طالبان در دهه نود اثبات کردند که خوب جنگ کرده می توانند، ولی اداره چی نمی باشند. طالبان در قرون گذشته حتا قرون وسطی زندهگی می نمایند تا حالا شرایط جدید جهان را درک نکرده و در فضای دیروز محصور و محدود باقیمانده اند.
طالبان در حالی که تشکیلات حقوقی، نظام های دیموکراسی، عدالت اجتماعی را با حقوق شهروندی و حقوق بشری در برخی از کشورهای اسلامی ملاحظه می نمایند، حاضر نیستند خود شان را خود تغییر بدهند و به شرایط امروز برابر سازند، با آن که ملاحظه می کنند که عربستان سعودی محافظه کارترین کشور اسلامی در حال تغییر است، خود قانون اساسی افغانستان را مطالعه کرده اند که حکم کرده که هیچ قانونی در افغانستان مرعی الاجرا نمی باشد که با احکام اسلامی مطابقت نداشته باشد.
وقتی طالبان که اسیر می شوند و به کابل یا دیگر شهرهای افغانستان برده می شوند ملاحظه می نمایند که مردم افغانستان مسلمان بوده تمام احکام دین مقدس اسلام در سراسر افغانستان تطبیق می شود، مگر بازهم می گویند هدف شان این است تا در افغانستان یک نظام اسلامی برقرار گردد، خود شان نظام اسلامی را که پیشنهاد می نمایند تعریف کرده نمی توانند، از طریق رویکار ساختن آن حرفی ندارند یعنی طالبان تغییر نکرده اند مثل گذشته حرف دارند که به زور جنگ، دهشت، وحشت و خون ریزی با تروریزم، مردان و زنان بیگناه را از بین ببرند، مردم را به زور وادار اند که حکومت طالبی فاقد قانون و پروگرام را قبول و تحت سایه قمچین و کیبل از حکومت طالبی اطاعت کنند.
در دو سالی که مذاکرات طالبان به رهبری دکتور خلیل زاد به راه افتاده راه برای مسافرت هیأت های طالبان به کشورهای جهان باز گردیده، قطر با سخاوتمندی از طالبان استقبال کرده مصارف سفرهای شان را به کشورهای جهان می پردازد و طالبان زنده گی را در کشورها ملاحظه می کنند و وقتی این طرز حیات را با زنده گی مردم در افغانستان مقایسه می نمایند کدام تفاوتی در بین شان دیده نمی توانند، مگر بازهم از نظام اسلامی حرف می زنند و در پیشوند و پسوند هر پیشنهاد کلمه اسلامی را می آورند، ولی از اسلام و نظام اسلامی که می خواهند نه حرفی دارند نه تابه امروز توضیحاتی داده اند.
نگارنده به حیث یک شهروند افغان از طالبان می خواهم که در بین کشورهای اسلامی که برای ایشان پیشنهاد می کنم تشخیص شان را بگویند که کدام یک آن را چون مسوول آینده برای حکومت افغانستان قبول دارند:
جمهوری پاکستان، جمهوری ترکیه، جمهوری مصر، دولت پادشاهی اردن، کشور پادشاهی المغرب (مراکش)، جمهوری تونس، جمهوری الجزایر، تشکیلات خودگردان فلسطین، جمهوری بنگله دیش.
تمام این کشورها اسلامی بوده، مگر با نظام دیموکراسی اداره می شوند. الهام گرفتن از تشکیلات این کشورها کار طالبان را آسان می سازد، زیرا تجارب را در عملی ساختن نظام اسلامی، از لحاظ وضع قوانین و غیره مسایل زنده گی این کشورها تجربه کرده اند ضرورت ندارد که ما یک بار دیگر به تکرار نظام های اسلامی را که یکی شبیه دیگر اند تجربه نماییم.
خوب است طالبان با وجود این کشورهای اسلامی مخصوصاً کشور اسلامی پاکستان که طالبان در آن زنده گی می کنند و اکثراً از آن شناخت کارت نیز دارند انتباه بگیرند و انتخاب نمایند که همان گونه عملی شود تا طالبان راضی گردند و دست از کشت و کشتار بردارند و زنده گی در صلح تحت نظم اسلامی قبول نمایند. ولی اگر طالبان در پاکستان نظام اسلامی پاکستان را قبول دارند و همان شکل نظام را و حتا بهتر از آن را که در افغانستان طبق قانون اساسی اسلامی در حال تطبیق است قبول ندارند این دیگر مشکل خود طالبان است.
وقتی اختلاف تعبیر و تفسیر در بین آید در افغانستان شورای نظارت قانون اساسی و یا ستره محکمه موضوع را با تأیید یک تفسیر و تعبیر یک طرف یا خود تفسیر و تعبیر جدید ارائه و مشکل را حل می نمایند.
حال طالب تحلیل و مطالعه این همه نظام های اسلامی همان را که بهتر می دانند روی میز مذاکره در قطر قرار بدهند تا بحث شود و نتیجه نهایی اخذ گردد، اگر در تعبیر و تفسیر در بین طالب ها و هیأت حکومت افغانستان اختلاف باشد، می شود از جامعهی اظهر مصر استمداد شود یا از کنفرانس اسلامی خواسته شود تا با تعبیر و تفسیر خود مشکل را حل سازند.
این است راه حل که پیشنهاد کردم اکنون باید منتظر بود که طالبان کدام نظام این جمهوریت های اسلامی را قبول و برای مذاکره روی آن در قطر می پردازند و راه رسیدن به راه حل را کوتاه ساخته از مصیبت های مردم جلوگیری به عمل می آورند و اسلامی عمل می کنند نه استخباراتی.