سیاسی

شمال چه گونه عقيم شد؟

اقبال بزرگر

کشتار گروهي رزمنده‌‎گان در تله‌هاي انتحاري و حمله‌هاي غافلگيرکننده به مدد نفوذي‌ها، هيچ‌کدام از سخاوت شمال نمي‌کاست، در ازاي هر تابوت که به شمال ارسال مي‌شد، 10 نفر ديگر به جبهه ارسال مي‌شدند و سنگر بي‌صاحب نمي‌ماند. از جانب ديگر دسيسة‌ ممتد از درون نظام باعث کشته‌شدن فرماندهان زبدة شمالي شد، اما اين اقدامات نتوانست شمال را زمين‌گير کند، در نتيجه چارة کار در اين ديده شد که جغرافياي جنگ به شمال گسترش يابد. نخستين پايگاه‌هاي طالبان در شمال در شهرستان‌هاي عمدتاً پشتون‌نشين دشت ارچي، چهاردره و اطراف کندز، درقد تخار و دهنة غوري بغلان تأسيس شد.

باري با گسترش قلم‌رو طالبان در نقاط مختلف شمال‌شرق کشور، جنرال داوود، فرمانده پيشين زون 303 پامير به مدد نيروهاي ناتو به‌ويژه آلماني‌ها پيکار سختي را در برابر طالبان آغاز کرد و نيروهاي زير فرمان او توانستند طالبان را سرکوب کنند. اما اين مرد در مقر ولايت تخار، جايي که نيروهاي جنرال زلمي ويسا از فرماندهان نزديک به کرزي مستقر بود، طعمة يک ماين کارگذاري‌شده شد و جانش را از دست داد. مرگ داوود، امکان و فرصت مجدد به طالبان بخشيد و پس از آن ورق به نفع طالبان بازگشت.

با رفتن کرزي، اشرف غني سياست سلف خود را در برابر شمال پي‌ گرفت و پروژة تبديل شمال به زمين جنگ در اين دوران تکميل گشت. غني در اين راه چنان شتاب داشت که گلاب منگل، سفير و فرستادة او در دهنة‌غوري در سال 1394 به گونة آشکار با طالبان تفاهم‌نامه امضا کرد، دهنة‌غوري به‌عنوان پايگاه امن به طالبان واگذار شد و نيروهاي امنيتي از حمله به اين منطقه منع شدند. گلاب منگل تفاهم‌نامة خود را صلح‌آور توصيف کرد، اما طالبان با استفاده از فرصت، پايگاه مهم خود را در اين منطقه تأسيس کردند که از آن به تمام ولايت‌هاي شمال جنگ‌جو ارسال مي‌‌کردند/مي‌کنند.

طالبان در دوران غني قدم‌به‌قدم در جغرافياي شمال خزيدند و مانند موش‌هاي صحرايي هزاران سوراخ براي خزيدن و پنهان‌شدن ايجاد کردند. آنان با استفاده از غفلت و تنبلي مجاهدين پيشين که در فساد مالي و اخلاقي غرق‌اند، جغرافياي بيش‌تر را به‌دست آورند و کساني را که مورد ظلم و ستم قرار گرفته بودند، به ياري فراخواندند. مجاهدين پيشين با استفاده از قدرت و تفنگ دولتي در روستاها، و‌لسوالي‌ها و مراکز ولايت‌ها در شمال کشور، مردم را شکنجه کردند و ستم‌ديده‌گان اکنون در حمايت از طالبان براي سقوط شمال در چنگال افراط‌گرايي و تعصب دست‌اندرکار اند. اين رفتار مجاهدين پيشين و قدرت‌مندان محلي که در واقع خيانت به شمال تلقي مي‌شد، چون با سياست‌هاي کرزي و غني همنوا بود، هيچ‌گاه مورد اعتراض قرار نگرفت.

با فرار و شکست غربي‌ها از افغانستان، طالبان سياست نظامي بسيار سازنده‌يي را در پيش گرفتند؛ آنان برخلاف گذشته پيش‌رَوي را از شمال آغاز کردند. در گذشته طالبان همانند سيلي از جنوب کشور به سوي شمال سرازير شدند و با وصف آن‌‍‌که از کشته‌گان آن‌ها پشته‌ها ساخته شد، به سوي اين جغرافياي حاصل‌خيز و با برکت تاختند. همانند لشکريان جرار گل‌محمد مهمند تاکستان‌ها را به آتش کشيدند، خانه‌ها را ويران کردند، مردان و زنان را کشتند و زمين‌هاي مردم بومي را غصب کردند. اين گروه که سوداي پيش‌روي تا آن‌سوي رود آمو را داشتند، در کرانه‌هاي رود آمو متوقف شدند و مقاومت، سدي در برابر آنان شد.

اکنون وضعيت تغيير کرده و «شمال ضد شمال» شده است. طالبان به آساني از قلب شمال به حواشي آن مي‌تازند و مناطق را در کنترل خود در مي‌آورند. اين گروه هر نقطه‌يي را که اراده کند، تصرف مي‌کند و نيروهاي دولتي جغرافيا را با تجهيزات نظامي شامل زره‌پوش‌هاي آمريکايي و سلاح‌هاي سبک و سنگين به طالبان واگذار مي‌کنند. سازش عجيب و مشکوکي ميان نيروهاي دولتي و لشکريان طالبان ديده مي‌شود.

اکثريت مناطق استراتژيک در شمال کشور به ويژه مناطق شمال‌شرقي بدون درگيري به دست طالبان افتاده و افراد اين گروه اکنون مهم‌ترين پايگاه احمدشاه مسعود را در چمن خسدة ولسوالي فرخار ولايت تخار در تصرف دارند. فزون بر اهميت استراتژيک چمن خسده، ارزش نمادين اين سنگر تبديل به وسيله‌يي براي طعن مردم شمال شده است. حتي افراد شامل در حلقة قدرت که حداقل در ظاهر از سقوط اين مناطق بايد ناراحت به نظر برسند، با کنايه و پوزخند مي‌گويند: «هدف بعدي کولاب است.» عقبه‌هاي جنگي در شمال و شمال‌شرقي به دست دشمن افتاده و نيروهاي محلي که به خيزش‌هاي مردمي مشهوراند به قول معروف «بگيل» شده‌اند و توان جنگيدن در ميدان نبرد را ندارند. ببرهاي کاغدي سمت شمال به شمول عطامحمد نور، عبدالرشيد دوستم، محمد محقق و ديگران در دايره‌هاي کوچک محاصره‌اند و شماري از آنان با تضرع از غني درخواست کمک کرده‌اند و لاف مقاومت دوم هم تا کنون بي‌ثمر است.

هيچ فرماندهي در شمال نيست تا زمام نبرد را به‌دست گيرد و در برابر لشکر طالبان مصاف دهد و با انصاف و عدالت ناراضيان را به سوي آزادي فراخواند، اما در شمال اميد نمرده، بل‌که چون اخگري در لاي خاکستر خفته است.

 

 

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار