از سويي هم شماري حوادث در شمال را نتيجه توافقنامه مخفي طالبان و امريکا مي دانند که بسياري قانون گزاران امريکا از جزئيات آن ابراز بي خبري کرده اند. در بخش مخفي توافقنامه آمده است که برخي از مناطق در اختيار طالبان قرار گيرند و طالبان با تأمين امنيت اين مناطق که بيشتر ذخاير طبيعي در آن جاها وجود دارد به امريکايي ها اجازه ميدهند که افراد مسلکي با کمپنيهاي شان بيايند و ذخاير طبيعي و معادن را استخراج کنند. حالا اين مناطق را طالبان با تباني امريکاييها و حلقاتي در درون حکومت افغانستان در اختيار ميگيرند. طالبان با پول سرشاري که در اختيار شان قرار داده شده است، سران اقوام، متنفذين و فرماندهان محلي را ميخرند و بدون دغدغه و نگراني و درگيري وارد اين ولسوالي ها ميشوند. گفتههايي هم وجود دارد که پاکستاني ها از طريق چترال – منطقه مرز ميان افغانستان و پاکستان – ميخواهند با کشورهاي آسياي ميانه روابط تجارتي و اقتصادي را تأمين کنند و به همين منظور طالبان را تجهيز کرده اند تا شمال افغانستان را در کنترل بگيرند. برخي ميگويند که سقوط ولسوالي ها به دست طالبان يک تاکتيک نظامي است و زماني که طالبان در ولسوالي ها حکومت هاي محلي را در کنترل داشته باشند، مردم پس از مدتي به ستوه ميآيند و با قيام ها، طالبان در اين ولسوالي ها سرکوب ميشوند و سرانجام ماشين نظامي طالبان در تمام کشور از کار خواهد افتاد. برداشت هايي هم وجود دارد که تيم در حکومت با دستور گرفتن از منابع خارجي قصد تسليمي کشور به طالبان را دارد. بنابراين گفته شده که آن تيم مخالف خيزش هاي ملي است، ميخواهد در دقايق آخر، اداره کشور را به طالبان بسپارد.
شماري ها امريکا را بازنده اين جنگ دانسته اند. چنانکه مايکل کوگلمن معاون مدير و معاون ارشد آسياي جنوبي در مرکز ويلسون در واشنگتن نيز گفت: “خروج واشنگتن از افغانستان يک فرصت استراتيژيک به بيجينگ مي دهد. مطمئناً خلاهاي بسياري براي پر کردن وجود خواهد داشت! چين مي خواهد افغانستان را وارد کريدور 62 ميليارد دالري چين نمايد. چين در صدد پر کردن حالي امريکا در افغانستان است.
سقوط ولسوالي ها معناي نيرومندي طالب را ندارند؛ بلکه اين دلالت آشکار برناتواني ها و رهبري نيرو هاي دفاعي و امنيتي کشور دارد. اين مسووليت بر ميگردد به مقام هاي رهبري ارتش که باباختن روحيه و فرار از ميدان جنگ فرصت پيشروي براي طالبان را فراهم کرده اند. نخست از همه تمامي فرماندهاني که ولسوالي ها را به طالبان تسليم کرده اند؛ به شمول فرماندهان ولايتها و ولسوالي ها و آناني که از مرکز امر عقب نشيني را داده اند، بايد محاکمه شوند. اين افراد يا اشخاص نفوذي طالبان و آي اس آي اند و يا اينکه به افغانستان و مردمش وفادار نيستند. در هر حالي مستحق مجازات هستند؛ زيرا اين عقب نشيني و فرار روحيه اعتماد و اتکا به نفس نيروهاي دفاعي را محو و روحيه حتا تسليمي حکومت به طالبان را خلق کرده است. گمانه زني هايي وجود دارد که با توجه به نوعي سکوت مرگبار و بي پاسخي به مردم؛ در پشت اين عقب نشيني هاي عمدي دستان مرموزي قرار دارد که اهداف کلان راهبردي را يدک مي کشد و شايد يکي از اهداف آن بردن جنگ به خانه روسيه و عصباني ساختن آن نهفته باشد تا بخاطر انت
قام کشي دوباره پاي روسيه را به ميدان جنگ افغانستان بکشند. برنامه اي که در رأس آن امريکا قرار دارد. چنانکه وضعيت جاري در شمال نگراني روسيه را به بار آورده است. سفر مشاور امنيت ملي افغانستان هم شامل اين بازي هاي دو پهلو و کشاندن دوباره روسيه به معرکهافغانستان است؛ اما مقام هاي روسيه هرگز خاطره جنرال گروموف آخرين جنرال شوروي را فراموش نمي کنند که با چه وحشت از پل عبور کرد و خدا را شکر گويان يک مرمي به سوي افغانستان شليک کرد و شکر کرد که از آن سرزمين زنده برگشته است. روسيه مي داند که چگونه بريژسکي مشاور پيشين امنيت ملي امريکا پاي شوروي را به جنگ افغانستان کشاند و حالا هم روسيه مي داند که چنين بازي اي از سوي امريکا باز هم ممکن است. اينکه پاکستان مداخله مي کند، روشن است و اما تسليمي سربازان به طالبان را چه گونه مي توان تحليل کرد. از سويي هم حمله هاي طياره هاي امريکايي مشکوک اند و مانند گذشته دو پهلو عمل مي کنند. بنابراين هرگونه اعتماد به اين بازي هاي استخباراتي خطر آفرين است.
جالب اين که شوروي با خروج نيرو هايش وعدهي کمک هاي مالي را براي نجيب نمود؛ اما نجيب زماني که از سوي منشي سازمان ملل از برنامه اصلي شوروي آگاه شد. وي دريافت که شوروي او را رها کرده است. چنانکه نجيب پس از آن بارها به مقام هاي شوروي اذعان کرد که او به کمک شوروي حاکم افغانستان شده است و اما شوروي ها حرف او را نشنيدند. جنرال ميلر فرمانده نيرو هاي امريکايي هم عين کار را انجام داد و پس از ديدار با رييس جمهور غني و وعدهي کمک هاي مالي به افغانستان عصر آن روز افغانستان را ترک کرد. گفتني است که سناريوي کنوني امريکا با طالبان شباهت هاي زيادي با سناريوي شوروي با حکومت نجيب دارد.
شوروي پيشين در سال 1991 رهبران جهادي خلاف ميل کابل خواست و با آنان مذاکره کرد و اين مذاکره در واقع نجيب را تنها رها کرد. هرچند شوروي ها براي نجيب وعدة کمک دادند و اما او را در موقع حساس کمک نکردند. در اين مورد شوارد نازه وزير خارجه وقت اتحاد جماهير شوروي که درگير با احساسات نجيب و دار و دسته اش شده بود، چنين اظهار داشته است: ” بايد اقرارکنم که احساسات درهم و به دور از خوشحالي داشتم. چهرههاي دوستانم را در کابل ميديدم که تکيهگاهي غير از ما نداشتند. آيا آنها ميتوانستند بعد از خروج ما دوام بياورند؟ ما چگونه ميتوانستيم به آنها کمک کنيم که جنگ و خونريزي را در کشور شان متوقف و صلح را حفظ کنند؟ وقتي به آنهايي فکرميکنم که به ما اعتمادکردند و {اکنون} ما آنان را در ميان دشمنان خوني و سرسخت شان، تنها گذاشتيم، آرامشم را از دست ميدادم …. نميتوانستم خودم را از احساس گناه نسبت به دوستانم رهايي دهم».
دست کشور هاي پاکستان و ايران و روسيه در موجي از سکوت امريکايي ها خطرهاي غيرقابل پيش بيني را در شمال کشور در پي دارد که دست کم گرفتن آن خطايي نابخشودني است که حتا حوادث جدي وغيرمترقبه را در پيش دارد. در اين شکي نيست که در عقب سقوط ولسوالي ها دستان نيرومند استخباراتي قرار دارد و اما اين را نبايد از ياد برد که در عقب اين سقوط ها بيشتر از همه ناکارآمدي دولت نقش دارد که فساد رو به افزايش در درون دولت، نصب و مقرري افراد نااهل، غارت پول ها، اعتماد از دست رفته مردم از دولت، فاصله ميان دولت و مردم، انحصار گرايي و قوم پرستي، بي عدالتي و ده ها ناروايي ديگر دست دارد که آينده دولت را در برابر حمله هاي طالبان به خطر جدي رو به رو ساخته است. دولت با عقب نشيني و عدم مقاومت نه تنها امکانات نظامي و ملکي را در اختيار طالبان قرار مي دهند و بدترين اين که مردم بي دفاع را در اسارت طالبان و ستم آنان رها مي کند که اين خيانت نابخشودني است. اين که طالب زير شعار اسلامي چه جنايت بدتر از چنگيز را در برابر مردم انجام مي دهند؛ فردا در مورد اين جنايت ها تاريخ بيرحمانه قضاوت خواهد کرد و اين جنايات عمدي را محکوم خواهد کرد. خارجي ها هم براي رهبران دولت هشدار دادند که شما نتوانستيد حکومت خوب تشکيل بدهيد و مفسدان را از صحنه قدرت نرانديد و بنا براين برويد، مردم افغانستان در مورد آينده خود تصميم بگيرند. اين در حالي است که طالبان در حال پيشروي اند و سخنگويان نيرو هاي دفاعي و امنيتي کشور با پاسخ ها سربالا و غيرجدي اين پيشروي طالبان را دست کم گرفته و آن را مقطعي تفسير مي کنند. اين تفسير ها و توجيه هاي ناشيانه اشک هاي تمساح را ماند که سبب ترغيب آتش افروزي طالبان مي شود. سخنگويان شکر گفتار شايد فکر کنند که با دست کم گرفتن قدرت طالبان گويا خاک بر چشمان مردم زده و نيروهاي دفاعي و امنيتي کشور را روحيه مي دهند؛ اما اين رويکرد منطقي نيست و برعکس به سود طالبان است. دولت بايد به گونه جدي تلاش کند تا هرچه عاجل جلو پيشروي طالبان را بگيرد تا مبادا دير شود و آنگاه پشيماني سودي نخواهد داشت. مردم زماني به صداقت دولت باور مي کنند که تمامي نيرو ها را برضد نظاميان پاکستان و طالبان در شمال بسيج بسازد. اين که دولت چه قدر قادر است تا از مقاومت مردم برضد طالبان استفاده بهينه نمايد و آنان را در يک هماهنگي مشترک با نيرو هاي دفاعي و امنيتي بسيج کند. اين پرسشي است که زمان به آن پاسخ خواهد داد. اين نياز به آگاهي هاي جنگي و مديريت درست از جنگ دارد تا با وارد کردن ضربات سنگين بر نظاميان پاکستان و مليشه هاي آنان تيغ از دمار پنجابي ها بيرون کند. اندک ترين پنهان کاري و سهل انگاري و قرار گرفتن در نقش جاده صاف کن طالبان خيانت ملي است و با خاينان ملي دير يا زود محاسبه خواهد شد.
