اندیشه و شناخت
سخنرانی استاد سيد حسين اشراق در مراسم رونمايی کتابِ «عقل و ايمان در کلام جديد»
بخش پنجم: اين سخنرانی با اندک تغيير در دانشگاه افغانستان ارائه شده است.
- در جايي (در صفحات 201 و 202) در رابطه با پارادايم پسا غزالي آمده است:
“گفتمان سلفيه که در عصر جديد سيد جمالالدين پيشرو آن است، ميراثي است که از ابن تيميه و ديگران به سيد ميرسد”. در اين نقل قول روح رسالة
[رد بر نيچريه] سيد جمال، “جدلي، مدافعه جويانه و ارتدکسي” خوانده شده است.
شايان يادآوري ميدانم که پس از غزالي تا زمان سيد جمال رکود کامل بوجود نيامد يا به قول خود غزالي آنچه را مدعي بود “تهافُت” رخ نداد: ابن رشد، ابن طفيل اندلسي، شهاب الدين سهروردي شيخ اشراق، ميرداماد، ملاصدرا، شيخ بهايي، ملا هادي سبزواري و غيره همه پس از غزالي در صحنة تفلسف آمده اند.
سيد جمال مصلح اجتماعي عقلگرا بود، مناظرة ايشان در بارة اسلام و علم با ارنست رنان، مشرب معتزلي ايشان را برملاء ميکند. تحليلگران بدين باور اند که تلاش هاي فکري سيد جمال منجر به شکل گيري جريان نومعتزله در جهان اسلام شده است. در رسالة ردعلي الدهرين ماده انگاري و دنيا گرايي در ميان مسلمانان را نکوهش کرده است. او بر بناي حس اخلاقي ميان سوسياليزم انسان باور با کمونيزم مادي انگارِ مبتني بر نفرت فرق مينهاد. بازگشت به اسلام نخستين او سلفيت جبرانگار و نافي خردگرايي نبود بلکه دعوت به اتحاد سياسي جهان اسلام براي به دست آوردن مجد از دست رفته بود. او را تحليلگران پيشگام رنسانس جديد در اسلام مينامند. تحقيق و تدريس فلسفة ابن سينا در دانشگاه الازهر نشان ميدهد که ايشان سلفي به مفهوم فکري و کلامي نبوده و افزون بر ايشان شاگرد اش محمد عبده که از لقب استاذ الامام در مصر برخوردار بود و مقام مفتي اعظم مصر را به دست آورده بود علاوه بر تعليمات ديني از همان آغازِ جواني از ضرورت منطق براي کلام دفاع کرد و خاطر نشان نمود که ايمان با براهين عقلي قوي ميشود و تا آخر درين جهت تلاش کرد. درس هاي اودر الازهر در زمينة علم منطق مشهور است، نظام منطقي او رگه هايي از تأثيرات ارسطو، ابن سينا، ابن رشد و حتي مؤلفان فرانسوي را در خود داشت. او از پشتيبانان اجتهاد بود. در اين اثر بي گمان جاي ديدگاه هاي محمد عبده خالي است. انديشه هايي که پس از او از طريق مکتب اجتماعي قاسم امين، رشيد رضا، محمود شلتوت و علي عبدالرزاق دنبال شد. رسالة “التوحيد” عبده که شامل افکار کلامي اوست معروف ميباشد، حتي توسط علي عبدالرزاق به فرانسوي ترجمه شده است. در ترکيه نيز آراء تقريبي سعيد نورسي قابل اعتناست. اثر مهم اش “رسائل النور” معطوف نفي افراطي گري فرقه هاي اسلامي است. او از تربيت و اخلاق به عنوان نشانه هاي ايمان ياد آوري کرده است.
در حوزة هند، شاه ولي الله دهلوي به گفتة اقبال او اولين مسلماناني بود که لزوم بازانديشي کل نظام اسلامي را، به گونة که از گذشتة خود گسسته نشود احساس کرده بود، سر سيد احمد خان نيز در رابطه وحي و قوة پيامبري و نقش عقل در حيات انساني بحث هاي مهمي ارائه کرده است، طرح ديدگاه هاي او نيز در رابطه ايمانگرايي و رابطة آن عقل بي مناسبت نبود، همچنان آراي عبيدالله سندي و اميرعلي هندي نيز ارزش بررسي و بازخواني را دارد.
در حوزة تمدن هند وقتي در زمينة عقل و ايمان از اقبال سخن به ميان آورده شده است، جا داشت از انديشه هاي متفکر مهم ديگر فضل الرحمن ملک هم يادآوري ميشد. وقتي کلام جديد مي گوييم پروفيسور ملک را ميتوان در اين حوزه مهم تلقي کرد. او که به عنوان “متکلم مدرن” خوانده ميشود و نوعي “کلام جديد” عرضه کرده است.
سلفيت را بايد از محمد بن عبدالوهاب در نظر گرفت که مالکي مذهب بود و با الهام از ابن تيميه و ابن قيم به ايدئولوژي بازگشت به اسلام نخستين را مفصل بندي کرده بود.
در غرب جهان اسلام وقتي از ابن رشد سخن به ميان آورده شده است، جا داشت انديشه هاي برخي ديگر نيز مانند: ابن مَسَره، ابن باجه، ابن طفيل و ابن سَبعين نيز اندک معرفي ميشدند.
- در صفحة 172 در رابطه با “نظرية فطرت” بحث گرديده و پيرامون ماهيت آن پرسش هايي را مطرح نموده است. در اين پرسش ها فطرت ديني از نوع احساس، از نوع شناخت و از نوع امر بديهي را مورد تأييد قرار نداده است. اما آن را از جانب خداوند دانسته و با بحث نبوت ربط داده است.
لازم مي دانم توضيح بدهم که بحث فطرت با جنبه هاي تيوريک بيشتر در کمتر از صد سال در معارف اسلامي رواج پيدا کرده است. سرچشمة اصلي آن الهيات مسيحي است، زيرا مسيحيت از رهگذرِ استدلات عقلاني قابل توجيه نيست، به همين جهت پيشنهادِ يک راه احساسي در برابر راه عقلاني را جدي انگاشته است.
اين مسئله با ترجمة مقالة فرانسوي از تانگي دکونتون که در سال 1958 در پاريس چاپ شده بود توسط آقاي مهدي بياني در سال 1338 صورت گرفت و مهندس بازرگان بر آن مقدمه نوشت وارد حوزة فارسي زبان شده است. نام اين مقاله “حس ديني يا بعد چهارم روح انساني” بود. پس از آن اين مفهوم توسط استاد مطهري استقبال گرديد و بسيار به کار گرفته شد.
البته اينگونه بحث ها بيشتر به درد الهيات مسيحي براي توجيه غير عقلاني تثليث ميخورد، چيزي که در ميان مسلمانان هم کم و بيش رواج يافته است. ديده ميشود بحث فطرت جنبة عقلي ندارد از جنبة نقلي برخوردار است و مصرف درون ديني دارد. اثبات اين بحث با مبادي و مقدمات عقلي دشوار به نظر ميرسد، مگر اينکه وارد رژيم زباني عرفان شود.
در اين بحث اگر مراد از فطرت معلومات اوليه باشد مورد تأييد فلاسفه و حکما قرار نمي گيرد، اگر نوعي غريزه گفته شود، در اين صورت بايد کيفيت نفساني باشد مانندِ حب ذات و ميل جنسي، در حاليکه در اين مورد اجماع وجود ندارد. غرايز، آميخته به علم و ادراک اند نه خودِ ادراک، به گمان من در اين کتاب از فطرت معناي سقراطي آن در نظر گرفته شده است. سقراط کار خود را مانند دايه ميدانست، او مدعي بود که چيزي به شاگرد نمي آموزد بلکه تنها او را ياري ميرساند تا آنچه را در خود نهفته دارد آگاهانه آشکار کند. راهنمايي و ياري رسانيدن به گونة منجر به قسم ويژة از معارف و معلومات بوده باشد.
در در صورتيکه دانش پژوهان بحث عقل و ايمان در چارچوب کلام جديد را دنبال کنند، پيشنهاد ميکنم منابع زير را نيز مورد مطالعه قرار دهند:
– فلسفة علم کلام از هري اوسترين ولفسن، ترجمة احمد آرام
– امر قدسي از رودلف اتو، ترجمة همايون همتي
– دين و نگرش نوين از والتر ترنس استيس، ترجمة احمدرضا جليلي با ويراستاري مصطفي ملکيان
– تجربة ديني از پراود فوت، ترجمة عباس يزداني
– مقصدهاي شريعت از طه جابر علواني، ترجمة سيد ابوالقاسم حسيني(ژرفا)
– تاريخمندي دانش کلام از حسن حنفي، ترجمة محمد مهدي خلجي، مجله: نقد و نظر، زمستان 1375، شماره 9.
– خدامحوري (اکازيوناليزم) در تفکر اسلامي و فلسفة مالبرانش از قاسم کاکايي.
در رابطه با ساختار، شيوة تدوين و استفاده از منابع هم ايجاب ميکرد معيار هاي دقيقتري در نظر گرفته شوند.
در نتيجه ميتوان مطرح نمود که “عقل و ايمان در کلام جديد” از امتيازات و کاستي هايي برخوردار است، اما در مجموع ميتوان گفت کارِ استاد فکرت ارزنده است و در شرايط کنوني کشور در نوع خود در خورِ ستايش ميباشد. براي اين نويسندة جوان کشور موفقيت هاي روزافزون آرزو ميکنم.
پايان