در روزهاي اخير نشانههايي از اختلاف نظر ميان اعضاي بلندپايه تيم ارگ در مورد صلح بروز کرده است. به نظر ميرسد که اشرف غني نظر متفاوتي نسبت به حمدالله محب و برخي ديگر از اعضاي برجسته حلقه نزديکش، دارد.
چند روز پيش در رسانههاي اجتماعي گزارش يکي از رسانههاي پاکستان به شکل گسترده منتشر شد که حاکي از سفر پنهاني آقاي غني به پاکستان و ديدار با مقامهاي نظامي اين کشور بود. ارگ رياست جمهوري افغانستان اين خبر را با تأخير تکذيب کرد. اگر اين خبر درست بوده باشد(که احتمالش بعيد نيست) اين نخستين نشانه از به ميان آمدن اختلاف نظر ميان آقاي غني و نزديکانش است. به نقل از يک رسانه پاکستاني گزارش شده بود که آقاي غني به تنهايي به پاکستان سفر کرده بود. معنايش اين است که آقاي غني در بحثهاي مهم و کليدي با پاکستان در مورد آينده سياسي کشور و روند صلح، نزديکترين و معتمدترين افراد حلقه اصلي ارگ را قابل اعتماد نميداند.
سپس، قمرجاويد باجوه رييس ستاد ارتش پاکستان به کابل سفر کرد. طبق گزارش رسانهها، آقاي غني در دفتر کارش با باجوه در حالي ديدار کرد که هيچ يک اعضاي ارشد تيم ارگ حضور نداشتند. اين گونه ديدارها بيپشينه بوده است. گفته ميشود که آقايان حمدالله محب مشاور امنيت ملي رياست جمهوري و فضل محمود فضلي ريييس اداره امور رياست جمهوري در تمامي ديدارهاي آقاي غني با مقامهاي خارجي حضور ميداشته باشند و هيچ راز رهبري حکومت از آنان پنهان نيست. با اين وجود، ديدار تنهايي آقاي غني با جنرال باجوه ميتواند به عنوان دومين نشانه از وجود اختلاف نظر ميان آقاي غني و نزديکانش در مورد صلح باشد.
آقاي غني در اين اواخر به آن شدت و تندي لحني که مثلاً آقاي امرالله صالح معاون نخست رياست جمهوري و حمدالله محب مشاور امنيت ملي رياست جمهوري در مورد پاکستان صحبت ميکنند، در مورد اين کشور صحبت نميکند. اين ميتواند به عنوان سومين نشانه در نظر گرفته شود. اخيراً آقاي غني گفت که سياست دوست و دشمني دايمي ندارد که بسياري از تحليلگران آن را نشانه تمايل آقاي غني به نشان دادن انعطاف در قبال پاکستان تعبير کردهاند. اين اظهارات آقاي غني پس از آن بيان شد که رييس ستاد ارتش پاکستان و همزمان با آن رييس ستاد ارتش بريتانيا با آقاي غني در کابل ديدار کردند.
در روز پيش حمدالله محب مشاور امنيت ملي رياست جمهوري افغانستان نيز اظهارات تندي عليه پاکستان داشت که در واکنش به آن سفير افغانستان در اسلامآباد احضار شد. وزارت امور خارجه پاکستان گفته که مراتب اعتراض شديد خود را به سفير افغانستان اعلام داشته است. اين ميتواند چهارمين نشانه باشد. نشانه اختلاف ديدگاه ميان آقاي غني و يکي از نزديکترين افراد به او که به عنوان بازوي نظامياش ياد ميشود.
منشأ اختلاف نظر ميان آقاي غني و نزديکانش به آينده سياسي پسا صلح پيوند دارد. امريکاييها دست پاکستان را در مديريت روند صلح بازگذاشتهاند. با خروج نظاميان امريکايي از افغانستان، نقش پاکستان در سياست افغانستان برجستهتر خواهد بود. به نظر ميرسد که بريتانيا نيز پس از اين نقش فعالتر و برجستهتري در روندهاي سياسي افغانستان ايفا خواهد کرد که در اين نقش بريتانيا با پاکستان همسو و همنوا است. به تعبير ديگر، پاکستان به عنوان مجري منطقهاي و بريتانيا به عنوان حامي جهاني، فکر ميکنند که مسووليت و صلاحيت مديريت آينده افغانستان پسا صلح را به عهده دارند.
