سیاسی

به بهانه‌ی روز قلم قلم نماد آگاهی و آزادی و فرهنگ

  مهرالدين مشيد

 

 

ن و القلم و مایسطرون

امروز روز قلم است، روز موجودی که خدا بر آن و آنچه می نویسد، سوگند یاد کرده و در ضمن آنچه را که می‌نویسد، گرامی و بزرگ و با شکوه خوانده است. آشکار است که در این آیه مورد توجه خدا  چگونه و کدام نوشته ای است؛ نوشته‌ای‌که انسان را به هدایت و رستگاری سوق بدهد و هر نقطه و حرف اش تلنگری باشد بر فرق ستم‌گران  تا انسانیت به کرسی بنشیند و انسان پله به پله به مقام والای انسانیت هرچه بیشتر تمکین کند تا درخت آگاهی و آزادی و عدالت را از آسمان‌های خیال و آرزو های بلند بر زمین آورد.

روز قلم؛ یعنی روز ابزاری که جز می‌نویسد و دردهای دل خونین خویش را با زبان دردآشنا بر روی کاغذ نقش می‌بندد و در واقع نه تنها نقش‌ها، بلکه به کاغذ احساس و حتا قدرت انتقال احساس و تفکر را می‌دهد. با زبان قلم است که عالی ترین و باشکوه ترین تخیل انسانی بر روی کاغذ گل می‌کند و می‌شکفد و تمدن ها و فرهنگ‌ها را بار و برگ می‌رساند. نشانه‌های قلم بر روی صفحه کاغذ، نه تنها تجلی نور بر ظلمت و غلبه‌ی حق بر باطل است، بلکه عظیم تر از آن نماد تمدن و فرهنگ بشری است. از همین رو قلم قافله دار راستین تمدن و فرهنگ بشری از آغاز تا کنون بوده است. قلم نه تنها روایت‌گر ادبیات به مثابه‌ی جان مایه‌ی فرهنگ است، بلکه راوی راستین تاریخ مبارزات حق بر ضد باطل و گواه و نشان دردهای بی‌درمان انسان در طول تاریخ بوده است،  زیرا قلم از مردی‌ها سخن می‌گوید و رادمردی مردان را می‌ستاید وکارنامه‌های آنان را به نقش‌های ماندگار بدل می‌کند. قلم از ستم‌گران نفرت دارد و از همین رو هر از گاهی خود را در دست جباران و دکتاتوران اسیر می‌بیند و اما باز هم با نوک بران خویش بر وجدان‌های آنان تلنگر می  زند و آنان را به گونه‌ی خاموشانه به محاکمه فرامی خواند.

هرچند قلم دانشمند و فیلسوف نبوده و اما یار و یاور تمامی دانش‌مندان و فیلسوفان از آغاز زنده‌گی بشریت از عصر حجر تا کنون بوده است. به همین گونه این خامه‌ی به ظاهر ناتوان و اما در معنا خیلی عظیم و بزرگ، ادیب و شاعر نبوده و اما هیچ شاعر و ادیبی بدون قلم نمی تواند زنده گی بکند. از همین رو بود که تدوین و تالیف مثنوی مولانای بلخ بخاطر وفات حسام الدین چلی در نماد نبود قلم دو سال به تأخیر افتاد. حسام الدین چلبی، در سال ۶۲۲ قمری در قونیه متولد شد، اما چون خانواده او اصلاً از اهل ارومیه بوده و به قونیه مهاجرت کرده بودند به همین دلیل مولانا او را در مقدمه مثنوی اورموی اصل خوانده است. و حتا نظم کتاب مثنوی به درخواست او صورت گرفت، ولی پیش از آغاز نظم دفتر دوم زوجه‌ی حسام الدین وفات یافت. بنابر این، قلم است که شاعر و نویسنده از آن استمداد می‌جوید تا درد های پنهان و غم های بیکران او را بر روی کاغذ جاودانه بسازد تا خواننده‌گان از عمق دردها و گسترهء رنج های او آگاه شوند و از گل‌های لبخن قلم‌های آنان رنج‌های بیکران را دسته دسته گل بسازند و خوشه خوشه بچینند، تا خود فیض ببرند و به دیگران هم  به میراث بگذارند. از همین رو رنج قلم بزرگ تر از آن است که «هفتاد هزار من مثنوی» از عهده بیانش بیرون شود. قلم است که نقش‌ها و شور و احساسات و هیجانات نامرئی شمس را پس از پخته‌گی در درون مولانا در کتاب‌های مثنوی معنوی و دیوان کبیر چه با شکوه و پرطنطنه به نمایش گذاشته است. اگر قلم نمی‌بود و امروز ما از داشتن بزرگ‌ترین شاهکارهای ادبی و هنری علمی و فلسفی در جهان محروم می‌بودیم و دیگر روسو و مونتسکو و لیوناردونچی و پیکاسو و جان لاک و کویته را نداشتیم و به گفته‌ی دوبره امروز ما فردوسی و مولانا و سعدی و حافظ را که از آنان به عنوان چهار رکن بزرگ فارسی یاد کرده است و هزاران هزار دانش‌مند و ادیب و هنرمند و فیلسوف دیگر را نداشتیم فرهنگ و تمدن بشری دیگر عظمت و شکوه‌ی امروزی خود را نداشت. این بزرگواران هم مانند میلیون‌ها انسان دیگر به فوسیل‌ها و سنگ و حیوان و نباتات بدل می‌شدند. راستی هم اگر قلم نمی‌بود و در این صورت جهان خالی از اندیش‌مند و ادیب و هنرمند می‌بود. قلم است که بغض گلوی شاعر و نویسنده را می‌ترکد و و بر روح خسته‌اش طراوت و شادابی تازه می‌بخشد تا باز هم بنویسد و بنویسد و بنویسد. از این رو قلم و یاور آنانی است که از همه چیز تنها مانده اند. تنها قلم است که مونس و همدم تنهایی هایی آنان بوده است.

از همین رو است که خدا با زبان قلم قسم یاد می‌کند و آن‌را گرامی ترین مخلوق دانسته است تا انسان‌ها متوجه به عظمت قلم و شان و شکوه و ماندگاری و اهمیت آن شوند و بدانند که چگونه قلم با دل خالی و اما روح بزرگ روایتگر راستین زمانه‌ها است‌.

قلم است که بر جاودانگی « بشنو از نی چون حکایت می‌کند» و یا بر جاودانگی این شعر بانوی پاک فطرت سیمین بهبهانی « نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت –  کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا» دیگر گیتی شهادت نمی‌داد. شاعری که ستاره‌های فلک را برای همیشه «خوشه خوشه پروین» ساخت. قلم و همت جادویی بلند آن بود و است که نه تنها شعر شاعران؛ بلکه خود آنان را نیز جاودانه نگهداشته است. این جاودانگی نماد آشکار بر جاودانگی ادب و هنر و فرهنگ است. از این رو قلم نه تنها نماد فرهنگ و تمدن، بلکه نماد آگاهی و آزادی و عدالت است. قلم است که یار و یاور و مددگار آزادی خواهان و عدالت پسندان گیتی است، گلوی مستکبران و جباران را به چوبهء دار می آویزد و بر برائت مستضعفان فرمان می‌دهد. قلم است که پیام مبارزات حق طلبانه‌ی ماندیلا ها و گاندی ها را به گوشه گوشهء جهان رساند و نه تنها برحقانیت آنان گواهینامه ها نوشت، بلکه صدای رسای آنان را از پشت کاخ های فولادین و طلایی چون مشتی آهنین بر فرق ستم‌گران گیتی به شدت وارد کرد. از همین رو است که جباران متعصب و ستمگران حق ناشناس دشمنان درجه یک قلم هستند. زیرا قلم است که از روی رسوایی‌های شخصی و سیاسی و اداری آنان پرده برمی دارد و مشت‌های آنان را باز و سیما های منحوس آنان را عریان می‌نماید. قلم ندای جاودانهء حق خواهی و نماد شجاعت و شهامت است، البته نه برای مستبدان و متعلقات و آدمک‌های فروخته شده؛ بلکه برای آنانی که سینه‌های پاک خویش را شجاعانه سپر گلوله های جباران ساخته اند و حق سکوت گرفتن از حادثه سازان تاریخ را بر خود ننگ و ذلت می‌شمارند. از این رو قلم  روایت‌گران جبون و فتنه انگیز و فریبکار را محکوم تاریخ می نماید. بلند همتی و بی پروایی و سر به داری های قلم سبب شده گیتی از قاف تا قاف و از جابلقا تا جابلقای تاریخ به جولانگاه‌ قلم بدی شو و حتا زمان در زبان قلم می جنبد و جهان در جولانگاه‌ی با شکوه آن به شور و مستی می‌آید. بگذار تا قلم جاودانه بماند تا این شور و مستی‌های عارفانه و عاشقانه جاودانه تر شود. قلم را ستود تا انسانیت را زنده کرد و به حیات بشری روح تازه بخشید. ارجمند و گرامی باد آن دستان پاک نژادی که با زبان قلم بدون هر گونه هراس تلخ ترین واقعیت ها را به تحریر می گیرند و نقاب از چهره‌های جباران و غارتگران و رهزنان و وطن فروشان وابسته به شبکه‌های استخباراتی بیرون میکند.  هزاران هرار جنبده باد دستانی که در آوردگاه‌ی حق و باطل تاریخ یار و یاور قلم و پاسدار راستین قلم و داعیه دار بر حق قلم و قلم زنی‌های مسوولانه و رسالت‌مندانه اند و قلم را با دستان فرمان می‌دهند که آنجه زشت و پلید است، بر پیشانی آن نقش نه را با قلم می‌گذارند. بگذار قلم با زبان بی‌زبانی فریاد بکشد و درد های بی پایان و بی سرانجام من تو را باهم عجین کند، به مثابه‌ی نقش‌های زرین جاودانه باسید تا این دردها بهانه شوند و بر روی صفحه‌ی کاغذ به فوران آیند و دست کم اندکی از این غم بزرگ من و توکاسته شود.

بگذار قلم در دستان نویسنده‌گان آهنین عزم انسانیت باور و عدالت پرور و نه انسان‌های فولادین عزم انسان دشمن وستم‌گر، در قلمستان تاریخ جاودانه قلم بزند تا شرم و مکر ننگین تاک سوزان تاکستان‌های تاریخ را آشکارا جار بزند و با صدای بلند فاتحه‌ی این آدم نمایان گندم نمای جو فروش را بخواند و نعش‌های چرکین آنان را به حافظه‌ی تاریخ بسپارد تا باشد رسوایی‌های این نسل انسان سوز و تاکستان سوز را به گوش آسمانیان برساند. چنین باید کرد تا ملایکان فرصت اعتراض پیدا کنند و به خدا بگویند که الهی انتظار به پایان رسیده است. آیا اینان از نسل آن انسانی نیست که ما آنان را سفاک خواندیم و اما پروردگارا تو آن را به خلافت زمین خواندی و حال نگاه کن به رسوایی نسل مردود و منکوب آن تا باشد که نگاه‌های کن فیکن تو پس از این نسل خلافت خواه تاریخ را برای همیشه خواجه (اخته) نماید. تنها قلم است که درس اعتراض بر مکتب انتظار را با زبان صاف و ساده از بر می‌خواند. پس جا دارد تا به این بهانه زادروز قلم و نه روز قلم را گرامی نگهداشت و برای آن ارادهء پاک و قوت و قدرت مستقل استدعا نمود تا قلم زنان و قلم بدستان راستین و‌پاک طینت زمان در قلمستان تاریخ تیغ از دمار تاکستان سوزان تاریخ بیرون کنند و قلم بماند و پیام رسا و شکوه و عزم انسان پرورانه و عدالت گسترانه‌ی آن  بدرود با روزت قلم، اما با شکوه با درود باد. قلم حقا که زبان حماسه آفرین و تاریخ ساز و ادب پرور و هنر گسترت سبب شده تا تو شاه تاج بخش قلم زنان واقعی تاریخ برای تمامی زمانه‌ها باشی.

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار