جنگ ها و بیرحمی ها و قساوت های طالبان طی سال های گذشته و به ویژه در ماه های اخیر نشان داده است که این گروه جز یک گروه باغی و مزدور چیز دیگری نیستند. این گروه در کنار بیش از هفتاد گروه تروریستی دیگر در خدمت نظامیان پاکستان و شبکه آی اس آی اند و از سوی آنان برای تخریب بنیاد های دینی استخدام شده اند که هدف اصلی نظامیان پاکستان رسیدن به اهداف راهبردی اش در سطح منطقه به ویژه در افغانستان و هند است تا با استفاده از این گروه های افراطی و یاغی به اهداف خود برسند. مردم افغانستان طالبان را شناخته اند و پس از این به هر رنگی خود را آرایش دینی بدهند، مردم آنان را از طرز خرام شان میشناسد. بنا براین اطلاق حتا کلمه خوارج بر طالبان هم زاید بر اوصاف آنان است؛ زیرا گروه خوارج با تمام افکار افراطی شان با اصول هایی باورمند بودند و با تأسف که طالبان به هیچ اصولی باورمند نیستند و در مسایل عبادی و اعتقادی و سیاسی به خط سرخی باور ندارند و تنها خشونت و تندروی و کشتار و بیرحمی در قاموس آنان برجسته و بارز است و بس. حال زمان آن فرا رسیده است که دولت و مردم افغانستان دست بدست هم بدهند و با تمام نیرو دور هم بسیج شوند تا از شر طالبان و نظامیان پاکستان و تمامی تروریستان وحامیان تروریزم رهایی پیدا کنند. حال برحکومت افغانستان است که زمامداران و سیاستگران آن صادقانه اعتراف کنند که اعتماد به بیگانهگان و بریدن از مردم و پشت دادن با آنان نه تنها شرمساری های زشت تاریخ را در پی دارد؛ بلکه زرد رویی ملتی را در پی دارد که با همه توان تهاجم شوروی را نه گفت و اما حمله امریکا در موجی از نیش ابرو های بلند خیلی ناشیانه در برابر طالبان مزدور زمینگیرش کرد. حال بر دولت و رهبران آن است تا حرف های بلند و بالا را کنار نهاده و در عمل دست به اصلاحات بنیادی بزند و دست از سخنان متضاد و پاردوکس گویی ها بردارد. حال بر رییس جمهور غنی است تا صادقانه بر خود اتمام حجت نماید و دست به اصلاحات بنیادی در تمامی عرصه ها بزند و افراد متملق و آری گوی و ناخلف و مفسد و ضد مردمی را از کنار خود براند و با عزل آنان فرصت ورود به آنانی را برای خدمتگزاری به مردم افغانستان فراهم کند که دلهای شان برای این کشور می تپد و در هر حالی وفادار به مردم افغانستان اند. آقای غنی باید بداند که با حرف های میان تهی و اضافه گویی ها لاف زنی هیچ گلی در این سرزمین بهار نمیشود و مگر زمانی که گفته هایت را در عمل پیاده نمایی و اداره این کشور بدست فرزندان صادق این سرزمین بسپارید. در این حال است که مردم به تو رجوع خواهند کرد و با جان و دل از نظام دفاع خواهند کرد؛ زیرا مردم افغانستان سخت باور به این سخن دارند که آزموده را آزمودن خطا است. پس چه به جا خواهد بود که با اعتماد های کاذب بر خارجی ها و پشت دادن به مردم افغانستان بدرود گفت و دست مردم را گرفت و آن را صادقانه تکان داد و خواست مردم که همانا ایجاد اصلاحات بنیادی است، در عمل پیاده نمود. در این حال طالبان خود به خود نابود میشوند و مردم حتا بدون حمایت دولت در برابر شان می ایستنند.
باید جار زد؛ اصلاحات اصلاحات، اما بنیادی: ناگزیر باید جار زد؛ اصلاحات، اصلاحات و اصلاحات؛ ایجاد اصلاحات بنیادی و جاروب کردن مفسدان به شمول مفسدان معزز و ابریشمین مزاج ها از دستگاه دولت افغانستان یگانه راه برای حاکمیت قانون و مشتی کوبنده بر فرق تروریستان و حامیان آنان است. تنها ایحاد اصلاحات بنیادی به مثابه آخرین شانس بقای دولت است که می تواند، فضای اعتماد از دست رفته میان دولت و مردم را دوباره احیا کند. اصلاحات اساسی در واقع نسیم امیدواری را در دل های مردم میوزد و درخت باور را در قلب های آنان سبز مینماید. در این صورت درجه شفافیت های کاری و پاسخگویی دولت در برابر مردم بلند رفته و رابطه دولت و مردم از استحکام بیشتری برخوردار می شود. اصلاحات به ویژه در بخش های دفاعی وامنیتی مالی و گمرکات به مثابه دست نه گذاشتن بر تمامی ناروایی ها و کاستی ها و ناکارایی هاو فساد پروری های خواسته و ناخواسته گذشته است که تا کنون کمر دولت را شکسته است و ابزاری برای سربازگیری و بقای تروریستان وحامیان آن ها شده است. پس بر رییس جمهوری کشور است که با همه توان وعده هایش را در راستای ایجاد اصلاحات بنیادی به سر رسانده و به گونه واقعی تحقق ببخشد. در غیر این صورت سخن ناتمام و وعده های غیرعملی برسر ایجاد اصلات آنهم از زبان رییس جمهور، هرچه بیشتر میان مردم و دولت اعتماد زدایی کرده و از سویی هم آخرین فرصت ها را هم از بین می برد و از سوی دیگر ابزار تبلیغاتی تروریستان و حامیان آنان می گردد. پس اصلاحات در شرایط کنونی با همه دشواری و حساسیت های زمانی یک امر بنیادی و حیاتی برای بقای دولت افغانستان و نجات این کشور از سقوط حتمی است. شاید شماری بگویند، اکنون که افغانستان بیش از هر زمانی در معرض تهاجم نظامیان پاکستان و تروریستان جهانی قرار گرفته است و بسیاری فرصت ها از دست رفته است و دیگر زمان آن سپری شده است که بتوان با وعده های سرخرمن مردم را به فریب کشاند. بنا براین حالا سخن بر سر اصلاحات بیشتر مصداق نوشداروی بغداد را دارد که بعد از مرگ سهراب برای رستم رسید؛ اما نه هرگاه به نظر خوش بینانه به مسایل نگاه شود و به این ضرب المثل “ماهی را هر وقت که از آب بیرون کنی تازه است” متوسل گردد. در این صورت داوری ها تغییر خواهد نمود و به اصلاحات بنیادی می توان بازهم چشم نیک داشت. حال به دولت افغانستان بر میگردد که با از دست رفتن فرصت ها و حاکم بودن اوضاع ناگوار و اسف بار کنونی، چگونه گام های بنیادی را برای اصلاحات در کشور بلند میکند و این کشور را از فاجعه تروریزم و خطر سقوط نجات میدهد و با راه اندازی یک حرکت اصلاحی در سطح بزرگ جوش و خروش تازه ای را برای نجات کشور به راه می اندازد. شاید چنین اصلاحات که معنای تابو شکنی را دارد، برای رییس جمهور دشوار باشد و اما این گونه تابو شکنی ها که کمر مفسدان را بشکند، برای نجات کشور و مبارزه با تروریزم و حامیان تروریست آن امری معقول و منطقی است. رسالت تاریخی رسانه های چاپی و صوتی و تصویری کشور: از آنجا که افغانستان در مرحله حساس و سرنوشت ساز تاریخی قرار دارد و کشور در معرض تجاوز مستقیم نظامیان پاکستان و سپاه پاسداران ایران قرار دارد. در چنین شرایط حساس رسانه ها باید تمامی تلاش های شان را در جهت بسیج همهگانی و ایجاد وحدت و اتفاق میان اقشار گوناگون جامعه و ایجاد وحدت میان گروه های سیاسی و قومی و مذهبی و شخصیت های با نفوذ کشور نمایند. بنابر این رسانههای کشور باید به نشر مسایلی بپردازند که زمینهساز بسیج ملی باشد و رفتن مردم به دور یک محور قوی ملی را میسر بسازد. زیرا امروز افغانستان و تمامیت ارضی آن در خطر است و این خطر متوجه همه است و هرگاه افغانستان خدای نخواسته اسیر نظامیان پاکستان و سپاه پاسداران ایران شود. در آن صورت هیچ کس برنده نیست و همه بازنده خواهد بود. بنابر این رسانه هایی که میخواهند در همچو شرایط حساس رسالت انسانی و اجتماعی و تاریخی و جغرافیایی و به همین گونه مسوولیت های همهگانی شان را در برابر مام میهن به حسن صورت ادا نمایند. بر آنان لازم است تا در همچو شرایط حساس از هرگونه نشرات ضد ملی و اختلاف برانگیر جدا اجتناب نمایند. به جا است که باید بر کوتاهی ها انگشت انتقاد گذاشت و درشتی ها و پلشتی ها را در تمامی عرصه ها از عینک نقد دید و اما امروز ما نباید تمامی نیروی خود را صرف شستن پا هایی نماییم که به گفته مرحوم سید قطب استعمار آمده تا آن را از بند قطع کند. بنابر این امروز خطر بریده شدن و بند بند جدا شدن پا های مرد و زن این سرزمین مطرح است و همه باید برای نجات آن بسیح شوند و یک دست و یک مشت بر دشمن مکار و زبون حمله ور شوند. در کنار نیرو های دفاعی و امنیتی خود محکم بایستند و با مشت های کوبنده بر دشمن حمله ور شوند تا فرق مردار اش را بدرند. بنابر این با توجه به حساسیت اوضاع و اهمیت دادن به زمان پخش و نشر مسایل اختلاف برانگیز و مطالبی که به وحدت ملی و همبستگی ملی ضرر می رساند، تحت هر عنوانی که در رسانه های کشور مطرح شوند، دشمنی با مردم افغانستان و دشمنی با تمامیت ارضی این کشور و همدستی با نظامیان پاکستان و سپاه پاسداران ایران است. در شرایط حساس و سرنوشت ساز کنونی که افغانستان به گونه بی پیشینه ای در معرض تهاجم نظامیان پاکستان و سپاه پاسداران ایران قرار گرفته است، هرگونه حاشیه روی و عقدهگشایی مذهبی و گروهی و سیاسی جفا در حق مام میهن و شهروندان این سرزمین است. رسانه ها بدانند که امروز سپری شدنی است و اما کارنامه های نشراتی آنان برای همیش باقی خواهد بود و پس نباید فرصت را از دست بدهند و به دور از هر نوع دم غنیمت شمردن ها رسالت ملی و کشوری خود را فراموش کنند تا مبادا زود ” سیاه رو شود هر که در او غش باشد” در این شکی نیست که زندهگی در کشور هایی مانند افغانستان که از آسمان و زمینش آتش و مرمی میبارد و نابسامانی ها در تمامی عرصه های سیاسی، امنیتی و اقتصادی و اجتماعی آن به وضوح مشاهده می شود؛ آشکار است که زندهگی در چنین کشوری چه ناشاد و ناگوار است و همه چیز چون کابوسی بر روان انسانش سنگینی میکند؛ پس زندهگی نویسنده و خبرنگار و شاعر و هنرمند در پیچ وخم این ناگواری های برخاسته از کوله بار های درد و رنج چه آب و هوایی خواهد داشت. نسل قلم بدست اش از زیر بار درد های مردافگن و ستمگری های محیلانه چگونه بیرون خواهد جهید تا دستی باشد در دست روزگار و تکیه گاهی باشد برای آنانی که خود را رسولان کشور خود میخوانند و تعهد سپرده اند که نسیم گوارای اطلاعاتی و آگاهی را به مشام مردم خود برسانند. هر کدام ناگزیر اند تا رسالت انسانی و اجتماعی و تاریخی و جغرافیایی خود را به حسن صورت انجام بدهند. این نسل همیشه سوگوار در تاریخ بشریت از بدروزگار هر از گاهی جان های شیرین شان را قربان کرده اند و هرگز به جهان و ناز و نعمت آن نرسیده اند و هزاز گاهی خوان تلخ شان تلخ تر بوده است. از آنچه گفته آمد، آشکار است که نویسنده و شاعر و هنرمند در کشوری مانند افغانستان با چه دشواری هایی دست و پنجه نرم میکند و با قبول چه دشواری ها مینویسد و چندمین کوه و کتل سانسور و خودسانسوری باید عبور کند تا سخنش به مقام تمکین صعود نماید. نویسنده و خبرنگار و هنرمند این سرزمین تنها لحظه به لحظه در زیر چوگان و چماق دولت و طالب و تروریست و حامیان آنها ضجه نمیکشد و ناگزیرانه درد بیدرمان دیگر سانسوری را تحمل نمی کند؛ بلکه بدتر از آن؛ اندوه عظیم خود سانسوری را که ریشه در تاریخ و مناسبات اجتماعی و بافتهای طبقاتی و مذهبی و قومی دارد. خودسانسوری یعنی سکوت کردن و به معنای آن نیست که از بیرون بر نویسنده و خبرنگار تحمیل شده است؛ بلکه با توجه به شرایط از اظهار آن خودداری می کنند. خود سانسوری در واقع یک نوع عمل پیش گیرانهاست. این واژه تنها مربوط به سازمانها یا نهادهای مطبوعاتی نیست و خودسانسوری فردی را نیز در بر میگیرد. خودسانسوری یعنی موجودیت موانع مشخص برای خودسانسوری، خودداری از اطلاعاتی که به ضرر گروه است و اطلاعاتی که به فرد آسیب میرساند. همه این ها بخاطر میکانیسم روانشناختی است که متخصصان به آن خودسانسوری میگویند. حال زمان آن رسیده است که رسانه ها با عبور از کوه و کتل خود سانسوری به جای یک گام ده گام به پیش بگذارند تا با عظمت «ن و قلم» آیه های جاودانه حقیقت را رک و راست و بدون هرگونه پنهان کاری های مصلحتی با زبان ساده و لهجه صریح و اما با مشت های گره کرده سخن ارایه کنند تا باشد که چون گرز آهنین بر فرق دشمنان سوگند خورده مردم افغانستان حواله شود و درخت آگاهی و آزادی و عدالت در کشور به بار و برگ بنشیند؛ زیرا خود سانسوری بیماری خطرناک تر رسانهای است که روان خبرنگار و نویسنده را به گروگان می گیرد. خود سانسوری ریشه های عمیق تاریخی و اجتماعی و مذهبی و فرهنگی دارد که گویا به گونه ناخدا دست و پای نویسنده را میبنندد و ذهن او را به گروگان میگیرد. پایان