فرهنگ و هنر
پيشينهشناسي «انسان خردمند» ما کيستيم؟
کيستيِ انسان و فهم تاريخي- اجتماعي اين موجود براي همه محل پرسش و تأمل است. انسان با موجودات ديگري تفاوتهاي بنيادين دارد. از لحاظ ساختار بيولوژيکي پيچيده، ابعاد مادي و معنوي متمايز و سير تاريخي- اجتماعي خيلي تودرتو، غامض و ابهامآميزي دارد که شناخت اين موجود را حتا در قرن بيستويکم که بسياري از ابعاد کشف ناشدهي جهان عريان گشته و چشمهاي تيزبين بشر پهناي کهکشانها و اعماق بحرها را شکافته، دشوار و کشف ناشده باقي مانده است.
پرسش «انسان چيست»؟ در درازناي تاريخ براي فهم بشر پايه و اساس بوده است. شايد پاسخ اين پرسش از جنجال برانگيزترين پاسخهايي در تاريخ انسان باشد، موجود ناشناختهيي، الکسس کارل يا به تعبير مولانا فرشتهيي که به دم خرش بستهاند. ابزارسازي که براي آبادي جهان فرستاده شده يا موجودي که همه را استثمار کرده و نظم طبيعت را بر هم زده است. حيوان ناطق افلاطون يا گرگ درندهخوي هابز که غيرقابل اعتماد است. جانشين خدا در روي زمين يا موجود ضعيف و مغرور. با اين تفاوتهاي مناقشه برانگيز و ديدگاههاي متضاد نميشود بر يک نظر واحد دربارهي تعريف و چيستي انسان دست يافت، اما اين تعريفها همه يکي از ويژهگيهاي بيشمار انسان را دربر ميگيرد و در واقع ميتوان گفت که انسان همهي اينهاست.
پيدايش انسان و تاريخ دقيق حضور اين موجود رازآميز، چندبعُدي و کشف ناشده در جهان نيز از عمدهترين مسألههايي است که اديان، مکتبهاي فکري و زيستشناسان دربارهي آن نظريهپردازي و روايتسازي کردهاند. شايد جديترين کار علمي و زيستشناسانه «نظريهي تکامل» چارلز داروين، زيستشناس و دانشمند انگليسي قرن نوزدهم ميلادي باشد. داروين با نوشتن کتاب «خاستگاه گونهها» پيچيدهگي خاستگاه انسان را از نظر علمي تبيين کرده است و براي نخستين باري از پسمنظر علمي به مسأله پيدايش انسان پرداخته است. با اين مقدمه، يووال نوح هراري، دانشآموخته دانشگاه هاروارد و استاد دانشگاه «عبري اورشليم» نه تنها به چيستي و ماهيت انسان، بلکه به تاريخچه و پيشينهي حضور انسان در جهان نيز پرداخته است و از اين روزنه راه را براي فهم پيچيدهگيهاي تاريخي انسان در روي زمين ميگشايد که بسا ارزنده و جامع است.
همهي تلاشهاي آقاي هراري در «انسان خردمند» پاسخ اين پرسش است که چگونه انسان خردمند به اين مقام رسيده است؟ سير تاريخي رسيدن او اکنون از کجا ميگذرد؟ چه شده است که اين موجود بدوي 70 هزار سال پيش از صحرايي در قارهي افريقا سر برآورد و با تسخير جهان تا به امروز رسيد؟ هراري که دکتراي تاريخ دارد ميخواهد در لابهلاي اين کتاب 600 برگهيي به اين پرسشها پاسخ بدهد.
آقاي هراري باور دارد که انسان خردمند آخرين بازماندهي نوع انسان است که در روي زمين زندهگي ميکند. گونهي انسان خردمند 70 هزار سال پيش در صحراي آفريقا پا به بيرون از مرز آفريقا گذاشت. گونهي «انسان خردمند» گونههاي ديگر انساني مانند: «شامپانزهها»، «انسانهاي راست قامت»، «نياندرتالها» و «فلوريسيينسي» را از کرهي زمين محو کرد و نسل آخرين بازماندههاي گونههاي ديگري انساني در 13 هزار سال پيش توسط گونهي انسان خردمند منقرض شد.
اما اين که چگونه انسانهاي خردمند توانستند گونههاي ديگر انساني را نابود کنند، روشن نيست. خود هراري نيز ميگويد که هيچ اطلاعي دربارهي آنان در دست نيست. آيا انسانان در يک نبرد بيسابقهيي نياندرتالها را از پا درآوردند؟ آيا اصلاً جنگي ميان گونههاي انسان شکل گرفته است؟ چه شواهدي به جز «دي.ان.اي» از ديگر گونههاي انساني در دنيا وجود دارد؟ بخش بزرگي از کتاب هراري به پرسشهاي بر ميگردد که خود هراري نيز از پاسخ دادن و حتا حدس زدن در مورد آن خودداري ميکند و به پاسخ «نميدانم» پروندهي پرسشها را باز نگهميدارد .اما اميدوارست که روزي براي انسان امروزي زمينهي فهم اجداد گذشته و گونههاي ديگر انساني فراهم شود. انسان خردمند چه چيزي داشته است که سرور جهان شده و توانست بر همه پيروز شود؟ پاسخ هراري به اين همه پرسشها يک «نميدانم» جانانه است.
هراري ميپندارد که انسان خردمند پس از انقراض گونههاي ديگر انساني از سه انقلاب بزرگ گذشته تا به اکنون رسيده است. «انقلاب شناختي» که حدود 70 هزار سال پيش آغاز شد. در اين مقطع زماني انسان خردمند از قارهي افريقا بيرون شد و بر روي زمين پراکنده شد. انقلاب کشاورزي حدود 12 هزار سال پيش اتفاق افتاد و انسانان خردمندي که اکنون تنها گونهي انساني در جهان هستند به اهليکردن حيوانات و گياهان پرداختند و سکونت دايمي در جهان را آغاز کردند و به تعقيب آن امپراطوريها اساس گذاشته شد، اديان چندخدايي ظهور کرد و پول اختراع شد. در واقع امپراتوريها، دين و پول حقيقتهاي ذهني بودند که بشر را متحد ساخت. با اين اتحاد و حقيقتهاي ذهني انسان خردمند روند تسخير جهان را آغاز کرد و سرانجام «انقلاب علمي» حدود 500 سال پيش از امروز ظهور کرد که به تعبير هراري بشر را به مرحلهي «خدايي» جهان رساند.
ظهور انقلاب علمي با پذيرش «ناداني» آغاز شد و بشر پذيرفت که همهي حقيقتهاي موجود در روي زمين را نميداند. بنابرين براي فهم جهان آستين بر زد. اروپاييها امريکا را کشف کردند، سفرهاي «کشف و تسخير» را آغاز کردند و امروز بر مسند آقايي جهان تکيه زدهاند. به باور آقاي هراري، انسان خردمند به گونهي جسورانه، همهجانبه و بحثبرانگيزي هر آن چه را که تاکنون گمان ميکرديم در مورد انسان ميدانيم، به چالش کشيده است، همانند افکار، رفتار، کردار، اقتدار و حتا آيندهي ما. آيندهي انسان خردمند به کجا ميکشد؟ او در پاسخ به اين پرسش کتاب ديگري زير عنوان «انسان خداگونه» نوشته است. انسان خداگونه در واقع جلد بعدي انسان خردمند است که آيندهپژوهي براي سرنوشت بشر است. کسي نميداند که بشر به کجا ميرود و آيندهي او چگونه ميشود.
ابومسلم خراساني/ نشانه