سیاسی
عقبنشينی از ولسوالی ها، مقاومت در شهرها
پيشروي هاي طالبان در ولسواليها ادامه دارد. حالا حتا امن ترين ولايتها هم از سريال سقوط در امان نيست و ولسواليهاي آن گاه بدون هيچگونه جنگي به کام طالبان سقوط ميکند. وضعيت جاري در ولايتهايي مانند بلخ، هرات و پروان که پيش از اين، امن محسوب مي شدند، اين مدعا را تأييد ميکند.
بر بنياد همين پيشرويها بود که شهاب الدين دلاور، از مذاکره کنندهگان ارشد طالبان روز جمعه در يک نشست خبري در مسکو مدعي شد که آن گروه قادر است ظرف دو هفته سراسر افغانستان را در اختيار خود بگيرد. او در اين باره به سقوط 14 ولسوالي در يک روز استناد کرد و آن را به قدرت و توانايي جنگي طالبان نسبت داد، ادعايي که البته با اظهارات سهيل شاهين، ديگر مذاکره کننده طالبان، تنافر داشت، زيرا او پيشتر گفته بود که طالبان، عامل افزايش خشونت ها نيستند، زيرا نيروهاي امنيتي خود، ولسواليها را ترک ميکنند.
او حتا درباره حمله طالبان بر شهر قلعه نو، مرکز بادغيس هم گفته بود که اکثر مقام ها و نيروهاي امنيتي تسليم شده بودند و طالبان براي جلوگيري از خلاي قدرت مجبور شدند وارد قلعه نو شوند. طالبان در عين حال، ادعا ميکنند که اکنون 85 درصد خاک افغانستان را در اختيار دارند.
اين ادعاها از کجا ميآيد؟ آيا به راستي قدرت نظامي طالبان، بيشتر از دولت است؟ يا مشکل از جاي ديگري ناشي ميشود، فقدان روحيه، فرماندهي و حمايت از نيروهاي دولتي در خطوط مقدم نبرد؟
پيش از پرداختن به اين پرسش، لازم است يادآوري شود که در بسياري از موارد، نيروهاي امنيتي، بدون جنگ، ولسواليها رها ميکنند، چيزي که هم طالبان آن را تأييد ميکنند و هم مقام دولتي مانند حنيف اتمر، وزير امور خارجه.
در شماري از موارد – مانند آنچه در بدخشان رخ داد- به طور مضحکي طالبان نيروي کافي براي در اختيار گرفتن کنترل ولسواليهاي تخليه شده در اختيار نداشته اند و حتا دو روز پس از تخليه، وارد منطقه شده اند.
بنابراين، آنچه درباره سقوط ولسواليها رخ ميدهد و موجب ايجاد قدرت کاذب براي طالبان و ادعاهاي شگفت انگيز آن گروه درباره اشغال افغانستان طي دو هفته شده است، لزوماً بازتاب دهنده قدرت و برتري نظامي آن گروه نيست.
البته جو بايدن هم گفته است که 75 هزار پيکارجوي طالبان، قدرت شکست 300 هزار نيروي امنيتي افغان را ندارد، اما کاري به اظهارات بايدن نداريم. او نه نگران قدرت گيري طالبان است و نه پرواي شکست نيروهاي امنيتي افغانستان را. او تنها ميخواهد شکست مأموريت 20 ساله اشغال افغانستان را توجيه کند و بر بي مسووليتي خود در قبال بحراني که دخالت نظامي امريکا و هم پيمانانش ايجاد کرده، سرپوش بگذارد.
با اين وجود، اين واقعيت را نميتوان انکار کرد که هنوز جنگ جدي ميان طالبان و دولت رخ نداده و سقوطهاي اخير، پيش از آنکه برآمده از فشار شديد شبه نظاميان طالبان باشد، ريشه در اجراي عجولانه يک سياست امنيتي دولت دارد که بر بنياد آن، پيش از آنکه خروج نيروهاي خارجي، کامل شود، روستاها و ولسواليها از وجود نيروهاي دولتي، تخليه ميشود و اين نيروها صرفاً بر دفاع از مراکز شهري، متمرکز ميشوند.
به اين ترتيب، جنگ واقعي بر سر اشغال شهرها درخواهد گرفت، رخدادي که نمونههايي از آن را به طور پراکنده در غزني، ميمنه، کندز، تخار، فيض آباد، پلخمري و قلعه نو شاهد بوده و هستيم.
تا اينجاي کار، دولت مدعي است که تلاش طالبان براي اشغال شهرها شکست خورده و به عنوان مثال در قلعه نو بادغيس، آن گروه با وجود اشغال تمام ولسواليها، بخشي از شهر و حتا شکستن دروازه زندان آن، در نهايت نتوانستند به طور کامل بر آن مسلط شوند و با تحمل تلفات سنگين، شکست خوردند.
از سوي ديگر، درستي يا نادرستي سياست امنيتي دولت مبني بر عقب نشيني از ولسواليها و مقاومت در شهرها هم پس از اين، مشخص خواهد شد، يعني زماني که جنگ واقعي براي حفظ يا سقوط شهرها ميان دولت و طالبان دربگيرد.
با اينهمه، اين رويداد را نميتوان انکار کرد که طالبان با تسلط بر ولسوالي ها، پايگاههاي بزرگ نظامي و البته شماري از مرزهاي درآمدزا و استراتيژيک، به پشتوانههاي عظيم مالي، تسليحات و تجهيزات سنگين، جديد و مدرن نظامي و البته نيروي انساني کافي از طريق يارگيري از ميان ساکنان محلي دست پيدا کرده يا خواهند کرد و به اين ترتيب، سياست واگذاري ولسواليها شايد برخلاف محاسبات استراتيژيستهاي امنيتي دولت، نتيجه عکس دهد و بر دامنه قدرت طالبان به ميزان قابل ملاحظه اي بيافزايد.
علي موسوي/ جمهور