سیاسی

عدالت را نمی توان برای  هميش به زنجير کشيد و به‌ دار آويخت

مهرالدين مشيد

شهروندان افغانستان از چهار دهه به‌اين‌سو بدترين آزمون‌هاي تاريخي را تجربه کرده و در ابن مدت بسيار رهبران و زمامداران و سياست‌گران را به آزمون گرفتند که با تأسف از آغاز تا انجام با عدالت بدرود گفته اند. طرفه اين که نه تنها از ستم‌گري‌ها، نامردي‌ها و نامردمي‌ها احساس خجلت و زبوني نمي‌کنند، بلکه برعکس بر ستم‌گري‌ها و ذلت‌ها و زبوني‌هاي خود مي‌بالند و بر آن فخر و مباهات مي‌نمايند. چنان با ذلت و زبوني معتاد شده اند که با عدل و داد پشت کرده و عدالت را به چوبه‌ي دار آويخته اند. آنان به‌جاي صدور فرمان براي حاکميت قانون و تءمين عدالت اجتماعي، با چشم پوشي از جنايت‌هاي مفسدان نامدار و آفتابي فرمان محکوميت داد و حمايت از مفسدان و دزدان را صادر مي‌کنند. آنان نه تنها اين همه ناروايي‌ها را در حق داد و دادخواهي و عدالت روا داشته اند، بلکه بدتر از آن داد را به زنجير کشيده و عدالت را به چوبه‌ي دار بسته اند. به اين هم بسنده نکرده و با پاسداران داد و عدالت خواهان خدا حافظي کرده و با مفسدان و غداران و زنباره‌هاي شهير شهر هم گرمابه و هم گلستان شده اند. اين فضاي تيره و تار سبب شده تا آنان که بيشتر به فساد اخلاقي و مالي آلوده اند، بيشتر از ديگران قرين دربار و مورد قرب بارگاهيان قرار گيرند.

يکي از اشتباهات بزرگ طي بيست سال گذشته سپردن زمام امور به‌دست عده اي بدنام و فاسد است که بر رغم فساد و جنايت و خباثت‌هاي آفتابي گاهي وزير و زماني وکيل و زماني سفير و زماني قوماندان و زماني هم والي و به همين گونه در مقام‌هاي ديگر ابقا مي‌شوند تا هرچه بيشتر گلوي اين ملت را بدرند و خون شان را بمکند. شگفت آور اين که هر چه بيشتر مي‌مکند،  نه تنها عطش خون آشامي و غارت شان کاهش نمي‌يابد، بلکه برعکس افزون تر مي‌شود. اشک‌هاي خون آلود آنان براي کندن گوشت و استخوان اين ملت هفت بار چه که هفتاد بار تيز تر مي‌شود. اين سبب شده که عدالت در روشن ترين کرانه‌هاي جامعه به زنجير کشيده شود.

اين در حالي است که عدل و داد پايه‌هاي يک نظام را تشکيل مي‌دهد که ارکان سه گانه‌ي سياسي، اقتصادي و اجتماعي روي آن بنا مي‌شود. تنها عدالت اجتماعي است که بنيادهاي يک نظام را از نگاه‌ي سياسي و امنيتي و اقتصادي استحکام مي‌بخشد و فضاي مساعد را براي فعاليت‌هاي گسترده‌ي اجتماعي فراهم مي‌نمايد.

هرچند با پيشرفت علوم و فناوري در جهان و گسترش روابط بين ملت‌ها و دولت‌ها در منصه‌ي به ظهور رسيدن جهاني شدن در عرصه‌هاي اقتصادي و ارتباطات و حتا سياست، بحث عدالت در سطح روابط بين ملت‌ها و کشورها اهميت بيشتري پيدا کرده است، اما تحقق عدالت به مثابه‌ي بزرگ ترين آرزوي انساني هنوز هم قرباني کش و قوس‌هاي قدرت‌هاي جهانخوار گيتي شده است.

در بازار مکاره‌ي سياسي افغانستان شمار زيادي با همه بلند پروازي‌ها از محک مردي‌ها بيرون نشدند و با بريدن از کاروان مردي‌ها به قافله‌ي نامردي و نامردان پيوستند. در حالي که آنان ديروز اسب‌هاي تک تير اندازي بودند، خلاف انتظار يک باره نه اين که جامه عوض کردند، به قاطر تبديل شدند، بلکه به کلي مسخ شدند و بدتراز بوزينه‌هاي از مقام انسانيت سقوط کردند. آنچه شگفت آور است، اين که اين قاطرها به دزدان و غداران نامداري بدل شدند که کار سر و سامان دادن ملک از دست شان رفت و بادبان پير قدرت در دست طوفان امواج افتاد و از رفتن به سوي ساحل آرام خبري نيست که نيست و کار به‌جايي رسيده است که به‌ناچار بايد گفت «صلاح مصلحت خويش خسروان داند»، اما آناني که با دزدي‌هاي کلان سرنوشت اين ملت را به قرباني گرفته اند، بي خبر از آن اند که روز عدالت به سراغ آنان مي‌آيد و در چنگال آهنين عدالت اسير خواهند شد. آناني که عدالت را به بازي مي‌گيرند و حق خواري و ستم روايي به عادت هميشه‌گي شان بدل شده است. بايد آگاه باشند که عدالت را براي هميش نمي‌توان به چوبه‌ي دار آويخت، زيرا عدالت فرياد ابدي تاريخ است که با جنگ قابيل برضد هابيل آغاز شده و در طول تاريخ تداوم يافته است.

