در اين ترديدي نيست که بازيگر اصلي پشت پردة جنگ افغانستان نظاميان پاکستان است و صلح با طالبان معناي واقعي صلح با پاکستان را دارد. در واقع توافقنامه دوحه را در پشت پرده آي اس آي کليد مي زند. اين حقيقت به همهگان آشکارا است و بيش از چهل سال جنگ و وحشت در افغانستان ثابت کرده است که عامل اصلي وحشت آفريني ها در افغانستان آي اس آي است و تمامي گروه هاي تروريستي فعال در افغانستان از طالبان تا داعش و القاعده و جيش محمد و لشکر طيبه و ده ها گروه تروريستي ديگر در چنگال آهنين نظاميان پاکستان قرار دارند و تجهيز و تمويل آنان به وسيلة نظاميان پاکستان صورت مي گيرد. در واقع عراده جنگ و صلح گروه هاي تروريستي را در افغانستان به پيش مي برد و جنگ و صلح آنان را مديريت مي کند. ورنه کدام عقل سليم باور مي کند که چنين جنگ بزرگ بدون اکمالات منظم نظاميان پاکستان با اين ساز و برگ به پيش برود. اين موضوع را مقام هاي امريکايي به ويژه خليل زاد بيشتر از همه مي دانند که امتيازدهي هاي نامحدود خليل زاد به پاکستان و طالبان نتوانست عطش تماميت خواهي پاکستان و طالب را سيراب کند. بازي هاي آي اس آي طي چهل سال گذشته در افغانستان نه تنها دستان پاکستاني ها را در امور افغانستان تا آستين دراز کرده است؛ بلکه توانسته بيشترين سياست گران جهادي و غيرعادي را بار بار بخرد و بفروشد. حمايت آي اس آي از مجاهدين و بعد طالبان اين را ثابت کرده است که دست پاکستاني ها تا گلوي سياست گران افغانستان دراز است و دعوت هاي مستقل او از رهبران گروه هاي جهادي و شخصيت هاي سياسي کشور گواه آشکار اين ادعا است.
پاکستان از چهل سال به اين سو رهبران جهادي و غيرجهادي وسياستگران افغانستان را با وعده هاي پرزرق وبرق خيلي زيرکانه به فريب کشانده است. ادارة آي اس آي پاکستان بود که با استفاده از خودخواهي هاي شماري رهبران جهادي آنان را به جان هم افگند و فرصت هاي تفاهم و وحدت نظر و عمل را در آنان از ميان برد. آي اس آي با تخريب طرح ميستري توانست که کابل را به جنگ ميان گروه هاي جهادي به ويژه حزب اسلامي و جمعيت اسلامي بدل کند. اسنادي وجود دارد که هدف اصلي از ايجاد طالبان تخريب طرح سازمان ملل بود که در رأس آن ميستري نمايندة سازمان ملل قرارداشت. چنان که يک سند به تاريخ 7 دسمبر 1994 از طرف منبعي که اسمش در سند نيامده و به آقاي ران مک مولن در وزارت خارجة امريکا امريکا بخش افغانستان فرستاده شده و در آرشيف اطلاعات امنيت ملي اين کشور ثبت است. در اين سند از تصرف قندهار و قلات توسط طالبان و نيت پاکستان براي بوجود آوردن طالبان سخن زده شده و در اين سند از تخريب برنامة صلح آقاي ميستري زير عنوان «تحولات در افغانستان» نيز يادآوري شده است. سند ديگري از طرف وزارت امور خارجة امريکا موجود است که از معاملة پنهاني حکومت مجاهدين با آي اس آي پاکستان سخن مي زند.
در بخشي ازاين سند آمده است که دولت مجاهدين قبول کرده که از پيشروي هاي اي اس اي (البته به واسطه طالبان) در مناطق جنوبي و غربي افغانستان تا زماني که چالش هايي را به اسماعيل خان در هرات ايجاد نکند، پشتيباني کند. همچنان در سند آمده است که دولت مجاهدين به استاد رباني ميخواهد که از درز هاي عميق که در روابط حکمتيار با آي اس آي به وجود آمده است و اين حکومت آي اس آي را متيقن ساخته است که حکمتيار ديگر نميتواند از دروازه هاي کابل جلوتر برود تا از اين معامله به سود شان استفاده کنند. مطالعه اين سند روشن مي سازد که يکي از عوامل «حرکت خود جوش» خواندن طالبان توسط حکومت وقت مجاهدين و ملاقات هاي پيدا و پنهان آنان با طالبان، ممکن معامله پنهان آنان با سي آي اي بوده است. چنان که در نخستين ماه هاي ظهور طالبان در سال 1994، دولت وقت مجاهدين پشتيباني همه جانبة خود را از جنبش طالبان ابراز داشته در تسخير مناطق جنوب تا غزني و حتا کابل به طالبان کمک کرد. آي اس آي پس از سقوط طالبان و برقراري ادارة موقت به رياست آقاي کرزي تا کنون نيز به گونه هاي مختلف بر رهبران و سياستگران افغانستان تأثير پذيري داشته و به نحوي آنان را به فريب کشانده است. احياي دوبارة طالبان با يک برنامة از پيش تعيين شده و تاسيس مراکز آموزشي براي آنان از سوي دولت و مداخلة پاکستان در انتخابات هاي رياست جمهوري افغانستان و حمايت مخفي آي اس آي از نامزد هاي خاص و برقراري نسبي آتش بس به وسيلة طالبان در هنگام انتخابات ها همه حکايت از مکر و فريب پاکستان برضد مردم افغانستان را دارد. مقام هاي امريکايي از تمامي زد و بند هاي آي اس آي با دولت ها و سياست گران افغانستان و به ويژه نقش آي اس آي در پيوند به تمويل و تجهيز گروه هاي شورشي شامل طالبان، القاعده، داعش، جيش محمد، لشکر طيبه و ديگران آگاهي کامل دارد. هيچ کس در اين شک ندارد که صلح افغانستان نخست از اسلام آباد و بعد از آن از واشنگتن مي گذرد. پس از سرنگوني رژيم نجيب و به ويژه بعد از سقوط طالبان مثلث اسلام آباد – کابل – واشنگتن با وجود ادعاي مبارزه با تروريزم نماد تنش و بي اعتمادي و بي باوري و ابهام و توطيه بوده است. سه ضلع اين مثلث را رابطه ميان کابل – اسلام آباد؛ رابطه ميان کابل- واشنگتن و رابطه ميان اسلام آباد – واشنگتن تشکيل داده است. در مدت 20 سال گذشته رابطه ميان کابل- اسلام آباد هميشه بي باوري، بي اعتمادي، همراه با انتقاد ها و از ديد کابل اسلام آباد حامي و ميزبان تروريستان و رهبران آنان و در ضمن واشنگتن ادعا هاي کابل در رابطه به موجوديت لانه هاي تروريستي در پاکستان را دست کم گرفت. رابطه ميان واشنگتن- کابل بي باوري و پر از ابهام و تقلب و کابل از نظر واشنگتن ناکام در حکومتداري و ناتواني در مبارزه با فساد و ناتواني در ايجاد اجماع ملي و ناتواني براي پيش گيري از اختلاف در درون دولت و اختلاف ميان دولت و گروه هاي سياسي. از اين رو رابطه ميان واشنگتن- کابل و رابطه با دولت و گروه هاي سياسي دوگانه بوده است؛ اما رابطه ميان اسلام آباد- واشنگتن در ظاهر تنش آلود و اما نسبي با ثبات بوده است. به همين دليل بوده که واشنگتن هر از گاهي سرنخ کابل را بدست اسلام آباد سپرده است. اين در حالي است که امريکا مي داند که رهبران و پناه گاه هاي طالبان در پاکستان است و جنگ و صلح آنان را مديريت مي کنند. اين آگاهي تازه نيست؛ بلکه پيشينة زيادي دارد. چنان که رييس پيشين سي.آي.اي در اين باره در خاطرات خود نوشته است. امريکا در زمان تهاجم شوروي همه چيز را به دست پاکستان و افغانان انجام مي دادند که طرفدار پاکستان بودند. مقام هاي ارشد سياسي و نظامي امريکا پس از سرنگوني طالبان بار ها از رابطة نزديک آي اس آي با شبکة حقاني سخن گفته و اين شبکه را بازوي نظاميان پاکستان خوانده اند؛ اما با تأسف که زمامداران کاخ سفيد در هر برهه اي از تحولات در افغانستان اين رابطه ها را يا د ست کم گرفته ويا اين که از آن به سود پاکستان چشم پوشي کرده است. چنان که آقاي بايدن در زمان بارک اوباما گفته بود که پاکستان از لحاظ استراتيژيک ده مرتبه بيشتر از افغانستان براي امريکا مهم است. چه قدر مي توان اين همه بي تفاوتي ها وبي خبري هاي مقام امريکايي در پيوند به پاکستان را محول بر نداشتن شناخت و آگاهي زمامداران کاخ سفيد از افغانستان تصور کرد.
حال پرسش اين است که چگونه شده با آن که مقام هاي امريکايي به ويژه آقاي بايدن از دست تواناي نظاميان پاکستان در پشت طالبان آگاه است و اما تا کنون راجع به پاکستان و نقش تعيين کننده او در صلح افغانستان حرفي نگفته است. يا شايد او هم هراس از آن دارد که در چاه احمق پولي ترمپ رييس جمهور پيشين امريکا نيفتد. ترمپ با طرح استراتيژي جنوب آسيا در ظاهر پاکستان را هدف قرار داد و گفت که ديگر امريکا به پاکستان احمق پولي نمي دهد و کمک هاي امريکا به پاکستان را به حالت تعليق درآورد؛ اما بعدها آنچه که بايد برضد پاکستان انجام مي داد، انجام نداد و برعکس در زمان رياست جمهوري او به ويژه پس از توافقنامه دوحه طالبان فربه تر از هر زماني شده و در کنار دولت افغانستان به حکومت موازي بدل شده اند. از همين رو است که اکنون طالبان نه تنها خود را هم سنگ دولت افغانستان، بلکه سنگين تر و جاافتاده تر حساب مي کنند. سفر هاي اخير آنان به کشور هاي روسيه و ايران و ترکمنستان و بي اعتنايي به هيأت مذاکره کننده دولت گوياي اين واقعيت است. درحالي که اين سفر ها سودي به صلح افغانستان نمي کند واين سفر ها که به دستور آي اس آي صورت مي گيرد، در واقع مانور سياسي و قدرت نمايي طالبان در برابر کابل است. رويکرد خليل زاد با پاکستان و طالبان اکنون جايگاة طالبان را چنان بلند برده است که حتا به هيأت دولت افغانستان از پشت سر هم سلام نمي دهند.
بزرگ نمايي و بزرگ پنداري طالبان به وسيلة آي اس آي و تحميل آنها بر امريکايي ها از سوي پاکستان به ويژه پس از امضاي توافقنامة دوحه به بهاي هتک حرمت به دولت و مردم افغانستان؛ اکنون سنگ بزرگي را بر سر راه جوبايدن نهاده است تا پس از بررسي دقيق اين توافقنامه موضع دولت خود را در مورد افغانستان اعلان نمايد. در همين حال رسانه هاي امريکايي از تجديد نظر جوبايدن در پيوند به توافقنامه امريکا با طالبان خبر مي دهند. جوبايدن رييس جمهوري امريکا گفت که با تمام نظاميان ارشد امريکا در داخل و با رهبران جهان در خارج اين کشور در مشوره است تا چگونه به جنگ هاي طولاني امريکا در خارج از اين کشور مسئولانه پايان دهد تا بار ديگر امريکا مورد حمله از سوي کشورهاي ديگر قرار نگيرد. وي دليل تجديد نظر خود را تخلف طالبان از توافقنامه دوحه و عدم قطع رابطه آنان با القاعده و کاهش نيافتن خشونت ها ذکر کرده است. در صورتي که امريکا اين توافقنامه را مورد تجديد نظر قرار بدهد. در اين صورت 2500 تن نيرو هاي باقي مانده امريکايي تا ماه مي افغانستان را ترک نخواهند کرد. طالبان هشدار داده اند که در صورت انکار امريکا از توافقنامه دوحه اوضاع بدتر خواهد شد. هرگاه چنين شود وگفته مي توان که فصل ناتمام توافقنامه دوحه وارد مرحله جديد خواهد شد. همين اکنون طالبان از 31 روز به اين سو ميز گفت و گو ها با هيأت دولت افغانستان را ترک و مصروف سفر به کشور هاي مختلف اند. چنان که هيأت طالبان به رهبري ملابرادر تا کنون از روسيه، ايران و ازبکستان ديدن کرده اند و از اين سفر هاي شان به مثابه سکوي پرش برضد افغانستان استفاده کرده اند. دليل اصلي خودداري طالبان از ادامه مذاکرات با هيأت دولت افغانستان، اين است که امريکا اين توافقنامه را مورد تجديد نظر قرار مي دهد. طالبان با اين وقت کشي ها منتظر آشکار شدن تصميم نهايي امريکا در مورد توافقنامة دوحه هستند.
با تأسف که صلح افغانستان در گرو مکر و فريب پاکستان به زنجير کشيده شده است تا زماني که اسلام آباد در پيوند به سياست هاي پيشين خود در افغانستان تغييرات بنيادي نياورد و رويا هاي عمق استراتيژي خود در افغانستان را به خاک دفن نکند. به همين گونه پناه گاه هاي تروريستان در خاک خود را نبندد و بر ميزباني رهبران طالبان پايان ندهد، صلح در افغانستان آمدني نيست و ما شاهد فصل ناتمام نه تنها توافقنامة دوحه که ساير توافقنامه ها هم خواهيم بود.