پس از مشخص شدن تاريخ خروج کامل نيروهاي امريکايي از افغانستان که چند روز پيش توسط جوبايدن رييس جمهوري اين کشور اعلام شد، پرسشهاي زيادي در افغانستان و در امريکا در مورد اين تصميم مطرح شده است.
مقامهاي امريکايي بعد از اعلام تاريخ خروج نيروهاي شان از افغانستان، پيوسته به اين نکته تاکيد کردهاند که خروج نظاميان اين کشور از افغانستان به معناي قطع رابطه، قطع حمايت و قطع همکاري بين امريکا و افغانستان نيست. البته اين حرف مقامهاي برحال و رسمي دولت امريکا است. در واقع اين اظهارات را که نشاني رهبران سياسي و نظامي امريکا بيان ميشود ميتوان در چارچوب«اطمينانيه» امريکاييها به مردم افغانستان مورد بررسي قرار داد.
اما مقامهاي غيررسمي و بازنشسته امريکا از بخش ملکي و نظامي، اظهاراتي در مورد خروج نيروهاي کشور شان از افغانستان داشتهاند که مبتني بر آن ميتوان اظهارات مقامهاي رسمي اين کشور را مورد شک و ترديد قرار دارد. به عبارت ديگر، مقامهاي بازنشسته و غيررسمي امريکا، در مورد خروج نيروهاي کشور شان از افغانستان طوري سخن ميگويند که خروج اين نيروها از افغانستان،«خروج کامل» است و به تمام معنا خروج امريکا از افغانستان در تمامي عرصهها را به دنبال دارد.
در دو روز اخير، هيلاري کلينتون وزير امور خارجه پيشين امريکا و ديويد پترييوس فرمانده پيشين نيروهاي امريکايي در افغانستان، در مورد خروج نظاميان کشور شان از افغانستان، هشدار داده و اين خروج را داراي پيامدهاي منفي و خطرناک خواندهاند. از حرفهاي اين دو چنان بر ميآيد که امريکا در پي خروج نظامي از افغانستان، در ديگر عرصهها نيز در روابط خويش با افغانستان تجديد نظر ميکند و به اصطلاح افغانستان را به حالت خودش رها ميکند و خود را ملزم به مديريت عواقب ناگوار خروج نيروهايش از افغانستان به منظور جلوگيري از هرج و مرج در اين کشور نميداند. اين همان چيزي است که ترس و نگراني زيادي را براي افغانستان به دنبال دارد.
در افغانستان اما دو گمانه در مورد خروج نيروهاي امريکايي مطرح شده و در اکثر تحليلها تبارز دارد. يک گمانه اين است که امريکاييها با درک اين نکته که خروج نيروهاي شان از افغانستان از نظر رواني تأثير منفي بالاي روحيه مردم افغانستان و روحيه دولت دارد، ميخواهند که با اين وضعيت مقابله کنند. در اين معنا اظهارات اطمينانبخش مقامهاي امريکايي بيشتر جنبه تبليغاتي دارد وهدف آن ايجاد آرامش رواني و جلوگيري از شيوع ترس و دلهره همهگاني است که ميتواند تبعات منفي زيادي بالاي ساير روندهاي سياسي و نظامي داشته باشد.
گمانه دوم اين است که اظهارات اطمينانبخش امريکاييها در مورد خروج نيروهاي شان از افغانستان، به گونه ضمني حاوي اين پيام است که امريکاييها به راستي قصد خروج نظامي از افغانستان را ندارند و آنچه تحت عنوان برنامه خروج مطرح شده، بيشتر جنبه تبليغاتي دارد تا در روند صلح تحرکي ايجاد شود. طبق اين تعبير، خروج نيروها، بيشتر تاکتيکي است و به احتمال زياد که امريکاييها عجالتاً نيروهاي خود را از افغانستان بيرون کرده و در کشورهاي نزديک افغانستان مستقر کنند تا فرصت را ديده دوباره وارد افغانستان شوند.
در واقع ميتوان گفت که در افغانستان تصوير واضح و روشني از وضعيت پس از خروج نيروهاي امريکايي وجود ندارد. امريکاييها چنآنکه گفته شد تلاش دارند تا افکار عمومي را به نحوي مديريت کنند و اطمينان دهند از اينکه با خروج نيروهاي ما، حمايت خود را از افغانستان قطع نميکنيم. اين تلاشها تا حدي نتيجه داده و ميتوان گفت که يک نوع اطمينان(هرچند شايد کاذب) بهوجود آمده است که مردم فکر ميکنند که امريکاييها افغانستان را رها کردني نيستند. اما در سوي ديگر، تحليلهاي بدبينانهاي وجود دارد که طبق آن سناريوهاي بد و بدتري در انتظار افغانستان است و با خروج نيروهاي امريکايي اين سناريوها يکي پي ديگري، به منصه ظهور خواهند رسيد.
به بيان ديگر، وضاحتي که در امريکا در مورد برنامه خروج نيروهاي اين کشور ازافغانستان وجود دارد، در افغانستان وجود ندارد. مردم افغانستان از دو طيف سياستمداران و نظاميان امريکايي، دوگونه روايت و دوگونه پيام در مورد خروج نيروهاي امريکايي دريافت ميکنند که تا حدودي در تضاد با هم قرار دارند. روشن نيست که کي راست ميگويد. مردم به حرف کي باور کنند. مقامهاي رسمي و برحال راست ميگويند يا مقامهاي غيررسمي وبازنشسته؟
اين وضعيت را در واقع ميتوان به وضعيتي مقايسه کرد که پزشکان بعد از معاينه يک بيمار و کشف بيماري خطرناک و غيرقابل درمان در وجود او، با اين سوال مواجه ميشوند که آيا بيمار از بيماري کشف شده با خبر ساخته شود يا خير. در اين تشبيه امريکايي را ميتوان در نقش پزشک در نظر گرفت و افغانستان(مردم افغانستان) را در نفش بيمار يا بيماردار!
تشبيه فوق از باب مقايسه بود و اما براي مردم افغانستان بسيار مهم است که در اين زمينه حرف دقيق و درست را بشنوند. حصول اطمينان کاذب موجب اغفال مردم ميشود. وقتي مردم ندانند که خروج نيروهاي امريکايي به چه معناست و پس از آن چه خواهد شد، ممکن از نواحياي آسيب ببينند که تصور آسيبپذيري از آن را نداشته باشند. در واقع شايد تفاوت عمده در مقايسه بيمار و افغانستان، همين باشد که در اين مورد خاص، مصلحت همين است که مردم افغانستان از ژرفاي عواقب خروج نظاميان امريکايي آگاه باشند.
بايد گفت که تيم ارگ در کابل نيز از اين نظرگاه همسو با امريکاييها عمل ميکند. به اين معنا که اين تيم وضاحت کامل از وضعيت جاري و آينده به مردم نميدهد. تيم ارگ نيز دوگونه اظهار نظر در زمينه خروج نيروها دارد. گهي تلاش صورت ميگيرد که خروج نيروهايي امريکايي بي اهميت جلوه داده شود و گهي هم گفته ميشود که خروج نيروها به معناي قطع حمايت امريکا از افغانستان نيست و مردم نبايد نگران آينده خود باشند. شايد تيم را بتوان در نقش بيمادار در نظر گرفت. کسي که از اصل ماجرا واقف است اما در بيان آن به بيمار دچار ترديد.
واقعيت اين است که اگر خروج نيروهاي امريکايي از افغانستان به اين معنا باشد که امکان برگشت سريع اين نيروها در کوتاه مدت به افغانستان ميسر نباشد و امريکايي نيز به دنبال خروج نيروهاي شان، در عرصههاي سياسي، نظامي و اقتصادي حمايت خود را از افغانستان به صورت قابل ملاحظهاي کاهش داده يا قطع کنند، در اين صورت، پيامدهاي خروج بسيار ناگوار خواهد بود.
حکومت افغانستان از مشروعيت قوي مردمي برخوردار نيست و اين يکي از دلايلي است که احتمال تضعيف روز افزون حکومت را قوت ميدهد. جامعه سياسي افغانستان به شدت فروپاشيده است و هيچ محور سياسي با اعتباري وجود ندارد که جامعه سياسي را انسجام داده و در جهت بسيج نيروهاي سياسي و ايجاد يک مرجعيت و محوريت سياسي بديل حکومت و بديل طالبان کار کند. طالبان نيز مست از باده«پيروزي» به نظر ميرسند و سوداي صلح و مشارکت با ديگر نيروهاي سياسي را در سر ندارند. اين گروه فکر ميکند که پس از خروج نظاميان امريکايي، با ميله تنفگ قدرت را ميگيرد و نياز به مذاکره و مفاهمه نيست. کشورهاي منطقه بهويژه آنکه در فاز رقابت و تشديد يک جنگ رواني-تبليغاتي عليه همديگر قرار گرفته و به اصطلاح به دوره جنگ سرد برگشتهاند، نيز همزمان با نگراني از وضعيت آينده افغانستان در فرصت کميناند تا کاري در جهت تأمين منافع خود کنند. در چنين حال و هوايي، خروج نيروهاي امريکايي و قطع حمايت امريکا ازافغانستان، وضعيت غيرقابل پيشبينياي را ايجاد ميکند که اگر در آن ميتوان انتظار به صحنه آمدن هر سناريو را داشت. با اين وجود، اين سوال همچنان مهم و به قوت خود باقي است که آيا مقامهاي امريکايي به مردم افغانستان دروغ ميگويند؟ به نظر ميرسد که براي مردم افغانستان مهم اين است که پاسخ همين پرسش را«بله» فرض کنند. حتا اگر امريکاييها قصد خروج کامل و قطع کامل حمايت از افغانستان را نداشته باشند، بازهم دروغپنداري اظهارات اميدوارکننده آنان براي مردم افغانستان سود دارد و زيان نه. دروغپنداري اين اظهارات سبب ميشود که مردم و جامعه سياسي افغانستان راه و چارهاي براي يک حالت و وضعيت بسيار بد بسنجند و به اصطلاح خام طمع نمانند. اگر اين چاره سنجيده نشود و يک زمان ثابت شود که امريکاييها دروغ گفته بودند، در آن صورت زيان بزرگي متوجه افغانستان و مردم اين کشور خواهد بود.