داد و دادخواهان تاريخ درهر برهه اي از تاريخ در برابر بيداد در نماد زور، زر و تزوير به دادخواهي برآمده اند و مبارزه با استعمار، ا ستثمار و استکبار را در سرلوحه‌ي مبارزاتي شان قرار داده اند

از مطالعه‌ي تاريخ آشکار مي‌شود که هر انقلابي در طول تاريخ از انقلاب صنعتي در بريتانيا تا انقلاب کبير فرانسه، انقلاب اکتوبر، انقلاب چين و انقلاب اسلامي در ايران و انقلاب اسلامي در افغانستان گويي به چنين سرنوشت محتومي محکوم شده است. چنان‌که از اين انقلاب‌ها بشريت درس‌هاي بزرگي آموختند و ديديم که گردن صدها انقلابي در زير گيوتين انقلابي‌هاي دروغين فرانسه بريده دشد  ودر افغانستان  نيز ديديم که چگونه انقلابيون مسلمان يا گروه‌هاي جهادي پس از سقوط نجيب به جان هم  افتادند و هزاران انسان مظلوم قرباني جنگ‌هاي برتري طلبانه و تماميت خواهانه‌ي آنان شد. اما بازهم داد از پاي نه نشست و صداي عدالت خواهي به کلي خاموش نشد. اين به‌خاطري بوده که عدالت در طول تاريخ يگانه ايداه آل انسان‌ها  بوده که هرچندهيچ گاه به آن نرسيده، مگر از تلاش براي تحقق عدالت هيچ گاهي دريغ نکرده اند. عدالت در پرکسس اجتماعي بايد پله به پله به آستان کمال برسد تا عدالت جهاني زنده شود و بشريت از اين همه بدبختي‌ها رهايي يابد.

ما در کشوري زنده‌گي مي‌کنيم که سخت ناامن است و تروريستان در کنج و کنارش به مانورهاي خطرناک نظامي و سياسي مي‌پردازند و در زير لطف مبارزه با تروريزم امريکا هر روز نيرومندتر شده مي‌روند و برجنايت‌ها و وحشت آفريني‌ها و کشتارها و بي رحمي‌هاي خود مي‌افزايند. وابسته‌گي‌هاي دو طرف سبب شده تا افغانستان به پناه‌گاه‌ تروريستان و به ميدان جنگ نيابتي کشورهاي منطقه و جهان بدل شود. در اين شکي نيست که در آن‌سوي ساحل خونين چه مي‌گذرد، انسان ستيزي و ستم‌گري و خود سري‌ها سر به آسمان نهاده و تروريزم بيداد مي‌کند و تروريستان با چه مانورهاي به جان اين ملت افتاده اند، اما اوضاع در اين سوي ساحل بهتر از آن‌سو نيست. در اين  سو هم قانون ستيزي به آسمان رسيده و بيداد و فساد سر به آسمان‌ها نهاده و ناامني تيغ از دمار مردم بيرون مي‌کند و مافياهاي سياسي، اقتصادي، اسلحه و مواد مخدر با چنگ و دندان خون مردم را مثل شير مادر مي‌نوشند و زنباره‌هاي با دريدن حرمت انسان هر روز بر سفره‌ انسانيت حمله ور مي‌شوند. با تفاوت آن که آنجا نظام يعني در آن‌سوي ساحل نظام امارت و در اين سوي ساحل نظام جمهوريت است. شماري‌ها در آن‌سو قرآن را بر سرنيزه‌ها بلند کرده و شماري هم در اين سو قرآن را بر سر نيزه‌ها بلند کرده اند، اما هر دو به آن عمل نمي‌کنند و هر دو از آن استفاده‌ي ابزاري مي‌کنند. اين که کار به‌جايي نمي رسد و فاجعه هر روز فربه تر مي‌شود، دليل‌اش همين قانون ستيزي و عدالت زدايي است که تيغ از دمار حکومت‌داري خوب بيرون کرده است. پس در چنين کشوري سخن زدن از عدالت معناي جست‌وجو کردن سوزن در کاه‌ جوال و رها کردن تير در تاريکي  است. جمهوريت کنوني که در زير چتر دموکراسي تيغ از دمار عدالت بيرون کرده است و حال چه گونه ممکن است، به گفته‌ي شريعتي از نهاد دين به نام عدالت سخن گفت و يا از بازگشت و بازنگري ديني و قراات‌هاي ديني در آن سخن زد تا به گفته داکتر سروش چه دين‌داري مصلحت انديش و چه دينداري معرفت انديش و دينداري معيشت انديش در سيماهاي اسلام سياسي و اسلام فقهي و اسلام معرفتي قابل تفسير گردند. تا باشد، عدالت را در نظام مردم سالاري اي پي گرفت که با يکي ازقراات‌هاي يادشده سازگار و در يکي از سيما‌هاي اسلام سياسي، اسلام فقهي و اسلام معرفتي تفسير پذير باشند.

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار