پس از ماهها سردي گفتوگوهاي صلح در ميز مذاکره و گرمي نبرد در ميدان جنگ، به نظر ميرسد که تلاشهايي جريان دارد که اين گفتوگوها دوباره آغاز شود و طرفهاي درگير جنگ به ميز مذاکره برگردند. در هفتهي گذشته هيأتي از گروه طالبان و رهبران سياسي افغانستان به نمايندهگي از جمهوريت در ايران ديدار کردند و همزمان با اين، يک هيأت طالبان به مسکو رفته است تا دربارهي گفتوگوهاي صلح با مقامهاي روسي ديدار کنند. اين نخستين تلاشي است که پس از آغاز خروج نيروهاي خارجي و حملههاي فزايندهي طالبان در شماري از ولسواليهاي کشور رخ داده است.
در کابل نيز فرستادهي ويژهي قطر براي صلح افغانستان با رهبران سياسي کشور ديدارهايي داشته است. به نظر ميرسد که گفتوگوهاي صلح دوباره در دوحهي قطر آغاز ميشود. نزديک به سه سال است که مذاکرات صلح در قطر جريان دارد، اما هيچ تغييري در ميدانهاي جنگ به ميان نيامده است. طالبان جسورتر شده و ماشين جنگي خود را فعالتر ساختهاند تا فشار بيشتري بر دولت افغانستان وارد کنند و به جامعهي جهاني قدرت نظامي خود را به نمايش بگذارند. نمايش مضحک و ويرانگري که اقتصاد مردم را فروپاشيده و قرباني بزرگي از مردم گرفته است. پرسش اساسي اين است که اين بار آيا ميشود به گفتوگوهاي صلح اميدوار بود؟ آيا اين گفتوگوها ميتواند آتش خشونتهاي موجود را فروکش کند و زمينههاي صلح را فراهم سازد؟ تفاوت اين دور گفتوگوي صلح با دورههاي قبلي آن در چه است؟
در قدم نخست تفاوت اساسي که بين اين دور گفتوگوها با دور قبلي وجود دارد، خروج کامل نيروهاي خارجي از افغانستان است. تا زماني که نظاميان امريکايي از بگرام، بزرگترين پايگاه نيروهاي نظامي در منطقه بيرون نشده بودند، همه ترديد داشتند که آيا امريکا با اين سرمايهگذاري هنگفتي که در افغانستان انجام داده است، اين کشور را ترک ميکند و يا خير. اما خروج شبهنگام نيروهاي امريکايي براي همهي طرفها در افغانستان و منطقه غيرقابل پيشبيني بود. از اين نگاه ممکن است نظر به خروج نيروهاي خارجي، طرفهاي جمهوريت و امارت بتوانند به يک توافق صلح دست يابند تا خشونتهاي فزاينده و جنگطلبيهاي طالبان فروکش کند. اين مورد يک روزنهي اميد است و ميتواند يک فرصت خوبي براي توافق به هر دو طرف باشد.
تفاوت ديگري که اين دور گفتوگوها با دورههاي قبلي دارد در اين است که طالبان با تلاشهاي پيگيرشان نتوانستند کلانشهرهاي افغانستان و مرکز ولايتها را تصرف کنند. در اين ميان نيروهاي مردمي و ايستادهگي اين نيروها به طالبان نشان داده است که با حضور امريکا و بدون حضور اين نيروها در کشور، جلو جنگجويان طالبان گرفته ميشود مردم نميگذارند که طالبان با زور وارد شهرها شوند و سرود پيروزي بخوانند. از همينرو، طالبان در اين اواخر بارها تاکيد کردهاند که آنان تمايل زيادي به راه حل سياسي دارند. هرچند حملههاي فزايندهي اين گروه نشان ميدهد که به راه حل سياسي باور کمتري دارند، اما شکست آنان در حملههايشان نشان ميدهد که از راه نظامي نميتوانند بر افغانستان حاکم شوند و قدرت را فراچنگ بگيرند.
همين اکنون هزاران نفر در شمال و غرب افغانستان مسلح شدهاند تا در برابر نيروهاي طالبان ايستادهگي کنند و نگذارند که اين گروه وارد شهرها شوند. تفاوت ديگري که ميتواند برجستهگي بيشتري داشته باشد، مشروعيتزدايي طالبان و جنگ کور اين گروه در افغانستان است. با خروج کامل نيروهاي خارجي مشروعيت نداشتهي ديني طالبان نيز فروريخته است و جنگ اين گروه ديگر در مصداق جهاد عينيت پيدا نميکند. به دلايل بالا به نظر ميرسد که دور جديد مذاکرات صلح در افغانستان اميدواري بيشتري را به ميان آورده تا شايد طرفهاي جمهوريت و امارت به يک توافق اساسي دربارهي صلح دست يابند. هر دو طرف ميدانند که دوام اين وضعيت ممکن گروههاي جهادي جهاني مانند داعش را در افغانستان تقويت کند و زمينههاي قدرتگيري و نفوذ اين گروه را فراهم سازد.
مذاکرات صلح به لحظههاي حساس و تاريخي رسيده است. دولت افغانستان به نمايندهگي از جمهوريت و رهبران طالبان به نمايندهگي از امارت اسلامي نبايد اين لحظهي حساس تاريخي را هدر دهند و فرصت پيشآمده را قرباني خودخواهيها و فزونطلبيهاي خود کنند. اين اميدواري نيز وجود دارد که اين بار مذاکرات صلح به يک نتيجهي ملموسي برسد و جنگي که بار اصلياش بر شانههاي مردم است، اندکي خاموش شود. بزرگترين نشانهي گفتوگو و مذاکره بايد کاهش خشونتها و درگيريها باشد. جريان همزمان صلح و جنگ پذيرفتني نيست. ديگر هيچ بهانهيي براي ادامهي جنگ در کشور وجود ندارد. حالا از يکسو بايد به قطع جنگ و کاهش خشونتها اميدوار باشيم و از سوي ديگري به فرا رسيدن صلح پايدار در کشور دل ببنديم.