هر ملت شخصيت خود را در چارچوب نظام آموزشي حاکم بر سرزمين خودش بازگو ميکند.
تعليم و تربيت به عنوان اصيلترين و مهمترين نهاد متصدي آموزش و تربيت انسان ها، نقش تعيين کننده در زندهگي انسان دارد از همينرو همواره مورد توجه ملت ها و تمدن هاي مختلف بوده و هست. آموزش مهمترين عامل موفقيت در سازندگي سازنده و مثبت است.
اساساً فرهنگ و تمدن انساني محصول آموزش و تربيت است و با چگونگي آن رابطه مستقيم دارد چنانکه پيشرفت هاي علمي، فني، هنري و غيره مستقيماً با آموزش و کيفيت آن بستگي دارد اما هر آموزشي لزوماً مفيد و داراي آثار مثبت نيست: بلکه آموزشهايي سازنده است که داراي مباني مستحکم و اهداف مشخص و روشهاي کارآمد باشد.
عمدهي از مشکلاتي که افغانستان امروزي با آن دست و گريبان است، ريشه در نارسايي هاي نظام آموزش و پرورش دارد.
درست است که عوامل ديگري از جمله تضاد استراتيژي هاي منطقهيي و جنگ هاي مديد داخلي و خارجي هر يک به نحوي در سرنوشت تاريک حاکم بر سرزمين ما نقش درخوري داشته اند اما هيچکدام ازين عوامل به اندازه آشفتگي و ناکارآمدي نظام تعليم و تربيت ما ويرانگر نيست.
نارسايي تعليم و تربيت در سرزمين ما تنها به شيوه تدريس معلمين و يا کمبود کتاب و منابع درسي خلاصه نميشود بلکه مهمتر از همه فقدان فلسفه تربيتي خاص و تشتت در اهداف و مقاصد فرجامين آن، نهفته است.
از آنچه گفته آمد ميتوان اين نکته مهم را دريافت که حل مشکلات و مسايل مربوط به نظام آموزشي برنامه ها و کتاب هاي درسي روش هاي تدريس و وسايل آموزشي ديگر، بدون شناخت درست و دقيق هدف هاي تربيتي ممکن نخواهد بود.
در واقع تربيت و پرورش مؤثر و سودمند وقتي قابل تحقق است که همه فعاليت هاي آموزشي مسوولان تربيتي به تحقق بخشيدن هدف هاي حقيقي و علمي تعليم و تربيت متوجه باشد.
سوال اساسي اين است که امر مهم تعليم و تربيت کدام اهداف را دنبال مينمايد تا در پرتو آنها بتوانيم فعاليت هاي تربيتي خود را جهت و سمتوسوي خاصي ببخشيم.
در گذر زمان حکما و فيلسوفان زيادي به اين پرسش پاسخ هاي فراواني ارايه کرده اند، که کليت ديدگاه هاي شان را ميشود در پنج دسته خلاصه نمود:
1- افلاتون از حکماي شهير يونان، هدف اساسي تعليم وتربيت را پرورش نيروي متخصص و فني ميدانست.
از منظر او تعليم و تربيت بايد بتواند افرادي متخصصي را فارغ دهد که در آينده بتواند متصدي شغل و حرفهي خاصي شود و قادر باشد همان شغل و حرفه را بصورت درست و حسابي، از عهده اش برآيد. بدون شک تخصص و حرفهگرايي در دنياي امروزي ازين چشمه آب ميخورد.
2- ارسطو برخلاف ايده استادش افلاطون، برتفکر انتقادي و آزاد انديشي تاکيد داشت. از منظر ارسطو هم، وغم تعليم و تربيت، بايد پروش انسان هاي فکور و منتقد باشد، افرادي که بتوانند درباره پديده ها نگاه انتقادي داشته باشند و پيرامون صحت و سقم شان به کرسي داوري بنشيند. به تعبير بهتر و سقراطياش، تعليم و تربيت بايد بدنبال پرورش انسانهايي باشد که از زندهگي اصيل برخوردار باشند و مرادش از زندهگي اصيل اين است که زندهگي انسان در ابعاد مختلفش بايد استوار بر دليل و برهان باشد نه مبتني بر تقليد و دنبالهروي کردن. به قول مولانا:
خلق را تقليد شان برباد داد
اي دوصد لعنت برين تقليد باد
ارسطو براي به ذهن شاندن ادعاي خود به داستان زيبايي استناد کرده مي گويد: «شاگردي از استاد خودش ماهي ميخواسته و استاد هم هر روز بلا فاصله براي شاگرد خودش ماهي آماده مي نموده تا اين که ناگهان روزي استاد فوت مينمايد وروند ماهي خوري شاگرد هم با وفات استاد متقوف ميشود» ارسطو اذعان ميدارد بياييد بجاي فراهم آوري ماهي به شاگردان خود، آنها را صيادان ماهري تربيت کنيم تا خود بتوانند صيد ماهي نمايند. دوکتور مطهري هم با استناد به اين ايده ارسطو در توصيف مقام شامخ معلم ميفرايند (من ستايشگر معلمي هستم که قدرت انديشيدن را بياموزد نه انديشه هارا.)
در دنيا امروزي که جهان با کولهبار از اطلاعات و معلومات مواجه است، بسياري از دانشمندان بر ايده ارسطو مهر تأييد ميگزارند و ازش حمايت مينمايند.
3- گروهي ديگر از دانشمندان هدف تعليم و تربيت را انتقال ميراث فکري و فرهنگي بشر از نسل هاي گذشته به نسل هاي بعدي ميدانند
بسياري معتقداند که هدف تعليم و تربيت اين است که آنچه انديشمندان فراوان، طي ميليون ها سال با مشقت و مرارت زياد گرد آورده اند، به نسل هاي بعد منتقل کنند و چيزهايي بر آن بيفزايند و نسل هاي بعد نيز داده هايي را براي آن بيفزايند و به نسل هاي بعدي انتقال بدهند.
4- بعضي دانشمندان ديگر در راس ژان ژاک روسو فيلسوف و آموزگار فرانسوي خودشناسي و شناساندن وجه فرديت هر فرد را، هدف تعليم و تربيت ميدانند
روسو ميخواهد هر دانشآموز آن گونه تربيت شود که نقصي را از هستي بردارد و در اين کليت نقشي را ايفا نمايد. مطابق راي روسو: انسان ميتواند در جايي قرار گيرد که براي آن خلق شده و اين گونه از سردرگمي ها نجات يابد.
5- گروهي از فيلسوفان اخلاق، هدف تعليم و تربيت را اخلاقي به بار آوردن افراد ميدانند. از ديد اين دانشمندان نهاد تعليم و تربيت بايد در قسمت اخلاقي کردن جامعه و ترويج اصول اخلاقي از جمله زندهگي بدون خشونت و توأم با مدارا که از اصول اساسي آموزش و پرورش در دنياي امروزي محسوب ميشود گام بردارد و درين راستا مسووليت خويش را به وجه احسن ايفا نمايد.
در فرجام، شوربختانه بايد اعتراف نمود که نظام آموزشي جمهوري اسلامي افغانستان تنها هدفي را که ميشناسد، انباشتن ذهن کودکان و نوجوانان با مشتي معلومات است، معلوماتي که از نظر کميت و کيفيت هيچ به شمار ميآيد، مخصوصاً در عصر انترنت و با دسترس بودن گوگل و ساير ابزارهاي جستجوگر يک مشت معلوماتي که تاريخ مصرف و اعتبار آنها سپري شده است، بيهودهترين کاري است که ميتوان کرد.
به اميد روزي که همهي دست اندرکاران نهاد تعليم و تربيت (وزارت آموزش و پرورش) بخصوص آموزگاران، با آگاهي دقيق از اهداف و مقاصد آموزشي مدرن و پذيرفتهي جهاني بتوانند رسالت ايماني، ديني و ملي خويش را درين عرصه انجام بدهند تا باشد در آيندهاي دور و يا نزديک از يک نظام آموزشي پويا، فعال و کابردي برخوردار شويم و اين زماني ميسر هست که مساعي مشترک به خرچ داده شود.
مابدان مقصد عالي نتوانيم رسيد
هم مگر پيش نهد لطف شماگامي چند