سیاسی

خروج نيروهای خارجی از افغانستان چه تبعاتی را در قبال خواهد داشت؟

صدیق‌ الله توحیدی

امريکا و سپس ناتو بيست سال قبل وارد کشوري شدند که داشت زيرچکمه هاي استبداد طالباني خورد مي شد. شهادت قهرمان ملي احمدشاه مسعود آخرين روزنه اميد براي ختم جنگ وآزادي را بسته بود. سرنوشت گنگ ، حکومت استبدادي مذهبي ، فقر و تحجر همه ابعاد زنده‌گي مردم افغانستان را متأثرساخته بود که اتفاقات يازده سپامتبر واقع شد وپاي امريکا و حواريون جهاني اش به اين کشور بازشد.

روزهاي نخست امريکايي ها اذعان مي کردند که براي انتقام برج هاي دوقلوي جهاني و حمله به پنتاگون آمده اند، اما وقتي ناتو راهم وارد کردند مدعي شدند که مي خواهند افغانستان را کمک نمايندتا نظام تحصيلي ،  نظام اداري ، ارتش وساير عرصه هاي خويش را باز سازي وبهسازي نمايد.

هرماه بر فهرست وظايف امريکا، ناتو که آن وقت در قالب آيساف حضور داشتند فزوده مي‌شد که مبارزه با نقض حقوق بشري وحکومت داري خوب ،توسعه اقتصادي را علم مي کردند ، رييس جمهور کرزي را در دوره موقت ، انتقالي و دو دور انتخابي حمايت کردند.

ارتش را بازسازي کردند، اما افسران با تجربه ارتش سابق و مجاهدين را تصفيه کردند ، درهر انتخابات امريکايي ها وسازمان ملل از نتايج مملو از تقلب حمايت کردند. دربرنامه هاي توسعه‌يي هميشه هزينه مشاوران خارجي بيشتر از حقوق کارمندان افغاني بود و کارهاي که صورت گرفت يا توسط مردم انجام شد وياهم کارهاي سطحي صورت گرفت . نظام تعليمي تغييرکرد، اما سطح تعليمي صعود نکرد مگر مدارس  ودانشگاه هاي شخصي توانست شمارزيادي از جوانان وکودکان را تحت آموزش قرار دهد.

نظام صحي کمک شد، اما بيشترين کار را بيمارستان‌هاي شخصي انجام مي‌دهد که طبقه پاياني جامعه به خدمات صحي آنها دسترسي ندارند، آزادي بيان قانوني شد مگر پاسخ گويي حکومت هيچ وقت قناعت بخش نبود اما مردم اميدوار بودند که افغانستان درمسير سالم درحرکت است و ممکن است روزي اين چالش‌ها ومشکلات پايان يابد.

اما از همه مهمتر  فقط شش سال بعد از حضور خارجي‌ها آهسته آهسته جنگ دوباره مشتعل شد طالباني که هنوز زنده بودند از قوه به فعل درآمدند و فساد اداري ، عدم تأمين عدالت ، نارضايتي مردم از دولت وعدم حاکميت قانون مارکيت سربازگيري براي طالبان را مساعد ساخت . جنگ شدت گرفت همراه با تبليغات گروه طالبان فضاي کشور را پيچانيد و توجيه جنگ شان‌را از منظر اعتقادي تقويت بخشيدند هرکه را کشتند براي عمل شان مجوز ديني ولوبا سطحي نگري را ارائه کردند. بيکاري مردم و وجود طبقه حاکمه سبب شد که مردم علاقه اي به حمايت از دولت نداشته باشند. امريکايي‌ها دريک جنگ غير اخلاقي قرار گرفته بودند هرچه شدت عمل مي کردند جنگ دربرابرشان نيز شديد مي‌شد .

طالبان جنوب ازشمال کشور سربرآوردند و ساحات غير معمول مانند مناطق ازبيک ، ترکمن وتاجيکان را اشغال کردند. اختلافات قومي درون نظام، عدم تحمل و تصيفه هاي ممتد قومي در رده هاي دولتي واستخدام برخي براي مزدوري در دوره هاي آقاي کرزي و داکترغني حکومت را تضعيف کرد تا درسال 2018 ميلادي امريکايي ها آماده مذاکره با گروهي شدند که آن گروه را تروريست ، ناقض حقوق بشر وبنياد گرا مي خواند وسپس در سال 2020 قرارداد دوحه توسط امريکايي ها وطالبان رسماً به امضاء رسيد.

مذاکرات بين الافغاني که پس از امضاي موافقت نامه دوحه آغاز شد تاکنون به هيچ نتيجه ملموس نرسيده وطالبان سعي دارند از طريق نظامي به قدرت برسند دوباره نظام امارتي خويش را قايم سازند.

طالبان درحال حاضر پيروزي را دردو قدمي خويش مي بينند لذا علاقه اي به مذاکرات جدي ازخويش تبارز نمي‌دهند، اما امريکا و شماري از کشورهاي تسهيل کننده مذاکرات سعي دارند طالبان به يک موافقت نامه همه جانبه با جانب افغانستان برسند.

دولت داکتر غني که از عدم حمايت مردمي رنج مي برد تلاش دارد که اجماعي رادر داخل به وجود بياورد وشوراي مصالحه نيز علاقه دارد که سکه صلح افغانستان به نام اين شورا رقم بخورد.

چهار احمتال وجود دارد. 1- موفقيت مذاکرات و ايجاد يک حکومت مشارکتي ميان حکومت موجود وطالبان که اين احتمال بسيار بعيد به نظرمي رسد.

2- موفقيت مذاکرات و ايجاد يک دولت مشارکتي ، عبوري و ياهم موقت که امريکايي ها وظاهراً کشورهاي منطقه از طرفداران اين نوع مصالحه اند.

3- سقوط نظام کنوني و پرپايي نظام امارت طالبان که اين احتمال به دليل عدم حمايت منطقه‌يي وجهاني شانس کمتري دارد دراين صورت احتمال تشديد جنگ هاي قومي وحتا احتمال تجزيه نيز وجود دارد،  اما طالبان از درک اين خطر عاجز اند لذا خواستار تحقق همين احتمال اند.

4-  تداوم جنگ کنوني ، دراين صورت اگر دولت بتواند که حمايت مردمي را جلب نموده ساختار استبداد زاي کنوني را اصلاح ونيروهاي ضد طالبان درکنار ارتش داشته باشد  امکان اين است که طالبان نه از طريق حملات نظامي به پيروزي برسند وفرصت صلح راهم از دست بدهند. اما اين احتمال دواشکال جدي دارد:

الف- داکتر غني مرد تسامح و مشارکت نيست لذا کمتر توقع مي رود که اين مرد بتواند اجماع داخلي را به حمايت خويش ايجاد نمايد.

ب- ايجاد گروه هاي خودش مقاومت بومي در محور فرماندهان جديد و رهبران جوان که درآن صورت شکست طالبان حد اقل درنصف افغانستان حتمي خواهد بود.

اما آنچه مسلم است جزيک احتمال هر احتمال ديگري از مردم به صورت گسترده قرباني بگيرد و افغانستان هيچ گاه نتواند قامت راست کند. گفتني است که نقش پاکستان در سرنوشت آينده مردم افغانسان بعد ازاين پررنگ خواهد بود، اما اسلام آباد بازهم اگر خواستار واژگوني نظام باشد بعد از خروج ناتو وامريکايي اين روند روشن‌تر خواهد شد.

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار