سیاسی
عزا داری و تسليت گفتن کافی نيست راهبرد امنيتی را بايد باز نگری کرد
سه شنبه 21 ثور در کشور، به ياد بود از شهداي لوگر و کابل که در دو حادثه اخير تروريستي جان باختند عزاي ملي بود، محمداشرف غني، رييس جمهوري کشور، روز سهشنبه 21 ثور را به خاطر رويدادهاي تروريستي اخير و تلفات دهها دانشآموز در کابل و لوگر، عزاي عمومي اعلام کرده بود به روز شنبه 18 ثور در يک سه انفجار پيهم در مقابل در ورودي يک مکتب در ساحه دشت برچي63 دانش آموز که همه دختران بودند به شهادت رسيدند، شنبه شب دهم ثور حدود سي هموطن ديگر ما که بيشتر شان دانش آموزان بودند درپي انفجاري در يک مهمانخانه در شهر پل علم لوگرجان شان را از دست دادند.
آناني که در اين دو رويداد تروريستي به شهادت رسيدند و ياهم شهداي ديگري که در حوادث مشابه جان باختند، فقط يک جرم داشتند (انسان بودن و افغان بودن) آناني که مرتکب کشتار اين هموطنان ما شدند با فلسفه انسان بودن فاصله دارند واز افغانيت هم چيزي نميدانند، مسأله مورد بحث اين است که هراس افگنان بدون تفکيک انسان مي کشند و براي آنان مطرح نيست که قرباني آنان کي است، لوگري است يا کابلي، هزاره است يا اوزبيک، هدف آنان ايجاد رعب ووحشت است،تقابل قومي و عقب بردن افغانستان به گذشته هاي زشت.
اعلام عزاي عمومي، يک تصميم معقول و به جا است که نشان ميدهد در تعريف ملت بودن، خون هزاره و لوگري يک معنا و يک رنگ دارد و هر دو فرزندان اين کشور اند که بدست دشمنان کشور مظلومانه به شهادت رسيدند عزاي ملي يک واکنش در برابر آن برنامه هاي تروريستي و استخباراتي است که در پي ايجاد نفاق در افغانستان اند، تقابل قومي را زمينه سازي ميکنند و در تلاش اند که ميان پيروان مذاهب در افغانستان درز ايجاد کنند و از مسير پراگنده کردن مردم به اهداف شان که سخت رذيلانه و ضد انساني است برسند.
اعلام عزاي عمومي، فرصتي است که افغانان بيشتر بنديشند و راه تعامل و درک متقابل را پيدا کنند ودريابند که کشتار کودکان هزاره در دشت برچي و قتل عام دانش آموزان در لوگر و يا کشتار و توطيههاي ديگر که پيش از اين اتقاق افتاده است تعرض يه هويت ملي ما است و حرکتي در مسير از هم پاشيدن شيرازه زندهگي در اين کشور است نام دادن روز سه شنبه 21 ثور به نام عزاي ملي اين پيام را ميدهد که حوداث اخير تروريستي در کابل و لوگر تنها رنج مردم اين دو شهرنيست و اين درد تنها به اين دو شهرمحدود باقي نميماند، رنج و درد همهگاني مردم افغانستان است.
در کنار آن که مردم از عزاي ملي تعريف پر از عاطفه و تعامل دارند حرف هاي ديگري هم دارند که رييس جمهور با اين که روزسه شنبه گذشته را عزاي ملي اعلام داشت و به معاون خود امرالله صالح، هدايت داد که به خانوادههاي قربانيان اين حملات کمکهاي نقدي را فراهم کند و به معاون ديگرش محمدسرور دانش وظيفه داد که ظرف دو هفته در مشورت با مردم و بزرگان ساحه دشت برچي و حوالي آن راههاي تأمين امنيت بهتر منطقه را جست وجو کند، کاري نيک را انجام داد مگراين آخر گپ بوده نميتواند.
اگر تنها به وقايع تروريستي که در جريان يک سال گذشته درکابل اتفاق افتاده است دقيق شويم بيشتر اين حوادث در ساحات دشت برچي و حوالي آن اتفاق افتاده است در اين ساحات بيشتر کساني زندهگي دارند که مربوط به يک قوم خاص وپيرو يک مذهب خاص اند، هيچ نهاد و اداره نظامي در آن نيست، برخلاف بيشتر بر مکاتب، کانونهاي فرهنگي، نهاد آموزشي و تحصيلي در آن حمله شده است و بيشتر جوانان قرباني شده اند که خود ظرفيت هاي سازنده براي آينده بوده ميتوانستند.
آنچه در برابر مکتب سيد الشهدا در دشت برچي اتقاق افتاد، تکرار سناريويي است که براي تقابل قومي و مذهبي در افغانستان روي دست حلقههاي مشخص دروني و بيروني قرار دارد، دولت طالبان را مسوول اين حوادث ميداند، عاملان بعضي از وقايع تروريستي هم معلوم است و در زندان ها بسر ميبرند، مردم منتظر تأمين عدالت اند، يعني مردم افغانستان در امر مبارزه با هراس افگني و مجازات تروريستان، فراتر از عزاي ملي ميخواهند، آنان تأمين عدالت و مجازات آن هراس افگناني را ميخواهند که نوزادي را به گلوله بستند، مادري در حال زايمان را کشتند، کودکي را که تازه از صحن مکتب بيرون شده بود با انفجاري توته، توته کردند، و ياهم دانشآموزي را به قتل رساندند که به حکم خداوند قهار روزه گرفته بود و داشت افطار ميکرد.
شهروندان افغانستان از يک غار چند بار گزيده شده اند؟ چرا تجربه نگرفتيم و چرا برنامههاي راهبردي امنيتي در کابل را نو نکرديم؟ بايد پذيرقت که راهبرد نهادهاي امنيتي در امر جلوگيري از چنين انفجارها و تأمين امنيت در کابل و شهر هاي ديگر پر از خلا است و نيازبه باز نگري دارند مردم از دولت ميخواهند که استوار تر و قاطع تر گام بردارد، زماني که گفته ميشود طالبان عامل اين کار اند پس بايد در برخورد و تعامل با طالبان تجديد نظرشود.
براي غلبه برموج تازه از کشتار مردم که توأم با برنامههاي رذيلانه چون تقابل قومي و مذهبي است، بايد بسيج ملي را اولويت کاري خود دانست و در کنار آن براي مجازات عاملان چنين جنايتها در کنار بيرون کشيدن نيروهاي دفاعي و امنيتي از حالت دفاع به موضع عمل، يک ديپلماسي سارنده را تا شوراي امنيت سازمان ملل، کنفرانس کشورهاي اسلامي، دادگاه رسيدهگي به جنايات جنگي‹ هاگ› به راه انداخت و ثابت کرد که ريختن خون افغانها هم اين قدر ساده نيست، مرجع و دولتي وجود دارد که پرسان آن را ميکند، بايد پذيرفت که دولت و مردم دشمن مشترک و سرنوشت مشترک دارند برخورد با دشمن مشترک از موضع تضرع و امتياز دهي کشور را به سوي فاجعه ميکشاند، و تعريف ملت شدن را ازما مي گيرد، ما زماني پيروز شده مي توانيم که دولت و مردم يک مشت و يک موضع داشته باشند.
صائم