از وضعيت معلوم مي شود که يکي از قربانيان اين وضعيت بسم الله محمدي خواهد بود. پس از گزينش او به حيث سرپرست وزارت دفاع اميدواري هايي پيدا شد که او جلو سقوط ولسوالي ها را گرفته و در اسرع وقت ولسوالي هاي سقوط کرده را از تصرف طالبان رها مي سازد؛ اما باتأسف که پس از گزينش او نه تنها ولسوالي ها از چنگ طالبان خلاص نشد که سرعت سقوط ولسوالي ها بدست طالبان شتاب بيشتري پيدا کرد. هرچند با توجه به يک سلسله دلايل و علل و عوامل در همان آغاز معلوم بود که محمدي کنوني ديگر آن محمدي پيشين نيست که او وزير دفاع بود و مارشال فهيم معاون نخست کرزي و فرماندهان هم تحت امر او بودند و شوراي امنيت هم در کار او جرأت مداخله را نداشت؛ اما حالا نه تنها بسياري فرماندهان به گونه دوگانه عمل مي کنند و از او چندان فرمان نخواهند برد؛ به اين معنا که براي او بلي بگويند واما در عمل از کس ديگري فرمان ببرند. از سويي هم دست او از زير سنگ شوراي امنيت بيرون نيست و ديگر اين که همه مي دانند که او از ناگزيري در شرايط بسيار حساس به اين سمت برگزيده شده است. حوادث پيش آمده پس از مقرري او حکايت هاي غيرقابل انتظار را در پي دارد که نه تنها او فرصت يافته تا ابتکاري به خرج بدهد و تا با عملکرد مستقلانه بر روي اوضاع اثر جدي و تعيين کننده برجاي بگذارد؛ بلکه برعکس در ميان قعر دريا تخته بند شده و چگونه ممکن است تا از آن پرسيد که ” دامن تر مکن”از شدت بحراني شدن اوضاع کشور طوري فهميده مي شود که کار از دست رفته و حالا اين گره با دندان هم باز نمي شود. در حالي که مردم هر روز بي صبرانه منتظر اند تا دولت بن بست کنوني را مي شکند و اوضاع را تحت کنترل مي آورد و اما با تأسف که در اين زمينه توفيق نيافته است. در حاليکه مردم منتظر اند تا حکومت در رابطه به اوضاع کنوني سخني بگويد و از برنامه هاي خود براي شکست طالبان و عدم مداخلة پاکستان چيزي بگويد؛ برعکس سکوت کرده و اين سکوت مردم را سخت نگران کرده است. اوضاع چنان آشفته و نگران کننده است که همه خيال خاموشي پيش از توفان را در سر مي پرورند. فضاي مبهم سبب شده تا روزانه هزاران جوان کشور را ترک کنند و پاي خود را از معرکة افغانستان بيرون نمايند. دولت بايد سکوت را بشکند و به مردم در رابطه به اوضاع جاري معلومات بدهد و اوضاع را تشريح نمايد و برنامه هاي مقابله با طالبان را اندکي ارايه کند تا مردم اندکي مطمين شوند و از سويي هم فضاي اضطرار بشکند. اين سکوت به سود طالبان و نظاميان پاکستان و حتا ياري با آنان است و دولت در برابر مردم افغانستان مکلفيت دارد تا به هر نحوي که ممکن است، فضاي کنوني را که طالبان از آن سود مي برند؛ هرچه زوتر بشکند؛ اقدامات جدي براي مقابله با طالبان را در دستور کار خود قرار بدهد تا اوضاع را به سود مردم مهار نمايد و اعتماد به نفس و باورمندي به مردم افغانستان برگردد.
پايان