با توجه به نکات بالا، پاکستانيها روند جاري صلح را به نفع خويش ميدانند و در تلاش هستند که مذاکرات جاري صلح به نتيجه برسد و طالبان بخشي از قدرت در افغانستان باشند. به همين دليل پاکستانيها در چند ماه اخير، ضمن اينکه تلاش کردهاند تا به اظهارات تند مقامهاي حکومت افغانستان واکنش بالمثل تند نشان ندهند، در عين حال کوشش کردهاند که از طريق سفر به کابل روابط خود را با حکومت افغانستان زنده نگهدارند و به اصطلاح حمايت تيم ارگ را جلب نمايند. چند مقام نظامي و ملکي پاکستان در ماهها و هفتههاي اخير در حالي به کابل سفر کردهاند که هيچگونه تمايلي از جانب همتايان شان در کابل براي استقبال از سفر آنان وجود نداشته است. همچنان پاکستان شماري از سياسيون و مقامهاي حکومت افغانستان را به پاکستان دعوت کرده و از آنان پذيرايي گرم کرده است. اين تلاشهاي پاکستان همه در همين چارچوب قابل تحليل است که پاکستانيها روند جاري صلح را که براساس توافق ميان امريکا وطالبان پيشرفته به نفع منافع استراتيژيک خود تعبير ميکنند.
اما اينجا در کابل، بدبيني برگرفته شده از فضاي بياعتمادي طولانيمدت در روابط کابل-اسلامآباد، همچنان دستمايه سياستورزي سياستگران افغانستان است. اکثر سياستگراني که مخالف نقش پاکستان در روند صلح افغانستان يا در واقع مخالف روند جاري صلح هستند، با استناد به رفتارهاي گذشته پاکستان، پيوسته از غيرقابل اعتماد بودن پاکستان سخن ميگويند. اينها تاکيد شان اين است که پاکستان بازهم بازي ديگري را به راه انداخته و هر حرکت پاکستان فقط در ظاهر صلحخواهانه است اما در زير پوست آن اضرار زيادي نهفته است. اين تحليل و برداشت که بيشتر از رفتار گذشته پاکستان منشأ ميگيرد، در افغانستان نيز خريداران زيادي دارد. در افغانستان بهويژه در سالهاي اخير پاکستان ستيزي به يک اصل افتخارآميز در سياستورزي مبدل شده و سخن گفتن از دشمني با پاکستان و غيرقابل اعتماد عنوان کردن اين کشور، هم فهميدگي سياسي دانسته ميشود و هم وطندوستي!
اما در سوي ديگر اين تحليل وجود دارد که با توجه به مضمر بودن منافع پاکستان در روند جاري صلح، اين کشور آماده همکاري در روند صلح است. اين تحليل بيشتر آينده نگرانه است و در واقع تغييرات به ميان آمده در کلان ساختارهاي سياسي منطقهاي و جهاني را منظور نظر دارد. در اين تحليل، پاکستان به اهدافي که از حمايت از طالبان در سر ميپروانيد رسيده است. بيست سال حمايت بيوقفه پاکستان از طالبان اين گروه را اعتبار سياسي منطقه اي و جهاني بخشيد و امروزه هم امريکا و هم کشورهاي بزرگ منطقه پذيرفته اند که نيمي از قدرت را در افغانستان به اين گروه بدهند. اين يک دست آورد بزرگ به نظاميان و ديپلماتهاي پاکستاني است. در واقع در شرايط کنوني، پاکستان دليلي به مخالفت با روند صلح افغانستان نميداند و بلکه هر نوع مخالفت با اين روند را به ضرر خود تلقي ميکند.
