به طرف دهلي در حرکت بودند که به قول يک گفته نهرو که کانگرس تصميم مي گيرد و يا اين که تحريک کننده گان استقلال شوکت علي و محمد علي از استقلال مسلحانه حرف مي زدند که بعداً داکتر اقبال معروف اسم پاکستان را ايجاد و موضوع تقسيم در بين آمد.

طبيعي بود که مسلمانان به صندوق که قرآن مجيد بالاي آن بود راي دادند و در اين راي گيري اکثريت پشتون ها به هدايت خان عبدالغفار خان  اشتراک نکردند و تقاضاي جدايي خود را ادامه دادند، مگر انگليس به يادداشت هاي حکومت افغانستان اعتنا نکرد و افغانستان را در برابر يک امر فيصله شده قرار داد، چنانچه وقتي شاه محمود خان که تازه صدراعظم افغانستان شده بود در راه سفر به امريکا به لندن توقف کوتاهي نموده و غور و بحث را شروع کرد که پس وزير خارجه آن وقت انگلستان جواب داد که موضوع در پارلمان بريتانيا فيصله شده ديگر در نزد حکومت انگلستان يک امر فيصله شده مي باشد، از اينجاست که مرحله دوم مبارزه براي استقلال توسط خان عبدالغفار خان با پاکستان شروع مي شود و خان عبدالغفار خان از سياست عدم تشدد کار مي گيرد ولي نظاميان پاکستاني با نوک برچه، آتش ماشيندارها جواب مي دهند به اين ترتيب 30 سال مبارزه خان عبدالغفار خان به جاي نمي رسد انگليس که در طول اداره ي  استعماري خود در هند قسمتي از سرزمين افغانستان را اشغال و با نيم قا ره ي هند مدغم ساخته بود و اين قسمت توسط خط اداري که در بين حدود قبايل آزاد و نيم قاره هند ترسيم شده بود جدا مي شد در قسمت صوبه سرحد که قسمت  اشغالي سرزمين افغانستان بود که به هند مدغم ساخته بود، بدون آن که با افغانستان مشوره نمايد و سرنوشت شان يا با الحاق وطن  اصلي شان تعيين شود يا اين که طبق نظر خود شان يک فيصله به عمل  آيد که هند را مي خواهند يا استقلال و تشکيل يک دولت مستقل را چون انگليس در سه جنگ از افغانستان شکست خورده بود راضي نبود که افغانستان با به دست آوردن اين سرزمين هاي از دست رفته دوباره قوي بشود و در منطقه يک قدرت شکست ناپذير بگردد يک همه پرسي (ريفرندم) را در صوبه سرحد به راه انداخت به ترتيبي که بالاي صندوق راي پاکستان قرآن مجيد را گذاشت و بالاي صندق هند کتاب مذهبي هندو را ماند و حکومت افغانستان نيز اشتباه تاريخي خود را مرتکب مي شود، زيرا در آستانه تقسيم هند به دو کشور  هند و پاکستان پشتون ها به نايب الحکومه ولايت جنوب افغانستان مراجعه کرده بودند و وعده کرده بودند در هر جا که بيرق انگليس پايين شود پشتون ها بيرق افغانستان را بلند مي نمايند، وقتي جنرال فيض محمد خان لوگري که در آن وقت در پکتيا وظيفه داشت موضوع را به وزارت دفاع نوشته هدايت مي خواهد، وزارت دفاع آن را به وزارت خارجه نوشته که وزارت خارجه از طريق وزارت دفاع هدايت مي دهد که در مورد اقدامي صورت بگيرد موضوع را از طرق ديپلوماسي حل مي نمايد، ولي انگليس نمي گذارد در اين موضوع راه حل عادلانه پيدا شود، خود که ضعيف شده بود کاري از پيش برده نمي توانست حمايت پاکستان را به امريکا سپرده بود و امريکا با امدادهاي نظامي و اقتصادي پاکستان را تقويت مي کرد و افغانستان نمي توانست عليه امريکا اقدامات عملي نمايد.

از طرف ديگر چون امريکا به تقاضاهاي افغانستان جهت دادن سلاح قسم پاکستان جواب رد داده بود افغانستان از امريکا فاصله گرفته به شوروي وقت نزديک شده بود، بناءً امريکا، پاکستان را  سر حلقه محاصره شوروي را تشکيل کرده و اين حلقه صرف در قسمت افغانستان شکسته بود باعث شد امريکا جداً از پاکستان دفاع نمايد. پاکستان در اثر ملاقات ذوالفقار علي بوتو و چوتي لاي صدراعظم چين در حاشيه کنفرانس باندونگ با هم جور آمده، چون پاکستان را با ايديالوژي اسلامي آن قبول کرد تحمل نمايد و پاکستان قبول نمود تا چين را با ايديالوژي کمونيستي آن قبول کرده تحمل کند که اين سنگ تهداب دوستي را بين چين و پاکستان تا امروز مستحکم ساخته است، به اين ترتيب قدرت هاي بزرگ منطقه مانند بريتانيا، امريکا و چين هرسه در کنار و حمايت پاکستان قرار گرفتند و کشورهاي اسلامي که  اکثراً تحت تأثير بريتانيا بودند نيز روابط خوبي با پاکستان داشتند که افغانستان صرف از حمايت آن هم محتاطانه هند مستفيد بود، از طرفي شوروي هم با دوستي خود با افغانستان به ترتيبي نبود که افغانستان را در  اين منازعه کمک برساند بلکه مي کوشيد تا اختلاف پاکستان و افغانستان ادامه پيدا کند تا در پرتو آن بتواند خود با نزديک ساختن افغانستان به خود سود ببرد.

با اين سابقه است که موضوع تا امروز مجال اوليه باقيمانده وتا زماني که افغانستان و پاکستان با يک مذاکرات مستقيم بين خود روي خط فرضي ديورند و سرزمين قبايل آزاد به يک فيصله نرسند صلح در افغانستان تأمين نمي شود، زيرا پاکستان با حمايت سياسي نظامي که از امريکا و بريتانيا و حمايت مالي که از عربستان سعودي و کشورهاي خليج دارد نمي گذارد افغانستان با ثبات بماند چرا اگر افغانستان در جنگ مصروف نگردد کشور قوي منطقه مي گردد بناءً پاکستان از ترس نمي گذارد جنگ ختم شود، مذاکرات قطر صرف براي تضعيف افغانستان و تقويت پاکستان به راه انداخته شده تا پاکستان را به هدف نرسانند اين مذاکرات به جاي نمي رسد چنانچه هر بار که دور جديد مذاکرات آغاز مي شود خليل زاد نمايده خاص وزارت خارجه امريکا که صلح را با گروپ تروريستي که ديروز امريکا براي آن نام داده بود با رتبه، درجه و حقوق مساوي به امضا رساند و شکست امريکا را در برابر طالبان تصديق کرد.

جاي تعجب است که هر وقت دور جديد مذاکرات آغاز مي شود خليل زاد بعد از قطر اول به پاکستان آنهم به راولپندي دفتر جنرال باجوا لوي درستيز پاکستان رفته با وي مذاکره مي نمايد و در پايان هر مذاکره از موضع پاکستان در مورد افغانستان تمجيد نموده تعريف مي نمايد، در حالي که تروريست هاي طالب طبق پلاني که استخبارات نظامي پاکستان براي شان مي دهد هر روز در افغانستان  ترور و قتل و قتال را ادامه داده اند، خليل زاد اين ترورها را نمي بيند و موقف پاکستان را تمجيد مي کند يعني طور غير مستقيم اين ترورها را تأييد مي کند.

اين بار خليل زاد با تحفه حکومت موقت بعد از مشوره با جنرال باجوا لوي درستيز پاکستان به کابل آمده تشکيل حکومت موقت همان سناريوي رباني در مسکو و موافقه ي اين که اگر شوروي از ياري داکتر نجيب الله دست بگيرد يک حکومت معتدل اسلامي را در کابل تشکيل مي کند، که با شوروي تعامل داشته باشد، اين توافق سبب سقوط داکتر نجيب الله و سقوط رژيم آن گرديد.

اينک امروز خليل زاد مي خواهد که با تشکيل حکومت به يک تير به چند هدف برسد:

1- حکومت غني با استعفاي رياست جمهوري با هشتصدهزار راي انتخاب شده سقوط نمايد، اين حکومتي است که در پايان انتخاباتي مردم افغانستان با شهامت در آن اشتراک کردند و يک انتخابات موفق در در اثر مداخله وزير خارجه امريکا و خليل زاد انجاميد آن برنامه ساخته شده دموکراسي را که مردم افغانستان حاضر اند به خون خود حفظ نمايند ناکام ساخت در آن وقت خوب روشن نشده بود که امريکايي که مهد دموکراسي است چرا عليه دموکراسي کار مي نمايد ولي ترورهاي شخصيت هاي چون عبدالرازق قوماندان امنيه قندهار، قوماندان امنيه ارزگان و تعداد ديگر معلوم شد که اصل ضعيف ساختن افغانستان است تا آنقدر از پا بيفتد تا اهداف پاکستان را بپذيرد. يعني حکومت وقت را قبول کند و طالب بدون انتخاب و رضايت مردم به حکومت شامل ساخته شود و به مردم تحميل بگردد، يعني در واقع تحت پوشش طالبان که نه حزب اند نه حکومت اند نه کدام ساحه را چون قلمرو تحت اداره دارند فقط يک گروهي اند که در ابتدا تحت عنوان جهاد پاک توسط پاکستان فريب داده شده اند و امروز با امريکا يعني کفار متحد گرديده به قتل برادران مسلمان خود ادامه مي دهند و در واقع براي دشمن تاريخي افغانستان يعني پاکستان خدمت مي نمايند و پاکستان تحت پوشش طالبان هدف دارند تا به تمام افغانستان تسلط پيدا نمايند تا آهسته آهسته افغانستان را از جغرافيا پاک کرده و عمق استراتيژيک شان را به حوزه ي آمو دريا برسانند.

شنيده شده که در مسافرتي که عمران خان به امريکا داشت بين امريکا و پاکستان توافق صورت گرفته تا کشمير به هند سپرده شود و پاکستان افغانستان را تحت تسلط خود بياورد. يعني تشکيل حکومت موقت براي کاميابي اين پلان شوم عليه افغانستان مي باشد. پاکستان و خليل زاد ادعا دارند که غير غني ديگر سياستمداران از اين طرح حمايت مي نمايند، نگارنده توضيح مي کند که مردم افغانستان در انتخابات 1993 آشکار ساخت که اين مدعيان و رهبري احزاب هيچ کدام شان به شمول حکمتيار که از لحاظ حزبي قوي تر شان بود، نتوانسته اند از سه يا نهايت چار فيصد راي را بدست آورند.

بناءً  اين که رييس جمهوري افغانستان همين ها را درجلسات مشورتي احضار مي کند در واقع به شخصيت هاي افغانستان که نه تفنگ دارند نه پول ولي در نزد مردم خود محبوبيت دارند جفا مي نمايد. خاصتاً به 65 فيصد نسل جوان کشور.

بناءً تاکيد مي کنم اکثريت قاطع مردم افغانستان درحفظ قانون اساسي، اصل انتخابات، دموکراسي و استقلال و آزادي در کنار داکتر محمد اشرف غني ايستاده اند و از اين موقف آن که قدرت در پايان دوره کارش به شخصي که از طرف مردم انتخاب شده مي سپارد حمايت مي نمايند و حکومت موقت را توطئه خليل زاد و باجوا لوي درستيز پاکستان دانسته به شدت رد مي نمايد و از رييس جمهور خود تقاضا دارند که مذاکره و توافق با طالبان نه به نفع افغانستان است و نه صلح را تأمين مي کند.

بهتر است روي اختلاف هاي سياسي که با پاکستان داريم رو در رو به آن کشور مذاکره کنيم و راه قابل قبول را بدست آريم و اگر اين امکان نباشد موضوع به محکمه بين المللي ارائه شود تا به زودي گذشته و تاريخ منطقه و دلايل دو طرف موضوع را حل و فصل نمايد و دو طرف آن را قبول و عملي ساخته در عوض در امر دشمني بين افغانستان و پاکستان دوستي و برادري قايم شود و صلح در منطقه تأمين و کشورهاي ما به اتفاق هم راه ترقي و توسعه را بگيرند و دست بيگانه‌‎گان را از منطقه خود کوتاه سازند تا استقلال هر دو کشور کامل باشد، زيرا تا حال 30 سال مبارزه خان عبدالغفارخان، 20 سال مبارزه خان ولي خان و سال ها مبارزه خان عبدالصمد خان، محمد ايوب خان  و سران بلوچ با تلفات و قرباني بزرگ چون سياست عدم تشدد پيروي مي کردند کدام نتيجه نداد بايد اين سياست کنار گذاشته شود و با پاکستان سياست متقابلي که بتواند سياست پاکستان را خنثي بسازد اتخاذ گردد در غير آن تعداد ديگر از جوانان ما يا کشته يا اختطاف و ناپديد مي گردند و نتيجه يي هم بدست نمي آيد.

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار