جهان
مبارزه با تروريزم، بهانهای برای گسترش نفوذ حکومت ايران در منطقه
بهرغم تفاوت ديدگاهها در مورد عملکرد حکومت ايران در ساير زمينهها، اغلب ناظران، کارشناسان و فعالان به اين باورند که حکومت ايران «ناجي» واقعي تروريزم در منطقه بوده يا دست کم کمترين نقش ممکن را در مبارزه عليه تروريزم داشته است. اين واقعيت را ميتوان در نبردهايي که عليه داعش در سوريه، عراق و مرز لبنان به وقوع پيوست به روشني مشاهده کرد. با اين حال، برخي ديگر معتقدند که رابطه حکومت ايران و گروههاي تروريستي براساس تبادل منافع است، اما اين افراد دليل و برهان روشني براي ادعايي که ميکنند، ندارند تا بتوانند ناظران، کارشناسان و فعالان يادشده را متقاعد به اين باور کنند.
در بحبوحه اين جدل و گير و دار، تحولات اخير افغانستان، پرده از واقعيتهاي بسيار برداشت و ماهيت رابطه حکومت ايران با گروههاي تروريستي برملا شد و در نتيجه براي همه آشکار شد که حکومت جمهوري اسلامي ايران، مبارزه تروريزم را بهانهاي براي گسترش نفوذ خود در کشورهاي منطقه قرار ميدهد.
در واقع، اين رويکرد از زماني آغاز شد که حکومت تهران تصميم به تشکيل «لشکر فاطميون» گرفت. (گزارش مفصلي در ارتباط به اين موضوع در هفته اول ماه اپريل در شماري از رسانهها نشر شد، البته دولت افغانستان بارها نسبت به خطرات ناشي از بازگشت جنگجويان وابسته به اين لشکر به افغانستان و نقش خطرناک آنها در آينده کشور هشدار داده، به ويژه اينکه جنگجويان لشکر فاطميون با توجه به وفاداري مطلق به حکومت ايران و توانايي جنگي که براي تسلط بر افغانستان دارند، ميتوانند آينده کشور را با خطر جدي روبهرو کنند. اين در حالي است که شبهنظاميان وفادار به ايران در تمام کشورهايي که دولت ايران به کنترل آنها مباهات و فخرفروشي ميکند، همين رويکرد و راهبرد را دنبال کردهاند.
اکنون با توجه به اينکه از يک سو جنگ سوريه در حال پايان يافتن است و از سوي ديگر نيروهاي امريکايي، افغانستان را ترک کردهاند، چنين به نظر ميرسد که ماموريت شبهنظاميان «لشکر فاطميون» به زودي از سوريه به افغانستان منتقل ميشود. بنابراين اکنون ميتوان به مفهوم واقعي اظهارات سرلشکر حسين سلامي، فرمانده کل سپاه پاسداران جمهوري اسلامي، در مورد محور مقاومت پي برد. وي در مراسمي براي مجهز کردن نيروي زميني سپاه پاسداران با سامانههاي موشکي، پهپادها و تجهيزات پيشرفته الکترونيکي، گفته: «مقاومت ما در سرزمينهاي بسياري از جمله عراق، سوريه، يمن، لبنان و افغانستان ادامه دارد.»
البته ميزان نفوذ ايران در چهار کشوري که حسين سلامي به آنها اشاره کرد، براي همه آشکار بوده و تحول تازهاي نيست، اما وي در هفتم ماه جولاي افغانستان را نيز در فهرست چهار کشور يادشده عنوان کرد و اين امر نشان ميدهد که مقصد جديدي براي پروژه توسعهطلبانه حکومت جمهوري اسلامي ايران افزوده شده است و تهران سعي دارد گام ديگري را در راستاي کنترل کشورهاي همسايه بردارد. علاوه بر آن، روزنامه جمهوري اسلامي در گزارشي نوشته است که دولت ايران در حال تصميمگيري براي ايجاد نيروي «بسيج شيعه» در افغانستان است. به اين ترتيب به نظر ميرسد که حکومت ايران وضعيت آشفته افغانستان را فرصت جديدي براي گسترش نفوذ خود يافته و در تلاش است تا به اين بهانه که ميتواند تعادلي را در برابر جنبش افراطي طالبان ايجاد کند و ثبات را به کشور بازگرداند، از فرصت فراهمشده در اين کشور همسايه بهرهجويي کند. حکومت ايران به منظور دستيابي به اين هدف قصد دارد از تجارب گذشتهاش در برخي از کشورهاي منطقه الگو برداري کند.
بر اساس گزارش روزنامه جمهوري اسلامي، در اين اواخر شبهنظاميان در محلههاي شيعه نشين کابل ظاهر شده و خود را براي جنگ با طالبان آماده ميکنند. البته اين نيروي جديد به زودي با لشکر فاطميون مورد حمايت ايران که از پشتيباني مالي و نظامي سپاه قدس برخوردار است و تعداد افراد آن حدود 30 هزار نفر تخمين زده ميشود، همراه خواهد شد. به همين ترتيب و پس از افزايش نگرانيها نسبت به بازگشت لشکر فاطميون به افغانستان، محمدجواد ظريف، وزير امور خارجه ايران، در گفتوگو با يک شبکه تلويزيوني افغانستان گفته که تعداد جنگجويان لشکر فاطميون از 5 هزار نفر بيشتر نيست و اين نيرو ميتواند براي مبارزه با داعش در کنار نيروهاي افغانستان قرار گيرد.
جالب اينجاست که حکومت ايران در حالي که در تلاش براي مسلح کردن گروههاي شيعه و حمايت از آنها در افغانستان است، همزمان دست دوستي و همکاري را به سوي طالبان دراز کرده است. به تازهگي، حکومت ايران در چارچوب تلاشهايش براي ميانجيگري و تحقق صلح در افغانستان ميزبان نشستي بين طالبان و هيأت دولت افغانستان بود. افزون بر آن، پس از سقوط کنترل گذرگاه مرزي اسلام قلعه که به عنوان مهمترين گذرگاه مرزي بين افغانستان و ايران شناخته ميشود، جنبش طالبان و دولت ايران در يک هماهنگي مشترک، تعهد به احترام مرزهاي دو کشور کردند.
البته سياست دوگانه ايران در افغانستان که از يک سو نمايانگر حمايت از جنبشهاي افراطي شيعه است و از سوي ديگر، ارتباط آن را با گروههاي تندرو سُنيمذهب مانند طالبان نشان ميدهد، استراتيژي است که حکومت ايران آن را در عراق، سوريه، لبنان و يمن دنبال ميکند.
در پيوند به طرح ايجاد نيروي «بسيج شيعه» در افغانستان، لازم است در ابتدا به ماهيت نيروي «حشدالشعبي» در عراق اشاره شود.
اگر از گفتن اين ديدگاه خودداري کنيم که حکومت ايران به طور مستقيم يا غيرمستقيم عامل به وجود آمدن داعش در منطقه است، ميتوان گفت که منافع گروه داعش با منافع حکومت ايران تلاقي ميکند، به ويژه اينکه حملات راهاندازي شده داعش، از جمله آخرين حمله تروريستي در شهر صدر در عراق اغلب به نفع گروههاي شبهنظامي وفادار به ايران تمام ميشود. براي نمونه پس از ترور هشام الهاشمي، کارشناس برجسته عراقي و پيش از آنکه مشخص شود که شبهنظاميان عراقي وابسته به ايران دست به ترور وي زدهاند، داعش با انتشار اعلاميهاي، خود را مسوول ترور هشام الهاشمي دانست، علاوه بر اينکه جنگجويان داعش زماني در عراق به اوج قدرت رسيدند که شبهنظاميان عراقي وفادار به ايران در حال ظهور و گسترش نفوذ بودهاند.
پس از برچيده شدن بساط دولت خلافت خودخوانده داعش در عراق، حکومت ايران از طريق گروههاي شبهنظامي وفادار به خود، به طور رسمي و مستقيم در عراق نفوذ کرد و شبهنظاميان حشدالشعبي، عراق را عملاً تحت کنترل خود قرار دادند و در نتيجه، مبارزه با داعش بهترين بهانه براي کنترل عراق به دست حکومت ايران بود. در حال حاضر و پس از گذشت چند هفته از قرار دادن افغانستان در فهرست کشورهاي تحت نفوذ و کنترل حکومت ايران، تهران قصد دارد به بهانه مبارزه با جنبش طالبان، نيروي «بسيج شيعه» را در افغانستان ايجاد کند، گويا تاريخ و استراتيژي بار ديگر در حال تکرار شدن است، با اين تفاوت که حکومت جمهوري اسلامي نميتواند رابطه نزديک خود را با طالبان پنهان نگه دارد.
در نتيجه ميتوان گفت که حکومت ايران در حاليکه طالبان را مسلح ميکند، آنها را مورد حمايت مالي و پشتيباني سياسي قرار ميدهد. اين حکومت در چند دههي گذشته نيز از رهبران طالبان ميزباني و استقبال کرده است و اکنون اعلام ميکند که قصد دارد مبارزه را عليه طالبان آغاز کند. واقعيت اين است که حکومت تهران سعي دارد با بهرهجويي از بهانه نبرد عليه طالبان، گروههاي شبهنظامي را در افغانستان تقويت کند تا دولت اين کشور تضعيف شود و زمينه گسترش نفوذ ايران در افغانستان فراهم شود. البته اين همان راهبردي است که حکومت ايران آن را به بهانهاي مبارزه با داعش، در عراق و سوريه پياده کرد.
در واقع، حکومت ايران همواره با سوءاستفاده از مبارزه با تروريزم، همانگونه که در عراق و سوريه اتفاق افتاد، سعي ميکند نفوذ خود را در منطقه گسترش دهد، در حالي که تمام گروههاي تروريستي که تهران تظاهر به مبارزه با آنها ميکند، به شکلي پيرو سياست سازمان اخوانالمسلميناند و حکومت جمهوري اسلامي روابط تاريخي و گستردهاي با سازمان اخوانالمسلمين دارد. در سال 1937، هنگاميکه خميني عازم قاهره شد و در آنجا با حسنالبنا ديدار کرد، به شدت تحت تأثير انديشههاي وي قرار گرفت، سپس با الهام از ساختار سازمان اخوانالمسلمين که فرد اول سازمان را «رهبر» ياد ميکنند، خميني لقب «رهبر» را به خود گرفت و اين در حالي است که خامنهاي شماري از کتابهاي سيد قطب، پدر معنوي انديشه اخوان المسلمين، را به فارسي ترجمه کرده است.
انديپندنت فارسي