با توجه به نکات ياد شده و با عنايت به دوگانهگي تعبير و برداشتي که از نقش پاکستان در روند صلح افغانستان وجود دارد، به نظر ميرسد که به ميان آمدن اختلاف ديدگاه در ارگ و حتا در همان سه نفري که«صاحبان اصلي» جمهوريت گفته ميشوند، ميتواند يک امر طبيعي باشد.
اشرف غني دليل و انگيزه قوياي براي مخالفت با روند صلح ندارد. او در حالي که از نظر سني به آخر عمر رسيده، شايد به آرزوي ديرينهاش که رياست جمهوري افغانستان باشد نيز رسيده و اين را نيز درک ميکند که ادامه مخالفت با روند صلح با توجه به اينکه همه در داخل و خارج صلح ميخواهند ممکن و مقدور نيست. اين درک آقاي غني را وا ميدارد که روي تمامي گزينههايي که در باب چگونگي انتقال قدرت و صلح با طالبان مطرح است فکر کند و به اصطلاح هيچ گزيينهاي را غيرقابل غور تلقي نکند. از وراي چنين درکي، سفر پنهاني و ديدارهاي تنهايي آقاي غني با پاکستانيها معنا و مفهوم پيدا ميکند. او ميداند که کليد صلح دست پاکستان است و بايد درب گفتوگو با اين کشور حتا به شکل پنهان و پرسشبرانگيز نيز نبايد بسته باشد. در واقع آقاي غني در سياست آينده افغانستان جايگاه و فرصتي ندارد. شايد عمر به او مجال ندهد که آرمانهاي سياسي دورانديشانهاي در سربپروراند و از وراي آن براي ماندن در قدرت و مخالفت با روند صلح تا آخر تلاش کند. شايد آنگونه که برخيها در شبکههاي اجتماعي به نقل از آقاي غني گفتهاند، حالا يگانه آرزوي آقاي غني اين باشد که لقب قهرمان صلح را برايش داده شود.
اما چند تن از اطرافيان و نزديکان آقاي غني، به صورت طبيعي نميتوانند با درک و برداشت آقاي غني از قدرت و سياست موافق باشند. آنان آينده سياسي خود رادر اين ميبينند که نظم و نظام فعلي حفظ شود. حمدالله محب و امرالله صالح کسانياند که آينده سياسي شان در يک توافق صلحي که به نفع طالبان باشد، به خطر مواجه ميشود. اينها رسيدن شان به مدارج بلند سياسي و نظامي را مديون بقاي حکومت فعلي ميدانند. اگر توافق صلحي بدست آيد که طالبان در آن به عنوان يک نيروي غالب سياسي به رسميت شناخته شوند، به اين دو نفر جايي در سياست باقي نميماند. آقاي صالح قبلاً گفته بود در حکومتي که طالبان باشد، کار نميکند. اظهارات اخير آقاي محب نيز مبين اين امر است که او در يک حکومت مشارکتي با طالبان جايي به خود نميبيند.
بنابه آنچه گفته آمد، به نظر ميرسد که با داغ شدن هرچه بيشتر بحث صلح، دوگانهگي در سکان اصلي قدرت بيشتر خواهد شد. آقاي غني شايد در نهايت تمايل داشته باشد که به ترتيبي در روند صلح انعطاف نشان دهد، اما نزديکانش اين را نميخواهند. آنان به انواع مختلف تلاش خواهند کرد تا تحليل بدبينانهاي از پيامدهاي احتمالي روند جاري صلح ارايه کنند. آنان شايد غيرمستقيم کارهايي انجام دهند که اجماع ملي و منطقهاي در مورد صلح از بين برود. کوبيدن به دهل دشمني با پاکستان و روي دست گرفتن اقداماتي که منجر به نفاق و شقاق سياسي داخلي شود، ميتواند به عنوان راهکاري براي سبوتاژ روند صلح از سوي کساني باشد که فکر ميکنند احتمال دارد که آقاي غني ديگر به مشوره و نظر آنان وقعي ننهد و در خفا روند صلح را به تنهايي به ترتيبي مديريت کند که «عصب محيطي» هسته اصلي قدرت نيز آن را حس نکند!!