در جامعهی افغانستان هنگامی که از کارهای بزرگی یاد میشود، تنها مرد است که در ذهن جامعه مجسم میشود. اگر پای وظیفهیی در میان باشد، تنها مرد حق اجرای آن را دارد و زنان از آن محروماند. در صورتی که از درس و تحصیل سخنی به میان میآید این پسر است که باید درس بخواند و دختر همواره در حاشیه قرار میگیرد. این که زن چه تواناییها و چه ظرفیتهایی دارد، این را هیچ کسی نمیداند و یا نمیخواهد بداند، زیرا یک تعبیر نادرست و اشتباهی در خور اجتماع داده شده است.
هرچند بسیار دشوار است که مفهوم زن را بیان کرد، اما زن بودن معنای قدرت، شهامت، استواری، دلیری، شجاعت، فداکاری، راستکاری، صداقت و … را افاده میکند. در حال حاضر واژهی خشونت علیه زنان در ذهن جامعه تنها به معنای «چشم کبود یک زن» یا «ریختن اشک یک زن» را مجسم میسازد. افراد زیادی خشونت علیه زن را تنها به موارد فزیکی مانند لتوکوب خلاصه میکنند. در حالی که خشونت تنها این نیست. در سادهترین مورد، زنان به اندازهیی با پرزهپرانی و متلک گفتن از سوی مردان جامعه مواجه شدهاند که آزارهای خیابانی برای آنان عادی شده و هرگز فکر نمیکنند که این موارد نیز نوعی از خشونت است.
اگر صفات خوبی همانند بردباری، دلیری و استواری در زنان وجود نمیداشت، حالا هیچ زنی در این کشور به چشم نمیخورد. زیرا زنان در جامعهی ما با چالشهای زیادی دستوپنجه نرم میکنند، از جمله خشونتهای فزیکی. یکی از دلایل عدم رشد زنان اعمال خشونتهایی است که بالای آنان صورت میگیرد. زن نصف پیکر جامعه پنداشته میشود و زمانی که یک زن از پیشرفت محروم بماند، پیشرفت جامعه نیز ناممکن میشود.
افراد زیادی در جامعه حضور دارند که همیشه میگویند که جامعه هیچ پیشرفتی نکرده است. پیشرفت را باید از خود، از خواهر و همسر خود آغاز کرد. پیشرفت جامعه تنها داد زدن بر حکومت نیست، بلکه پیشرفت یک جامعه به پیشرفت افراد آن بستهگی دارد. در ذهن طیف بزرگی از شهروندان چیزی به نام توانایی زن حک نشده است، زیرا آنان به قدرت یک زن باور ندارند. از دید آنان اگر یک زن در عرصهی سیاست گام نهد، شرم پنداشته میشود و اگر زن تحصیل کند، مرتکب گناهی شده است. به همین ترتیب هر گاه زنی در این جامعه از حقش آگاه شود و صدایش را بلند کند، از دید مردم زبانش باید بریده شود. چون در ذهن جامعهی برای زن هیچ حقی درنظر گرفته نشده است. تنها کارهایی که در این جامعه به زنان نسبت داده میشود و تصور میشود که آنان میتوانند این کارها را انجام دهند، بزرگ کردن کودکان، تحمل رنجهای یک چهاردیواری و پیشبرد کارهای خانه است.
با وجود این همه اما گفته میشود که حق مرد و زن مساوی است. آیا یکسان بودن حق زن و مرد همین طور است که در جامعهی ما جریان دارد؟ آیا حق زن همین است که گوش و بینیاش بریده شود و یا از شدت خشونت خودش را آتش بزند؟ آیا حق فرخنده همین بود که زیر دست هزاران مرد این سرزمین از بین برده شود؟ صدها زن گمنام دیگری در این سرزمین همهروزه سرنوشت فرخنده و امثال او را تجربه میکنند.
با این همه، زنان این سرزمین همهی این بیعدالتیها، نابرابریهای جنسیتی و ستم جامعهی را تحمل میکنند و در برابر آن مجادله میکنند تا جایگاهشان را در اجتماع تثبیت کنند. بنابرین، لازم دیده میشود که برای تثبیت جایگاه زنان و تغییر دیدگاه جامعه نسبت به آنان گامهای بنیادین برداشته شود. افغانستان یک کشور سنتی و بیشتر باشندهگان آن مذهبی هستند. با شامل ساختن موضوعهای مرتبط به زنان از دید دین میتوان ذهنیت جامعه را نسبت به این قشر تغییر داد. به طور مثال، مواردی که میتواند ذهنیت جامعه را نسبت به زنان مثبت بسازد باید در نصاب آموزشی در مکتب و دانشگاهها شامل شود. از سوی دیگر با تبارز دادن کارکردهای مثبت دختران و زنان میتوان برای آنان جایگاه اصلیشان را هدیه داد.
از سوی دیگر، این طور هم نیست که همهی زنانی که در افغانستان زندهگی میکنند زیر ستم روزگار و ظلم جامعه قرار دارند. هستند زنان زیادی که با این دست ناهنجاریها مقابله کرده و وضعیت خود را تغییر دادهاند. همچنان هستند مردانی که بدون هیچ زور و اکراهی به زنان در سطوح مختلف احترام قایلاند. در صورتی که زمینهی مناسبی برای رشد زنان در کشور فراهم شود، آنان تواناییهای ویژهیی در عرصههای ادبیات، هنر، فرهنگ و طبابت از خود نشان خواهند داد.
تاکنون فعالیتهای زیادی برای تثبیت جایگاه زنان در کشور صورت گرفته است. پس از سقوط رژیم طالبان در سال ۱۳۸۰ خورشیدی، پولهای هنگفتی برای تثبیت جایگاه زنان در این کشور سرازیر شد. این هزینهها کمتر توانست ذهنیت جامعه را تغییر دهد. با این همه، تا زمانی که برای تثبیت حقوق زنان در کشور به گونهی بنیادین اقدام نشود، ناممکن به نظر میرسد که تا سالهای درازی دیدگاه جامعه نسبت به زنان مثبت شود.