مجله ژوندون در نیمه قرن بیست درافغانستان شروع به فعالیت نمود. این مجله درابتدا با صفحات محدود به چاپ میرسید ومطالب دلچسپ وسرگرم کننده یی را درمورد ستاره های سینما، شعر، مصاحبه ها و مقالاتی شامل مسایل جهانی و امثال آنرا به خوانندهگانش پیشکش مینمود. دردهه ۶۰ برعلاوه مطالب جالب وخواندنی، اعلانات تجارتی به مرورزمان درآن جا گرفت.
با تغییر حکومت ها و رژیم ها درافغانستان، این مجله با نظریات و مفکوره های سیاسی مختلف دست و پنجه نرم نموده وبعد ازهرخلای نشراتی دو باره سر بلند کرده و بقایش را حفظ مینمود.
در اینجا نمیخواهم بیشترتاریخچه مجله را موشگافی نمایم، بلکه تنها میخواهم تا اندازه یی خاطرات کاری خود را در پنجاه سال قبل یعنی در سال ۱۹۷۰ و مدتی بعدتر ازآنرا به ترسیم بکشم. این سال بخشی ازمرحله کلیدی زندهگی من به شمار میرود. درآن زمان تازه ازلیسه استقلال فارغ شده بودم ومیخواستم که تحصیلات خود را درفاکولته ادبیات در دانشگاه کابل ادامه دهم. اما شرایط تحصیلی با تظاهرات دانشجویان دانشگاه کابل گره خورده بود ودرهای دانشگاه تا مدت نامعلومی مسدود شده بود. روی همین دلیل و نظر به اینکه تازه ارتباط قلمی خود را، بیشتردربخش ترجمه مطالب کوتاه اززبان فرانسوی به فارسی با ژوندون شروع کرده بودم، لازم دیدم الی آغاز مجدد دروس در دانشگاه کابل به صفت ماموررسمی دراین مجله کار نمایم.
در آن زمان، مجله ژوندون نظر به هدایت مقامات وزارت اطلاعات و کلتور که دررأس آن آقای محمود حبیبی بهحیث وزیر قرارداشت، تازه از ۳۲ صفحه به ۱۰۰صفحه ارتقا نموده بود. البته قابل یادآوری است که ژوندون بخشی از روزنامه انیس بود که ریاست آنرا آقای شفیع رهگذر به عهده داشت. هدف از بالا بردن صفحات مجله از ۳۲ به 100 صفحه این بود تا مردم به عوض خرید مجلات ایرانی مانند (اطلاعات و زن روز) بیشتر از نشرات وطن خویش مستفید شوند. درواقع تلاشها براین بود تا قدرت نشرات داخلی بیشتر ارتقا یابد.
با بلند رفتن صفحات مجله، برعلاوه تیم کاری مجله دردفتر، به یک تیم بزرگ از نویسندهگان، ترجمانان، داستان نویسان، پژوهشگران، عکاسان وغیره از بیرون نیاز بود. دراین راه مدیر مجله خانم شکریه رعد، یکی از چهره های موفق مطبوعاتی سعی و تلاش مینمود تا مجله با مطالب دلچسپ و خواندنی بدون وقفه درآخرهر هفته به چاپ برسد وبه دسترس خوانندهگان قرار گیرد. ایشان خود نیزمطالب با ارزشی برای مجله تهیه مینمود.
از جمله اشخاصیکه درآنزمان با مجله همکاری قلمی داشتند میتوان از آقایان جلال نورانی، عظیم رعد، امین برین، اعظم رهنورد زریاب، ناصرامیری، روستا باختری، خانم مریم محبوب، علی ذکی، مهدی دعاگوی، علی اصغربشیرهروی، داود ذهدی، مولانا قربت، رضا بشیرهروی، بیرنگ کوهدامنی، حامد حسینی، سرشار شمالی، کاظم جان، حامد نوید، سپوژمی روف، رحیم اعتمادی، حسام الدین بختیاری و یکتعداد دوستان دیگر که اسم شان به خاطرم نیست، نام برد. باید یادآور شوم که آقای طوران شاه شهیم به صفت معاون وآقای حیات الله صدیقی به حیث متمم دراین مجله کار مینمودند و دربخش عکاسی جناب پاینده مستمندی که خود مامور در وزارت اطلاعات و کلتور بود با مجله همکاری داشت. همچنان محترمان مقیم جان و شیرمستمندی در قسمت عکاسی با ژوندون ودیگرنشرات دست اندرکاربودند.
چاپ فوتوها به روی صفحات ژوندون ودیگر نشرات به مدیریت زنکوگرافی ارتباط میگرفت که دررأس آن پدر مرحومم عبدالحق صیقل قرارداشت. دربخش حروف چینی، مقالات و مضامین جمله به جمله به روی سرب ریخته شده و بعد از بسته بندی و تصیح، توسط ماشین لاین وتایپ به چاپ میرسید. اسم آمر این بخش را متأسفانه فراموش کرده ام، اما جناب شانرا که یک شخص خیلی مهربان و صادق بود در دفتر مجله ژوندون همه فوقالعاده احترام میکردند.
مجله ژوندون با وجود مشکلات تخنیکی و پرسونل توانسته بود هرهفته بدون وقفه سربلند نموده، با صفحات زیبای خود در بازار بدرخشد و مشتریان وعلاقهمندن زیادی را به خود جلب نماید. مجله در آن ایام زیادتر از طریق اشتراک و غرفه های فروش نشرات در نقاط مختلف پایتخت و ولایت ها در بدل ده افغانی به فروش میرسید.
درآن زمان این مجله توانسته بود در سینه خود مطالب مختلف از قبیل داستانهای کوتاه و بقیه دار، فوتورومان ها، عکسها وخبرها، وقایع هفته و یا سال، مضامین دینی، فال هفته و امثال آنرا جا بدهد. همچنان صفحات دیگری ازقبیل جوانان، زن و مود، شعر و ادبیات، سرگرمی ها، سپورت و ورزش، مصاحبه ها با اقشار مختلف جامعه شامل هنرمندان، نطاقان، استادان و غیره در زیبایی این مجله افزوده بود.
در بسیاری اوقات، مجله ژوندون توانسته بود بهحیث یک حلقه اتصال بین وقایع دیروز و امروز کشور قرارگیرد. چنانچه این مجله توانست به ابتکار مدیر فعال آن خانم شکریه رعد وهمکاری چهره سیاسی و ادبی کشور دکتور روان فرهادی، یک نسحه نشریه شمس النهار را که در زمان پادشاهی امیر شیرعلی خان به نشر میرسید، دوباره چاپ نموده وآنرا در میان مجله قرارداده و به دسترس خوانندهگان بگذارد. همچنان آقای نورمحمد کهگدای سرمنشی دربار اعلیحضرت محمد ظاهر شاه که یکی ازمحققان وخوشنویسان برازنده وطن بود درباره دوران یکتعداد شاهان گذشته مقالاتی نوشت که بخش آخر آن به دوره سلطنت امان الله خان تخصیص یافته بود. او اکثراوقات خودش به دفتر مجله ژوندون می آمد وپروف مضمونش را مطالعه و اصلاح میکرد. زمانیکه درهای دانشگاه کابل دوباره بازشد، من دردیپارتمنت زبان وادبیات فرانسوی به دروس خود ادامه دادم و درعین زمان درمجله ژوندون نیم روزه کار مینمودم.
دریکی ازروزها جناب کهگدای را در دفترمجله ملاقات کردم. اوآمده بود تا پروف مضمونش را بخواند. ازمن پرسید درکدام رشته درس میخوانم. من در پاسخ گفتم که در دیپارتمنت زبان و ادبیات فرانسوی محصل استم. او بعد از اینکه مرا درانتخابم تشویق نمود برایم گفت: “خیلی خوب است، اگر از خودت سوال شود که برج ایفل چند متر ارتفاع دارد و جواب مثبت بدهی و اما اگر پرسان شود که چهل زینه در کدام منطقه افغانستان است و جواب منفی بدهی عیب کلان است.” هر دوخندیدیم ومن دراینمورد برایش اطمینان دادم.
چندی بعد ازسال ۱۹۷۰یکی از ابتکارات جالبی را که آمریت مجله ژوندون روی دست گرفت عبارت بود از ( انتخاب دختر شایسته سال ) که برای اولین بارخوانندهگان مجله ازطریق پوسته به دختر مورد نظر شان رای میدادند.
فکرمیکنم که این حرکت درتاریخ مطبوعات کشور بی سابقه بوده است. در هر هفته فوتو های کاندیدا ها یکجا با سن، ذوق و توانمندی هایشان درمجله به چاپ میرسید ومردم با فرستادن ورقه شان به دختر مورد علاقه خویش رای میدادند. چنانچه در سال ۱۹۷۲ خانم زهره یوسف با اکثریت رای خوانندهگان به صفت دختر شایسته سال از طرف مجله ژوندون اعلام گردید.
دفترمجله ژوندون در تعمیرمطابع دولتی کابل قرارداشت وهمزمان به این دوره، مجله پشتون ژغ به مدیریت آقای ناصر طهوری ازطرف رادیو افغانستان وکوچنیانو انیس که بعداً د کمکیانو انیس شد از طرف روز نامه انیس به چاپ میرسید. نشراتی که درهمین تعمیر دفتر داشتند عبارت بود از روزنامه انیس به ریاست آقای شفیع رهگذر، روزنامه اصلاح به ریاست آقای سید فقیرعلوی، روزنامه هیواد به ریاست آقای بریمن و روزنامه کابل تایمز به ریاست آقای سید خلیل و به مدیریت آقای شفیع راحل. باید خاطر نشان ساخت که در آنزمان منجم مشهور کشور آقای ابراهیم قندهاری بحیث ریس مطابع دولتی ایفای وظیفه مینمود.
قابل یادآوریست که درختم روز کاری، یک موتر (والگا) ساخت روسیه که دریورش مرد طنزگوی وخوش صحبت جناب بهاوالدین بود، دراختیار مامورین ژوندون و یا انیس گذاشته میشد. این موتر که گنجایش پنج نفررا داشت، گاهگاهی اضافه از این تعداد را تا مرکز جاده نادر پشتون آنزمان نقل میداد. اکثراوقات ذریعه همین موترانتقال خبرنگاران وعکاسان برای تهیه مصاحبه ها وراپورتاژ ها صورت میگرفت.
طوریکه معلوم است این مجله زیبا که یکی ازداشته های با ارزش مطبوعاتی افغانستان بود دیگر نفس نمیکشد وامروز بخشی ازخاطرات خوش آنانی شده است که هرهفته بی صبرانه چشم براه چاپ آن بودند.
البته یک مجله میتواند که بخشی ازهویت کلتوری وفرهنگی وحتا ملی یک کشور به شمار برود. به طورمثال مجله Time ممثل امریکا و مجله ParisMatch ممثل فرانسه و امثال آن.
امیدوارم که مجله گمشده ژوندون نیز روزی دوباره سربلند نموده و بتواند با استفاده از تکنالوژی امروز به شکل جالبتر بازهم درخانواده ها خوشی و نشاط را از طریق online و با چاپ ورقی خلق نموده و به افتخارات گذشته اش پیوند زند.
————————————————-
*استاد قاسم صیقل اولین کارش رابه حیث مامور رسمی درسال ۱۹۷۰درمجله ژوندون شروع نمود و بعد از ختم تحصیلات در رشته زبان وادبیات فرانسوی در لیسه ها و دانشگاه های کابل و فرانسه و آسترالیا به حیث استاد تدریس نموده است.