اشرف غني دو روز پيش اعلام کرد که تا زنده است اجازه تشکيل حکومت موقت را نميدهد. در حاليکه تشکيل حکومت موقت يا انتقالي يکي از گزينهها براي شکست بنبست روند صلح دانسته ميشود، مخالفت شديد آقاي غني با تشکيل حکومت موقت، بنبست روند صلح را شديدتر ميسازد.
آقاي غني موضع اخير را پس از آن اعلام داشت که کشورهاي عضو ناتو و امريکا در نشست اخير بروکسل تصميم نهايي خود در مورد خروج نيروهاي ناتو و امريکا از افغانستان را اعلام نکرده و آن را به زمان نامعلوم ديگري در آينده موکول کردند. به احتمال زياد که آقاي غني از همين اتفاق اين برداشت را کرده که ناتو و امريکا به اين زوديها افغانستان را ترک نميکنند و با توجه به اينکه ماندن طالبان روي ميز مذاکره به اين امر بستگي دارد، بنبست در روند صلح شديدتر ميشود و به اين ترتيب زمينه ماندن تيم حاکم در قدرت براي مدت نامعلوم ديگري نيز فراهم خواهد شد.
البته اعلام نشدن تصميم ناتو و امريکا در باره خروج نيروها از افغانستان نيز از دو زاويه قابل تحليل است. يک زاويه اين است که ناتو و امريکا به راستي قصد خروج از افغانستان را ندارند و دنبال بهانهجويي هستند تا براي مدت طولانيتر ديگري حضور شان را در افغانستان حفظ کنند. اما زاويه ديگر اين است که ممکن امريکا و ناتو بخاطر اعمال فشار بيشتر به طالبان، تصميم خود در مورد خروج نيروها را مبهم گذاشتند تا طالبان خشونتها را کاهش داده و روند صلح را سرعت بخشند.
اما تأثير اعلام موضع ناتو و امريکا بالاي حکومت افغانستان نيز قابل بحث است. اگر ناتو و امريکا در نشست اخير اعلام ميکردند که مثلاً تا دو ماه ديگر نيروهاي خود را از افغانستان خارج ميکنند؛ دولت افغانستان از دو زاويه زير فشار شديد قرار ميگرفت. از يک طرف فشار جنگ طالبان افزايش مييافت و از طرف ديگر مردم و احزاب و نهادهاي سياسي و مردمي نيز بالاي حکومت فشار ميآوردند که به هر شکل ممکن با طالبان در مورد آينده کشور به يک توافق برسد. بنابراين، اعلام نشدن تصميم خروج نيروها، به تيم ارگ فرصت نفس کشيدن را فراهم کرده است و اين تيم را اميدوار ساخته که استراتيژي طولانيسازي روند صلح از طريق خريد زمان نتيجه دلخواه در پي داشته و در اين مسير ميتوان گامهاي متهورانه بيشتر برداشت. شايد اولين گام همين اعلام آقاي غني در مخالفت با تشکيل حکومت موقت بوده است.
يک احتمال اين است که ناتو و امريکا در خفا با حکومت افغانستان تباني دارند. به اين صورت که با اتخاذ دو موضع ظاهراً متضاد، اما باطناً همآهنگ، طالبان را در ميز مذاکره تا زماني نگهدارند که اهداف مشترک تيم ارگ و امريکا برآورده شود. شايد عمدهترين هدف همين باشد که حکومت فعلي عمر تعيين شده در قانون را به پايان برساند و طالبان نيز در وضعيتي قرار بگيرند که دشواري امر در تصميم دوگانه جنگ و صلح آنان را دچار فرسايش و فروپاشي دروني کند.
اما احتمال ديگر اين است که امريکاييها با درک عصبانيت و خشم متحدين شان در ارگ رياست جمهوري افغانستان که از توافقات انجام شده ميان امريکا و طالبان ناشي شده، تصميمگيري در روند صلح را به شکل يک بازي فريبنده و دو پهلو در نظر بگيرند که در نهايت هم حکومت فعلي افغانستان از ماندش در قدرت اطمينان داشته باشد و هم روند صلح در خفا با طالبان، کشورهاي منطقه و سياسيون مخالف حکومت به گونهاي پيش برده شود که تا زمان قطعي شدن تصاميم و نهايي شدن برنامهها، حکومت افغانستان از جريان بيخبر نگهداشته شود. در صورت درستي اين گمانه، مخالفت شديد آقاي غني با تشکيل حکومت موقت را ميتوان به معناي روشن کردن چراغسرخي از سوي آقاي غني تعبير کرد که هدف آن اعلام نوعي جنگ عليه امريکاييها و محکم کردن پاي خود در قدرت دانسته شده ميتواند. به اين معنا که آقاي غني اميد خود را از روند صلح کاملاً بريده و به اين نتيجه رسيده که هرگونه همکاري با اين روند را قطع کند و در مسير زورگويي و مانعتراشي فرا راه اين روند هرنوع نرمش و مصلحت را کنار بگذارد.
صحبت تيلفوني وزير امورخارجه جديد امريکا با عبدالله عبدالله، تا حدودي ميتواند در راستاي گمانه فوق به تحليل گرفته شود. يعني امريکاييها نيز تصميم گرفتهاند که در روند صلح آقاي غني را طرف حساب نکنند و بخواهند که با قطع علاقه از آقاي غني، با برجسته کردن نقش آقاي عبدالله در روند صلح، اين روند را پيش ببرند. اما نشانههايي که ميتواند حاکي از تباني عبدالله وغني در روند سياسي جاري تلقي شود، گمانه اخير را با چالش مواجه کند.
آقاي عبدالله تا کنون در روند صلح اقدامي نکرده که بتوان آن را مستقل و يا خلاف ميل و اراده تيم ارگ عنوان کرد. آقاي عبدالله به هر دليلي طوري رفتار کرده که گويا در روند صلح کارهاي نيست و فقط در اين روند مجري طرحها و دساتير آقاي غني است. هرچند بسياريها اين رفتار آقاي عبدالله را ناشي از فقدان طرح و برنامه در نزد وي و همچنان فقدان شهامت و جسارت وي در اتخاذ تصاميم متهورانه ميدانند، اما در همين حال رفتار ملايم آقاي عبدالله در برابر ارگ گمانه تباني پنهاني ميان او و تيم ارگ را زنده نگهميدارد.
حتا به فرض اينکه بين عبدالله و غني و بين اين دو و امريکاييها تباني و همکاري عامدانه منتفي دانسته شود، باز اين پرسش بهجاي خود باقي است که چگونه امريکاييها با درک ضعف و ناکاميهاي آقاي عبدالله در پيشبرد مؤثر روند صلح و تأثيرپذيري شديد او از تيم ارگ، ميتوانند يا ميخواهند که بالاي عبدالله اعتماد کنند و به اين نتيجه برسند که ميتوانند با او روند صلح را پيش ببرند؟ اين آخرين پرسش، دو گمانه ديگر را به ميان ميکشد.
اول اينکه امريکاييها با درک ضعف و ناتواني آقاي عبدالله در پيشبرد مؤثر روند صلح، اين روند را به او ميسپارند. در اين صورت، همان گمانه قبلي تقويت ميشود که امريکاييها در واقع نميخواهند که روند صلح پيشرفت واقعي داشته باشد و بلکه استراتيژي اصلي آنان همين است که اين روند را يک شخص ضعيف رهبري کند که تا يک زمان معين به نتيجهاي منتهي نشود. تا زمانيکه امريکاييها مشخص کنند که بايد صلح نتيجه بدهد!!
دوم اينکه امريکاييها هنوز متوجه ضعفها و کاستيهاي آقاي عبدالله نشده و هنوز هم او را فرد مناسبي براي پيشبرد روند صلح ميدانند. در اين صورت امريکاييها در يک مسير اشتباه روان هستند و وقت بيشتري را با ارتکاب اين اشتباه هدر خواهند داد. با توجه به اشراف امريکاييها به سياست افغانستان احتمال بيخبري آنان از ضعف آقاي عبدالله بعيد دانسته ميشود.
تقريباً در ميان تحليلگران و سياسيون افغانستان توافق نظر جمعي وجود دارد که آقاي عبدالله نميتواند تکانه شديدي که براي بيرون شدن از بنبست جاري در روند صلح نياز است را ايجاد کند. آقاي عبدالله به مراتب نشان داده که اهل برنامه نيست، تعهد جدي به اجراي برنامه ندارد و نيز شهامت لازم براي خطرپذيري در اجراي برنامه را ندارد. اين در حالي است که آقاي عبدالله با دوطرفي(طالبان و غني) در روند صلح مواجه است که عبور از آنان به تدبير و شهامت بسيار بلند سياسي نياز دارد. به تعبير ديگر، آقاي عبدالله اتوريته و ابهت لازم براي پيشبرد يک برنامه کلان سياسي را از دست داده است. او با امضاي توافق سياسي با اشرف غني بعد از اجراي مراسم تحليف، نه تنها که در نزد رقيب از اعتبار ساقط شده، بلکه عمدهترين متحدين سياسي خود را نيز از دست داده و نزد مردم نيز به يک سياستمدار بيعرضه تنزيل جايگاه يافته است.
با توجه به اين امر، اگر امريکاييها واقعاً در کفش شان ريگ نيست و ميخواهند که سرنوشت صلح و جنگ را روشن کنند، بهتر است که بيشتر از اين بالاي آقاي عبدالله سرمايهگذاري نکنند. يک راه حل اين است که امريکاييها با متحدسازي احزاب عمده و تأثيرگذاري سياسي، فرا خوان از فعالين و نخبهگان سياسي در تشريک مساعي با پارلمان و سايرنهادي مردمي و مدني، تشکلي را ايجاد کنند که با برگزاري يک نشست بزرگ ملي، طرح و آجنداي عملي صلح را آماده کنند و اين طرح بالاي حکومت و طالبان قبولانده شود. طرحي که جامع و همه شمول و راهگشا باشد و از نظر مشروعيت، مقبوليت و عموميت چون و چرا نداشته باشد.