وزير امور خارجه امريکا به تازهگي گفته که ايران به پايگاه جديد القاعده تبديل شده و رهبران اين گروه زير چتر حفاظتي رژيم ايران فعاليت ميکنند. او گفته که بيش از 5 سال پيش ايران به القاعده اجازه داده دفتر مرکزي خود را در تهران داير کند و هم اکنون معاونان ايمن الظواهري، رهبر اين گروه، آزادانه در ايران زندهگي و فعاليت ميکنند.
ادعاهاي وزير امور خارجه امريکا با واکنش سريع وزير خارجه ايران مواجه شده است. محمد جواد ظريف وزير امور خارجه ايران، همتاي امريکايي خود را به دروغ، جعل و دزدي متهم کرد و گفت چنين ادعاهايي ساختهگي است.
ادعاهاي وزير خارجه امريکا در مورد ايران در زماني صورت ميگيرد که ايران به شکل بيسابقهيي در اين اواخر در امور افغانستان فعال شده و نشانههايي از آمادهگي براي يک رويارويي تمامعيار در افغانستان با امريکا از اظهارات مقامهاي اين کشور به مشاهده رسيده است.
چندي پيش وزير امور خارجه ايران در گفتوگويي با طلوع نيوز، ضمن حمايت از موقف حکومت افغانستان در قبال صلح و تاکيد بر «لزوم مالکيت افغانها» در روند صلح، موضوع استفاده از لشکر فاطميون در افغانستان را مطرح کرد که به گفته وزير امور خارجه ايران، اين نيروها به همکاري ايران از سوريه به افغانستان منتقل شده و تحت فرماندهي دولت افغانستان عليه نيروهاي مخالف دولت بجنگند.
پيشنهاد استفاده از لشکر فاطميون توسط ايران بر افغانستان، در زماني مطرح شده که حکومت افغانستان به رهبري محمد اشرف غني، در مخالفت با طرح صلح امريکاييها قرار گرفته و اقداماتي را در اين راستا روي دست گرفته است. بعد از اظهارات وزير امور خارجه ايران در مورد استفاده از لشکر فاطميون در افغانستان، حمدالله محب مشاور امنيت ملي رياست جمهوري افغانستان به تهران شتافت و سخن از امضاي سندهمکاريهاي راهبردي ميان تهران و کابل نيز به ميان آمده است. در همين راستا، محمد محقق رهبر حزب وحدت اسلامي مردم افغانستان که قبلاً از مخالفين سرسخت آقاي غني بود، به پست مشاوريت ارشد امور سياسي و نظامي در ارگ رياست جمهوري گماشته شد که بسياريها آن را در راستاي نزديکي بيشتر تهران-کابل تحليل کردهاند.
به نظر ميرسد که ايران موقعيت امريکا را در افغانستان و منطقه خاورميانه بسيار ضعيف ارزيابي ميکند و به اين فکر است که با استفاده از تمامي گزينهها آخرين ضربات را به امريکا وارد کند. در گذشته ايران، بيشتر در حوزه خاورميانه با امريکا درگير بود، اما در افغانستان ايران تلاش ميکرد که از احتياط و دقت زياد کار گرفته و به اصطلاح با امريکا در قلمرو افغانستان از در تساهل و مدارا پيش بيايد.
اما چنانکه اشاره شد، ايران در اين اواخر رويکرد تدافعي خود را در افغانستان کنار گذاشته و به اقداماتي متوسل شده که ميتوان آن را «تغيير رويکرد تدافعي به تهاجمي» در افغانستان عنوان کرد. البته استفاده از گزينه«اعزام لشکر فاطميون به افغانستان» ميتواند به معناي عبور ايران از تمامي خطوط سرخ امريکا در افغانستان باشد. اينکه ايران تا کجا در اين مسير خواهد تازيد، سوالي است که هنوز پاسخ روشني ندارد.
يک تحليل اين است که ايران بهخاطر کسب امتياز در برنامه هستهيياش با امريکا و غرب، در صدد اعمال فشار بر امريکا است و يکي از جاهايي که اکنون ايران ميتواند بر امريکا فشار وارد کند افغانستان است. به احتمال زياد ايران تا انتقال رسمي قدرت از تيم ترمپ به تيم بايدن، از رويکرد افزايش فشار استفاده کند و بعد منتظر بماند تا دولت جديد امريکا در قبال برنامه هستهيي ايران چه تصميمي خواهد گرفت. گفته ميشود که تيم بايدن علايمي از نرمش در باره برنامه هستهيي ايران نشان داده و تمايل به برگشت به برجام دارد. اگر دولت جديد امريکا به صورت رسمي اين تمايل را ابراز کند و عملاً در مسير سازش با ايران قرار گيرد، احتمال اينکه ايران از تنش و تقابل با امريکا در افغانستان بکاهد، بيشتر است.
در حال حاضر گسيل لشکر فاطميون از سوريه به افغانستان تهديدي است که از سوي ايران متوجه امريکا درافغانستان شده است. اين تهديد ميتواند جدي باشد. حضور لشکر فاطميون در افغانستان براي حضور درازمدت امريکا در اين کشور تهديد استراتيژيک تلقي ميشود. به نظر ميرسد که امريکا دو راه براي جلوگيري از اين تهديد در پيش دارد. يکي از مجراي ديپلوماتيک با اعطاي امتيازاتي به ايران در برنامه هستهيي اين کشور و ديگري استفاده از گزينههاي تهديدآميز.
اظهارات اخير وزير امور خارجه امريکا را ميتوان در راستاي استفاده از گزينه تهديد عليه ايران در نظر گرفت. دولت ترمپ در امريکا با ايران بيشتر از در ستيز و تقابل وارد شد. وزير خارجه فعلي امريکا نيز که از ماموريتش در وزارت خارجه امريکا چند روز بيش باقي نمانده است، در واقع در تداوم استفاده از گزينه تهديد، ايران را متهم به پناهدهي به رهبران شبکه القاعده کرده است. معناي اين حرف وزير خارجه امريکا اين است که امريکا ميتواند تحت همين عنوان از گزينه نظامي عليه ايران استفاده کند. واکنش سريع و تند وزير خارجه ايران نيز حاکي از آن است که دولت ايران از اين اتهام شوکه شده و آن را جدي گرفته است.
امريکا براي اثبات اينکه ايران به القاعده پناه داده نياز به دلايل اثباتي زيادي دارد که در کوتاه مدت ارايه آن دشوار است. اما دستکم وارد کردن اين اتهام از سوي دولت ترمپ به اين معنا است که استقاده از گزينه نظامي عليه ايران هيچ گاهي فراموش نشده و هر آن ميتواند در دستور کار قرار گيرد. تجربه نشان داده که اگر امريکا به کشوري حمله نظامي کند، زياد هم دنبال اسناد و دلايل اثباتيه جرم کشور تحت حمله نيست و به اصطلاح در يک رويکرد زورگويانه حمله را انجام ميدهد.
اما در اين ميان سرنوشت صلح افغانستان چه خواهد شد؟
ميتوان گفت که گسيل لشکر فاطميون به افغانستان در حکم بمي است که ايران زيرپاي امريکا در افغانستان قرار است جاسازي کند. جاسازي اين بم به دلايل زيادي براي ايران آسان و ميسر است. زمينههاي سياسي، اجتماعي، نظامي و اقتصادي گسيل لشکر فاطميون به افغانستان مساعد است. اين کار فقط به صدور جواز فعاليت نياز دارد و بس. کافي است که حکومت افغانستان با يک امضا جواز فعاليت لشکر فاطميون را صادر کند. حکومت افغانستان نيز به صدور جواز تمايل نشان داده است. آنگاه که جواز اين کار صادر شود، بم عملاً زير پاي امريکا جابهجا خواهد شد و ايران دگمه فشار را در دست خواهد داشت. ايران نيز دلايل زيادي به فشار دادن دگمه دارد.
ايران تقريباً ماموريت لشکر فاطميون که بيشتر آنان را شهروندان افغانستان تشکيل ميدهد، در سوريه مختومه تلقي ميکند. اين لشکر بايد در جاي ديگر و به ماموريت تازهيي اعزام شود.
حضور لشکر فاطميون در افغانستان براي ايران اهميت استراتيژيک دارد. حالا چه پاي امريکا در بين باشد يا نباشد، لشکر آماده شبه نظامي فاطميون منحيث نيروهاي نيابتي ايران، هرجا که حضور به هم رسانند، براي تأمين منافع ايران اهميت بسزا دارند. اين لشکر که در افغانستان لنگر بندازد، در واقع دست ايران در بسياري از مسايل افغانستان باز ميشود.
چون بيشتر اعضاي لشکر فاطميون از افغانستان است، ايران براي ايجاد اردوگاههاي لشکر فاطميون در افغانستان نياز به انتقال افراد از سوريه به افغانستان ندارد. افراد زيادي حاضر و آماده خواهند بود که تحت نام لشکر فاطميون مسلح شوند و در عين حالي که کار و بار روزمره خود را پيش ميبرند هم اسلحه داشته باشند و هم از جانب حکومت معاش و امتيازي دريافت کنند. شبيه پوليس محلي و اردوي محلي.
اينها دلايلي است که ايران را ترغيب ميکند تا لشکر فاطميون را در افغانستان فعال بسازد. در واقع فشار دادن دگمه براي ايران تنها در حکم اعلام يک جنگ ناگزيرانه با يک دشمن ديرينه نيست. بلکه مزاياي زياد ديگري نيز دارد که ايران دنبال بهانهيي براي کسب آن مزايا است.
در مورد فراهم بودن زمينههاي داخلي فعال شدن لشکر فاطميون درافغانستان نيز ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
باشندهگان مناطق مرکزي افغانستان که بيشتر از قوم هزاره و از نظر مذهبي شيعه هستند، در سالهاي اخير هم مورد بيمهري حکومت قرار گرفته و هم از سوي طالبان، داعش و گروههاي ديگر افراطي مورد تعدي و تجاوز قرار گرفتهاند که انگيزه قوي در بين آنان براي اسلحه برداشتن و جنگيدن عليه اين گروه ها وجود دارد. اين انگيزه نه تنها انگيزه دفاع است بلکه انگيزهيي براي نوعي خودمختاري نيز به شمار ميرود. به احتمال زياد فاطميون بيشتر در همين مناطق فعال خواهند شد و اين زمينهيي است براي مسلح سازي مردمي که خود را در برابر دشمنان چندگانه بيدفاع احساس ميکنند.
احزاب شيعي افغانستان نيز تقريباً با مردم مناطق مرکزي افغانستان خود را از نظر انزواي سياسي همسرنوشت ميپندارند. اين احزاب با ايران روابط حسنه دارند و در دست گرفتن رهبري لشکر فاطميون پيش قدم خواهند شد.
در واقع ابهامي که در توافقات انجام شده بين طالبان و امريکا وجود دارد و ابهامات زياد ديگري که در مورد آينده روند صلح وجود دارد، بسياري از گروههاي سياسي-قومي را به فکر دفاع خودي انداخته است که شايد شيعيان و هزارهها دلايل قويتري براي وارد شدن سريع به مرحله دفاع خودي داشته باشند.
با اينحال شايد حرف نهايي را در اين مورد حکومت افغانستان بزند. آيا حکومت افغانستان جواز فعاليت فاطيمون را امضا خواهد کرد؟ هرچند تا کنون رفتار رهبري حکومت طوري بوده که ميتوان از آن استنباط کرد که حکومت در اين کار بيميل نيست، اما با آنهم بعيد است که حکومت افغانستان تبعات منفي احتمالي اين اقدام را نداند. به احتمال زياد، حلقاتي در حکومت مخالف اين کار هستند و آنان رهبري حکومت را از چنين اقدامي برحذر خواهند داشت. امريکاييها تلاش نهايي خود را خواهند کرد که از چنين اقدامي جلوگيري کنند. اين تلاشها به نتيجهيي نرسد و حکومت افغانستان اقدام به چنين کاري کند، دورنماي صلح و ثبات افغانستان براي يک زمان طولانيتر ديگر، تاريک خواهد شد.
در حال حاضر حکومت افغانستان طوري وانمود ميکند که در قبال روند صلح و آينده کشور دو گزينه در اختيار دارد: يک گزينه تمکين در برابر خواستهاي بلندپروازانه و زورگويانه طالبان و تن دادن به صلحي که آينده چندان روشني براي افغانستان و براي تيم حاکم ندارد و دوم، گزينه توسل به هر اقدامي که مانع رسيدن طالبان به اهداف زورگويانه شان شود. به نظر ميرسد که تفکر روي گزينه سوم براي حکومت افغانستان و پيدا کردن راهحل بديل از طريق مشارکت فعال در روند صلح، بهترين گزينه براي افغانستان و تيم حاکم باشد. چون دو گزينه اولي، بسيار خطرناک و غير قابل پيشبينياند. گزينه سوم در واقع از دل تفکر مسوولانه و متعقلانه حکومت برخواهد خاست که در آن ارجحيت به منافع علياي کشور و امنيت و رفاه مردم داده ميشود نه ارزيابي سود و زيان شخصي و تيمي!