سیاسی
طرح حکومت مشارکتی نقشه راه صلح يا فصلی تازه برای بحران های ديگر
حکومت مشارکتی زير چتر بن دوم حرکت به پيش يا به عقب
بخش دوم —- مهرالدين مشيد
چنانکه شاه محمود قريشي، پس از پخش اعلامية مشترک امريکا – کابل در روز امضاي توافقنامه صلح امريکا و طالبان، گفت که هيچ نيازي نيست تا امريکا در بهبود روابط کابل و اسلامآباد نقش بازي کند. درحالي که در متن اين اعلاميه آمدهاست که امريکا گفتوگوها ميان پاکستان و افغانستان را تسهيل ميکند. پس از امضاي توافق صلح امريکا- طالبان، شماري از مقامهاي برحال و پيشين پاکستان از تغيير نظام و ناديده گرفتن حکومت افغانستان سخن زدند. در همان زمان زيد حميد، جنرال بازنشسته پاکستاني گفت: «ما به تغيير نظام در کابل نياز داريم. در دهة هشتاد با حکومت کابل و با نجيبالله ميجنگيديم و سرانجام نجيب را برکنار ساختيم و مجاهدين را در کابل نشانديم. اين کار اکنون نيز بايد انجام شود. نکته دوم که بايد سياست اعلام شدة ما باشد اين است که هند در افغانستان پذيرفته نميشود. اگر نيروهاي هندي به افغانستان ميروند، پاکستان نيز به افغانستان داخل خواهد شد و سرمايههاي ما که طالبان استند، با نيروهاي هندي و رژيم کابل خواهند جنگيد. پاکستان بايد اين دو سياست را اعلام کند. با اشرف غني و رژيم کابل نبايد گفتوگو شود؛ رژيم را بايد تغيير دهيم.» در واقع به حاشيه رانده شدن حکومت و مردم افغانستان از توافقنامه دوحه سبب دراز دستي ها و ابراز سخنان مداخله گرانة مقام هاي ملکي و نظامي پاکستان در افغانستان شد. اين در واقع توپي بود که خليل زاد با استفاده از شتاب ترمپ رييس جمهور پيشين امريکا در پيش پاي طالبان و پاکستاني ها افگند. از اين رو مردم افغانستان به ماموريت خليل زاد به ديدة شک نگريسته و او را لابي پاکستان مي خوانند.
اين به معناي آن نيست که گويا ترمپ متمايل به پاکستان و کم علاقه به افغانستان بود و حالا بايدن رويکرد برعکس را آغاز کرده است. مقام هاي کاخ سفيد هراز گاهي دنبال اهداف راهبردي شان در کشور هاي جهان از جمله افغانستان به مثابة راه اتصالي کشور هاي جنوب آسيا و آسياي ميانه اند. در اين ميان نگاه آنان در پيوند به موقعيت جيوپوليتيک، جيواستراتيژيک و جيوايکونوميک کشور ها متفاوت است و از نظر امريکا، پاکستان يک کشور با ثبات است و در شرايط کنوني بيشتر مي تواند، اهداف امريکا را درمنطقه در رابطه به رقابت هايش با روسيه و چين برتابد. با توجه به همين نکته است که جوبايدن زماني گفته بود که پاکستان ده مرتبه نسبت به افغانستان برايش اهميت دارد. اين ديد منافع ملي محورانه در پاکستان سبب شده که هميشه با برقراري روابط سياسي با کشور هايي مانند روسيه و ايران امريکا را وادار به تاني هاي بيشتر در پيوند به پاکستان نمايند. برد پاکستاني ها در اين است که دولت و گروه ها و مردم آن در پيوند به مسايل کلان ملي رويکردي انعطاف پذيرانه دارند و در پيوند به منافع ملي شان يک دست و متحد عمل مي کنند. اين سبب شده تا مولانا فضل رحمان در مسايل کلان ملي پاکستان اختلاف با عمران خان را کنار گذاشته و با يکديگر همسو و هم صدا شوند.
هزاران دريغ و درد که در افغانستان همه چيز برعکس است و تنها خطر تروريزم و مداخلة شبکه هاي استخباراتي کشور هاي خارجي نيست که اين کشور را به ميدان جنگ نيابتي کشور هاي منطقه و جهان بدل کرده است؛ بلکه اختلاف ميان حکومت و گروههاي سياسي هرچه بيشتر عرصه را براي نفوذ و موفقيت گروه هاي تروريستي و حاميان منطقهيي و جهاني آنان بيشتر فراهم کرده است. اکنون بيشتر از چهل سال از جنگ افغانستان مي گذرد و هر روزي که از اين جنگ سپري مي شود، مردم افغانستان بيشتر از گذشته متشتت و پراکنده و بي پناه مي شوند. اين موضوع سبب شده تا در ذهن هر شهروند افغانستان اين پرسش خطور کند چگونه شد تا در بيشتر از چهل سال گذشته يک سياستگر متعهد، مستقل و وفادار به افغانستان و مردم آن، در نقش گاندي ها در هند، نلسن مانديلاها در افريقاي جنوبي، داکتر سن يادسن در اندونيزيا، تيتو در چکسلواکي و چنکايچک در چين پيش از مائو ظهور نکرد که افغانستان را از فاجعه دوتهاجم و مصيبت هاي طولاني نجات ميداد. دليلش آشکار و آفتابي است؛ زيرا که سياست گران چهار دهه اخير افغانستان، چه چپ و چه راست و حتا راست به مراتب بيشتر از چپ؛ از سياست زده ترين، ناکام ترين، بدنام ترين، قدرت طلب و ثروت طلبترين و وابسته ترين سياستگران به شبکه هاي استخباراتي کشور هاي منطقه و جهان بوده اند و ناکامي و ناتواني خود را در سطح ملي و بين المللي به اثبات رسانده اند. هيچ يک از سياستگران کشور در مدت بيش از چهل سال نتوانستند تا با نه گفتن به قدرت و ثروت حتا يک گام براي نجات کشور و مردم ما بگذارند. آنان هرچه در توان داشتند، تمامي فهم و لياقت و تخصص و استعداد خود را به کار برده اند تا به دستور استخبارات دنيا مردم افغانستان را زير نام دين، مذهب، قوم و زبان به جان هم بيندازند و از اختلاف آنان براي کسب قدرت و ثروت استفاده کرده اند. نه تنها اين، بل بدتر از آن حماسه ها، شجاعت ها، شهامت ها، ايثار و قرباني ها، عزت و شرف مردم افغانستان را در معامله با استخبارات کشور هاي منطقه و جهان گذاشتند. آنان آنقدر در دغدغه قدرت و وسوسه ثروت غرق بودند و هستند که شب و روز به اين مي انديشند کهچگونه به بهاي ناشاد ساختن بيشتر مردم افغانستان، دين و مذهب و تبار و زبان آنان را ابزاري براي بهره گيري هاي سياسي و نظامي قرار بدهند. امروز همة آنان در کاخ هاي مرمرين و ويلا هاي زمردين بي ننگتر از هر بي غيرتي در ناز و نعمت زنده گي مي کنند و در جهان پوشاليايکه براي خود ساخته اند و در آن غرق اند که حتا نعش هاي آغشته به خون و اشک هاي خون آلود مرد و زن اين سرزمين خمي هم به ابروي آنان نمي آورند. آنان چنان مورد خشم و نفرت مردم قرار دارند که بدون ترديد اين خشم روزي به عصياني بزرگ و سيلاب توفانزا بدل خواهد شد؛ اما چنان غافل اند و در دام قدرت و ثروت اسير اند و از خودبيگانه شده اند که لحظه اي هم به آن عواقب خطرناک که هر لحظه آنان را تهديد ميکند، هم فکر نکنند. سياستگران کشور هاي ديگر از بام تا شام براي خوشبختي مردم خود مي انديشند تا در هر گامي به شادي ها و خوش بختي هاي مردم خود بيفزايند و اما هزاران دريغ و درد که قرعه فال به نام سياستگران افغانستان برعکس زده شده و آنان تمام فکر و احساس و نبوغ شان را براي غارت و تاراج و غصب و دزدي دارايي هاي شخصي و ملي مردم افغانستان به کار مي برند و پيهم مي انديشند که چگونه پول را از شکم هاي گرسنه مردم افغانستان بدزدند و با فرو بردن تيغ ستم و فساد در استخوان هاي آنان انتقام نامردي ها و نامردمي هاي خود را از آنان بگيرند. در حالي که علم سياست چه به مفهوم کلاسيک و مدرن آن و با تعبير هايي چون؛ فشرده اقتصاد به تعبير مارکسيسم، فشرده اعتقاد به تعبير باقر صدر و اداره امور کشور به تعبير دانشمندان سياسي غرب حتا از ماکياوليسم تا روسو و مونتسکو و فوکو و ديگران علم شريف و هدف آن هم شريف تر از آن است که اهداف آن خدمتگزاري به مردم و پاسداري از عزت و شرافت دارايي هاي مادي و معنوي مردم است؛ اما اين علم شريف که هدفش خدمتگزاري به مردم است. چنان در کشور ما در سطح پايين سقوط کرده و زير پاي شده است که ارزش هاي سياست و سياستگري در افغانستان را به کلي زير پرسش برده است. از همين رو سياستگران ما هر از گاهي هويت اصلي و شخصيت واقعي شان را با پنهان شدن در لاک مذهب و قوم و زبان از مردم مخفي نگهميدارند و با خاک زدن بر چشم مردم از تمامي ارزش هاي آنان به سود خود استفاده مي کنند. بسياري سياستگران ما کرگس هاي مردار خوار و کفتر هاي لاشخوار اند که حتا از خوردن گوشت و پوست مردم افغانستان هم سير نمي شوند. آنان در معامله گري هاي سياسي نخست از همه هم تبار و هم مذهب خود را قشنگ تر از ديگران در پلهي ترازوي معامله مي گذارند و حتا غرور و حيثيت آنان را زير پاي مي گذارند. اين ناکارآيي ها و ناتواني هاي سياستگران کشور است که هر روز بحران افغانستان فربه تر و در بستر آن تروريزم و مافيا هاي مواد مخدر و اسلحه و فساد گسترش مي يابد و قانون ستيزي و عدالت ستيزي بيداد مي کند و هر روز مصيبت بيشتر دهن باز مي کند تا آرامش و خوش بختي مردم افغانستان را بيشتر ببلعد.
پس با اين حال چه قدر مي توان به اين سياستگران اميد بست که کاري براي خدا و مردم بکنند و اگر قرار باشد که نشستي شبه بن اول برگزار شود، با سهم گيري فعال در آن نشست کاري براي خدا و مصالح ملي و منافع کشور انجام بدهند و با فيصله هاي حياتي سرنوشت مردم افغانستان را به خوبي رقم بزنند تا باشد که شب هاي طولاني تاريخ افغانستان را به درازترين روز هاي خوش بختي مردم مصيبت زدة افغانستان بدل کنند.