سیاسی

 فقدان پديده‌ي هويت ملي در ادبيات طالباني

اسحاق ثاقبي داراب

 

شمشير مهرباني و مدارا بُرّنده‌تر و زننده‌تر از تيغِ کين‌توزي و خشونت‌ورزي است. چه واژه‌ي انسان نيز از اُنس داشتن و الفت‌گرفتن آمده، پس فقدان هم‌آوايي و هم‌دردي در وجودمان، ما را از مرز انسانيت بدر مي‌نمايد و اين‌جاست که تمام ماهيت‌مان زير سوال قرار مي‌گيرد و اين مايه‌ي شرم و ننگ است. چيزي که من در دين اسلام يافته ام، مجموعه‌ي اخلاقيات پسنديده‌ي انساني و روحاني مي‌باشد که هر باري به آن مي‌انديشم، به وجد مي‌آيم. مهم‌ترين دستور الهي، منع خيانت، تعرض و آزار رسانيدن به حريم ديگري است. حتا لبخند زدن هم نوعي خدمت به خلق خداست. اسلام اساساتي دارد که هيچ ربطي به ادعاهاي افراطي گروه‌هاي تاريک‌انديشي چون طالبان ندارد.

ما در جهاني و در شرايطي زنده‌گي مي‌کنيم که هر مسأله‌يي را مي‌شود با سخن و گفت‌وگو حل نمود و به هر مورد دشواري، سهولت ايجاد کرد. تندروي از مرجع ديني بسيار احمقانه و غيرقابل قبول است. در قرآن کريم آياتي وجود دارد که حکم به رفتار دل‌پذير و سخن خوش و دل‌نشين مي‌کند و اين همان حکمت قرآني(پديده‌ي نامرئي و مورد نياز جهان اسلام) است؛ آيه‌ي 105، سوره‌ي 17: ما اين آيات را به حق فرستاديم و به حق و راستي هم نازل شد و نفرستاديم تو را جز براي آن که بشارت و بيم دهي. اينجا منظور از بيم يا ترس، آگاه ساختن مردم از آنچه در آخرت با ما مقابل خواهد شد، مي‌باشد. آيه‌ي 54 سوره‌ي 17: خداوند صلاح حال شما را بهتر مي‌داند، اگر بخواهد به شما لطف و مهرباني کند يا اگر بخواهد مجازات و عذاب فرمايد، و ما تو را(اي رسول) وکيل و نگهبان بنده‌گان نفرستاده ايم؛ بلکه برتو تنها رسالت و اتمام حجت است. آيه‌ي 107 سوره‌ي 21: و(اي رسول) ما تو را نفرستاديم مگر آن که رحمت براي اهل عالم باشي. بخشي از آيه 256 سوره‌ي 2: کار دين به اجبار و زور نيست، به تحقيق راه هدايت و ضلالت بر همه کس روشن گرديده است. آيه‌ي 125 سوره‌ي 16: (اي رسول! خلق را) به حکمت(وبرهان) و موعظه‌ي نيکو به راه خدايت دعوت کن و با بهترين طريق با اهل جدل مناظره کن(وظيفه تو بيش از اين نيست) که البته خداي تو(عاقبت حال) کساني را که از راه او گمراه شده و آنان را که هدايت يافته اند بهتر مي داند. همچنان در آيه‌ي 63 سوره‌ي 4 به رسول اکرم ص امر شده که با مردمت سخن نيکو و دل‌نشين بگو و از آنان دوري نکن و غيره. پيامبر ص در حديث(شماره 27) مي‌فرمايد: بهترين حاکمان کساني اند که شما آنان را و آنان شما را مي‌پسندند. آناني که به شما دعا مي‌کنند و شما به آنان دعا مي‌کنيد، و بدترين آناني اند که شما آنان را نمي‌پسنديد و آنان شما را نمي‌پسندند.

رهبران گروه طالبان با توجه به آيات و نيز حديثي که در بالا نقل شد، ديده مي‌شود که کم‌ترين فيضي از عمق و حکمت قرآن و گفتار پيامبر معظم ص، نبرده اند. آن‌ها دين را اسلحه‌ي خود و خود را ابزار دست دشمنان افغانستان ساخته اند. چه در جهان اسلام بخش بزرگي از اقشار مختلف مسلمانان به دين و بزرگان ديني نگاه عقلاني و خردگرا دارند. اينک ديگر مسلمانان جهان به نظريه‌ها و فتواهاي تخريبي و ويران‌گر رهبران دهشت‌افگن القاعده و صاحبان مدارس افراط‌گراي پاکستاني توجه نمي‌کنند. جهان اسلام بيشتر موافق و هم‌سو با آراي شخصيت‌هايي چون، دکتر يوسف قرضاوي، ابوالحسن ندوي، شيخ محمدغزالي مصري، حسن البنا، علي شريعتي و غيره دانش‌مندان اعتدال‌گرا و خردورز اسلامي مي‌باشد. اين مفتيان و انديشمندان بزرگ، سال‌ها زحمت کشيدند و کندوکاو روش‌مند و عقلاني در متون ديني نمودند و با درک ظرافت‌هاي انساني و ظرفيت دين، سعي نمودند جهان اسلام را به سوي ثبات و توسعه‌ي اجتماعي و فرهنگي سوق دهند.

از سوي هم گروه طالبان از لحاظ جامعه‌شناسي اگر به زنده‌گي بومي آن‌ها نگريسته شود، در آن صورت به گونه‌ي کامل رفتار و پندار آن‌ها در برابر مردم و زنده‌گي شهري، قابل درک است. آن‌ها سال‌هاي کودکي و جواني را در شرايط محروميت و تجرد ذهني سپري کرده و ذهنيت انتزاعي که مذهبيون مدرسه‌يي(آن‌ها هم در مدارس شرايط سخت و محروميت کشيده اند و نگاه عقده‌مندانه به ديگرجنسي و زنده‌گي و فرهنگ شهري و دانش‌هاي ديگر انساني دارند) به آن‌ها داده اند، را پروريده و با همان نگاه به جامعه و اقشار مختلف مي‌نگرند.(در اين خصوص، شرح کامل را در نوشته‌ي قبلي (روي‌کرد افراطي اسلامي؛ جهالت باستاني يا مبارزه‌ي حقاني؟- ارايه داده ام) بنابرين، از اين گروه انتظار مدارا، تحمل و هم‌پذيري را نداشته باشيم.

گروه طالبان اما يک مورد مهم را کاملاً از ياد برده اند و آن تحولات بيست‌ساله‌ي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و علمي مي‌باشد که در زير چتر دموکراسي در سراسر افغانستان باب شده است. مردم هرگز با اين گروه تک‌قومي و تندرو، آشتي نخواهند کرد. اين بزرگ‌ترين ضعف، باخت و ناکامي طالبان است. هويت ملي نيز که عبارت از همين ارزش‌ها و ساير موارد مهم ديگر يک ملت مي‌باشد، چيزي‌ است که طالبان به آن توجه ندارند و اين عادت و خاصيت يک گروه نيابتي و بي‌هويت مي‌باشد. نماينده‌گي کردن از يک سرزمين و ملت الزاميت‌‎‌هايي جز گرفتن زعامت و رهبري آن نيز دارد. اين موارد لازمي را در چند جمله‌ي کوتاه مي‌خواهم بيان کنم و آن: توجه و حفاظت از تماميت ارضي، حفظ مرام ملي و حيثيت استقلال از دست همسايه‌هاي رقيبِ دور و نزديک، درک ارزش‌هاي تاريخي و تمدني يک ملت، توجه به ارزش‌هاي غير قابل تغيير فرهنگي و ظرفيت‌هاي آن، اتکا داشتن به زبان‌هاي ملي اقوام بزرگ و کوچک در کشور و سعي در جهت حمايت آن‌ها، درک ماهيت و ارزش انساني زنان، حمايت از رسانه‌ها و جامعه مدني، برقراري صلح با عزت بدون اين که هيچ گروهي در آن توهين و تحقير گردد و غيره. اين يعني تعهد اجتماعي و داشتن قلبي تپنده براي هويت ملي خويش!

دليلي که طالبان کاملاً به صورت خودراي و متکبرانه در نشست‌هاي صلح عمل‌مي‌کنند، خيال باطلي است که آن‌ها در اين اواخر به آن دچار شده اند. طالبان فکر مي‌کنند بيشتر جغرافياي افغانستان را در دست دارند. جالب است، من هيچ شهري را و مراکز هيچ ولسوالي را(به طور نمونه) سراغ ندارم که در چنگ اين گروه باشد. گيريم اگر برعکس آن باشد که يعني طالبان در بيشتر نقاط کشور تسلط داشته باشند، پس چرا آن‌ها به پيشنهاد دولت افغانستان مبني بر انتقال مکان مذاکرات از دوحه در خاک افغانستان، لبيک نگفتند؟ حکومت چندي قبل پيشنهاد نمود که نشست و‌ مذاکرات صلح در درون خاک افغانستان انتقال يابد و اگر جغرافيايي از خاک کشور در دست طالبان باشد، حتا اگر آن‌ها بخواهد، در قسمت برگزاري نشست مذاکرات در قلمرو تحت حاکميت اين گروه، نيز مشکلي ندارند. پس اگر طالبان ادعا مي‌کنند که يک گروه مستقل استند و براي مردم افغانستان و مسايل کلان حياتي اين سرزمين مي‌رزمند و همچنان جغرافياي مشخصي را نيز در کنترل خويش دارند پس حتماً بايد مکان گفت‌وگوهاي صلح در داخل کشور انتقال داده مي‌شد و ميزباني و رهبري آن را مردم خود اين کشور در دست مي‌گرفتند. طالبان اگر ريگي در کفش‌ خود نداشتند، براي آمدن صلح و برقراري ثبات دايمي در افغانستان از هرگزينه‌ي ملت‌شمول و افغانستاني‌سازي اين مذاکرات کار مي‌گرفتند.

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار