
طالبان در چند روز اخير حملات خود را شدت بخشيده و مرکز چند ولايت را تصرف کردند. در جنگهاي اخير، قساوتهايي نيز از رفتار طالبان گزارش شده و موجب بيجا شدن گسترده باشندهگان در مناطق جنگي نيز شده است.
جامعه جهاني تا حدود زيادي در برابر اعمال طالبان و گزارشهايي که از رفتار خشن و ضد بشري اين گروه منتشر شده سکوت اختيار کرده و کدام واکنش جدي از سوي کشورها و سازمانهاي بينالمللي بروز نکرده است. با اين حال، سفارت امريکا گفته که اگر طالبان در صدد کسب مشروعيت بينالمللي باشند، ادامه جنگها آنها را به اين آرزو نزديک نميسازد. در واقع اين گفتههاي سفارت امريکا را ميتوان يگانه واکنش جهاني در برابر حملات گسترده اخير طالبان دانست.
البته امريکاييها به عنوان کشوري که هنوز در جنگ افغانستان به صورت مستقيم دخيل دانسته ميشوند، در واکنش به تشديد حملات طالبان، اقدامات نظامي را نيز روي دست گرفته و حکومت افغانستان را نيز تشويق به برخورد جدي و قاطع با طالبان با استفاده از توان و ظرفيت موجود در نهادهاي امنيتي افغانستان کردهاند.
اما از نظر سياسي، واکنش سفارت امريکا در کابل که در واقع سخنان سخنگوي وزارت خارجه امريکا را بازنشر کرده، يک واکنش بسيار نرم و ديپلماتيک است و نشانه جدياي از تندي و خونگرمي در آن ديده نميشود. در واقع امريکاييها حملات گسترده طالبان را به وجهه بينالمللي اين گروه زيانبار تلقي ميکنند و به نحوي به اين گروه توصيه ميکنند که براي جلب حمايت بينالمللي نبايد به تشديد جنگ روي بياورند. اين واکنش، از نوع واکنشهايي است که کشورهاي«معظم» جهان نسبت به سوء رفتار يکي از بازيگران«معظم» نشان
ميدهند.
اما جدا از اينکه واکنش سياسي امريکاييها و ديگر کشورها و سازمانهاي مدعي دفاع از حقوق بشر به تشديد حملات طالبان چگونه بوده، سوال ديگري که از موضع اخير وزارت خارجه امريکا بر ميخيزد، به رابطه مشروعيت بين المللي طالبان و امريکا پيوند دارد. امريکا چه نقشي در کسب مشروعيت بين المللي براي طالبان ايفا کرده است؟
ميتوان با صراحت گفت که نقش امريکا در مشروعيت بخشيدن به طالبان در عرصه بينالمللي بسيار برجسته بوده است. از زمانيکه امريکاييها با طالبان وارد مذاکره شدند، در واقع به اين گروه مشروعيت بينالمللي کسب کردند. امضاي توافقنامه صلح ميان امريکا و طالبان سند ديگري براي مشروعيت طالبان در عرصه بينالمللي است. ايجاد دفتر به اين گروه در قطر به کوشش امريکاييها، اقدام ديگري در جهت کسب مشروعيت بين المللي به طالبان است که به کوشش امريکا شد. اکنون نيز امريکاييها و شخص خليلزاد در بسياري مواقع به دفاع از طالبان موضعگيري ميکنند. به گفته امرالله صالح، امريکا طالبان را با پروتوکل دادن، چنان مغرور ساخت که کاستن از اين غرور کار بسيار دشوار است. حتا امريکاييها در سطح منطقه نيز بسيار دپيلماسي کردند تا يک طرح صلح را که بيشتر به نفع طالبان است، بالاي کشورهاي منطقه بقبولانند که در اين امر نيز توفيق داشتند. به تعبير ديگر، امروزه اگر طالبان از قطر تا پکن، مسکو، تهران و اروپا آزادانه گشت و گذار ميکنند و خود را يک گروه آزادي بخش و صاحب افغانستان عنوان ميکنند، از برکت رفتار «مشفقانه» امريکا نسبت به اين گروه است. حتا همين موضع اخير وزارت خارجه و سفارت امريکا در کابل، به نحوي در جهت کسب مشروعيت بينالمللي طالبان پنداشته ميشود. در واقع امريکا با استفاده از درک و فهم عميق خودش از مناسبات بينالمللي به حيث يک مشاور به طالبان مشوره ميدهد که از چنين رفتاري خود داري کنيد، زيرا که کار تان را در کسب مشروعيت بين اللملي دشوار ميسازد.
اما مواجهه و برداشت طالبان با مفهوم«مشروعيت بينالمللي» بحث مفصل جداگانه ديگري است. طالبان يک دوره پنجساله حکومتداري را در غياب مشروعيت بينالمللي در کارنامه دارد. در سال 1375 خورشيدي وقتي طالبان قدرت را بدست آوردند، به غير از پاکستان هيچ کشوري حکومت اين گروه را به رسميت نميشناخت. بسيار به دشواري بعدها امارات متحده عربي و عربستان اين گروه را به رسميت شناختند. يعني ميتوان گفت که طالبان پنج سال در فقدان مشروعيت بينالمللي حکومت کردند. اما حکومت کردند. طالبان نگاه شان و برداشت شان در مورد مشروعيت بينالمللي متأثر از همان تجربه پنج ساله حکومت داري است. اين گروه به اين فکر است که بدون آنچه مشروعيت بين المللي خوانده ميشود، نيز ميتوان قدرت را بدست آورد و حکومت کرد.
در ضمن، طالبان از رفتار امريکا و کشورهاي قدرتمند منطقه اين برداشت را دارند که مشروعيت بينالمللي پيش از پيش حاصل شده است و نيازي به کسب آن در آينده و حال نيست. چنانکه اشاره شد، رفتار امريکا، روسيه و چين و ايران و… نسبت به طالبان رفتار مناسب و در خور شأن يک دولت مشروع ملي است. بنابراين، اين گروه چگونه نگران مشروعيت بين المللي باشد يا به اصطلاح رفتار خود را طوري تنظيم کند که موجب کسب مشروعيت بينالمللي شود؟
در عين حال، طالبان از جمع گروههايي به شمار ميرود که به لحاظ برخورداري از نوعي از برداشت ديني-مذهبي، معتقد به چيزي به نام مشروعيت بينالمللي نيست. از نظر طالبان مشروعيت يک حکومت از دين گرفته ميشود و مرجع صادر کننده دين نيز خداست که در نهايت مشروعيت حکومت از خدا گرفتهميشود. طالبان مدعي برپايي نظام اسلامي درافغانستان است. چنين نظامي، خود را نيازمند مشروعيت بين المللي نميبيند و اگر هم نيازي به آن احساس کند از جمع نيازي هاي ضروري و مبرم نيست. يعني از نظر ايديولوژي ديني، طالبان باورمند به مشروعيت بينالمللي نيستند. طالبان کشورهاي قدرتمند جهان را کفري ميدانند و حتا شايد افتخار کنند به اين که نظام و حکومت شان را نظام هاي کفري به رسميت نشناسند. يا به عبارت ديگر، طالبان به نحوي معتقدند که آنچه مشروعيت بينالمللي خوانده ميشود، در واقع تأييد جوامع کفري بر يک نظام اسلامي است که چنين تأييدي نه ممکن است، نه مفيد است و نه مايه مباهات! حکومتي که طالبان در مد نظر دارند، از نوع حکومتهاي قرون وسطايي است. اين نوع حکومتها مشروعيت شان را از دين و از شمشير ميگيرد.
با اين وجود جدا از ديد و برداشت طالبان، حمايت جامعه بينالمللي يک اصل عمده و اساسي در تثبيت پايههاي يک حکومت است. وضعيت افغانستان طوري شکل گرفته که بدون حمايت خارجي ثبات نظام تقريباً به يک امر ناممکن مبدل شده است. به عبارت ديگر، براي يک حکومت با ثبات درافغانستان، نه تنها مشروعيت بين المللي بلکه حمايت جدي بينالمللي يک امر حتمي است. هر حکومتي در افغانستان که يک حامي قوي و جدي خارجي نداشته باشد، ثبات و استحکامش در معرض تهديد جدي قرار خواهد داشت.
با توجه به اين امر، به نظر ميرسد که نگراني امريکاييها از زير سوال رفتن مشروعيت طالبان بيشتر ريشه در تفاهمهاي پنهاني دارد که بين طالبان و امريکا صورت گرفته است. به احتمال زياد، امريکاييها به طالبان تعهد کرده اند که در مقابل اجراي برخي از تعهدات متقابله از سوي طالبان، براي اين گروه مشروعيت و حمايت بين المللي کسب ميکنند. امريکاييها تا حدود زيادي در چند ماه اخير اين مفکوره را تبليغ کرده اند که طالبان ميتواند يک«شريک مناسب» به جامعه بينالمللي باشد. حالا رفتار طالبان در تصرف شهرها که گفته ميشود خلاف تعهدات اين گروه به امريکا بوده، طالبان را يک گروه تعهدشکن معرفي ميکند که اين امر کار امريکا در کسب مشروعيت بين اللملي به طالبان را دشوار ميسازد. امريکاييها از طالبان انتظار دارند که رفتاري متفاوت از گذشته و مدني در پيش گيرند تا امريکا بتواند از يک طرف معامله خود با اين گروه را در نزد جهانيان توجيهپذير سازد و از سوي ديگر، براي کسب حاميان بيشتر در صحنه بين المللي از طالبان مسيرش هموار باشد.



