علم فقه براي بيان احکام شرعي از قبيل حلال و حرام و مکروه و غير مکروه، روا و ناروا در عبادات و معاملات براي اعمال فردي و جمعي وضع گرديده است. ائيمه دين و علماي مجتهدين در اين زمينه تلاش هاي خستگي نا پذيري انجام داده اند که قابل تحسين و مايهي اعجاب است، براي تمام کلي و جزيي و حتا امور محتمل و فرضي تبصره و گاهي قبل از وقوع آن حکم بيان نموده اند، همان گونه که خود فقها گفته اند رويدادها و حوادث متعاقب الوقوع و ساحت موضوعات وسيع است، بدون شک ضروريات جامعهي بشري در عرصه هاي مختلف از جمله تکنولوژي و اکتشافات و اختراعات متحول و علوم جديدي پا به عرصه هستي گذاشته است، ادبيات و زبان با اين تغيير و پيشرفت تغيير شگرف و انکار ناپذيري نموده که بالطبع ادبيات ديني نيز از آن متأثر مي باشد، در گذشته ها براي تبيين و توضيح مسائل فقهي و ديني از علوم متداول آن روزگار که براي بيان مسائل ضروري و لازمي پنداشته مي شد استمداد مي جستند و تمام علوم مروجه را از قبيل صرف و نحو منطق، بديع و بيان، تفسير و حديث اصول فقه و عقايد و کلام را فرا مي گرفتند، تا در فهم مسائل مفتي بها به خطا نروند، واقعاً فرا گرفتن يکي از اين علوم تخصصي در حد دکترا لازم دارد چه آن که بر تمام اين علوم تسلط و سيطرهي و اشراف کامل و شامل داشته باشيم، بدون شک علماي بزرگ آن روزگار و آن سامان دکتران چند مرتبهي بودند، بنده بضاعت اندکي اگر دارم از برکت آن کتب است و با افتخار مي بالم که ريزه خار خان مدرسه ام، نقد بنده بر روح مسائل فقهي و نحوهي برداشت فقها و يا خداي نا خواسته تخطهي ايشان در مسائل فقهي نيست، ايشان در قبال اداي مسووليت شان بالاتر از تصور امروزين تلاش نمودند، با امکانات محدود و خوردن دود چراغ و گاهي از پرتو مهتاب استفاده برده اند و خود را وقف کشف، استنباط، و استنساخ و يا کتابت آن کرده اند تا اين ميراث گرانسنگ را که بدون شک يکي از مفاخر بشري است به ما به ميراث گذاشتند، برماست که به مثابهي ميراث داران اين گنجينه زخار گرد فراموشي قرن ها را از چهرهي آن بزدائيم و زنگارهاي که گذشت زمان بر سيماي آن به جا گذاشته است با صيقل زدن بر صفحهي زرين آن بر جلا و جمال آن بيفزائيم که بدون شک نيفزوده و نزدوده ايم، شايد بگوييد به اشتباه رفته ام چون همه روزه طلاب علوم ديني در مدارس با قيل و قال بر صفا و جلاي آن افزوده اند،شايد ديدگاه من با ديدگاه شما متفاوت باشد، همان گونه که قبلاً گفتم که براي فهم فقه از علوم مختلفي استفاده شده است، و همان گونه که بشر با گذشت هر روز شاهد ديگر گوني در علوم و فنون است شاهد دگرگوني در زبان و ادبيات است، پس ادبيات ديني ما بايد مشمول اين متغيرهاي که گفتم باشد که بالقطع چنين است، مثلاً علوم روان شناسي، جامعه شناسي علم تاريخ به شيوه هاي تحليلي و تعليلي آن،علوم تربيتي و اخلاقي، روان شناسي کودک و حتا علم طب شامل حلال و حرام از لحاظ صحي مي گردد.
بخاطر تبيين و توضيح موضوع مثال هايي مي آورم.
در کتب فقهي براي بيان مسائل از ادبيات بسيار قديم معقد و پيچيده که خاصه ي همان عصر است استفاده شده است که گاهي فهم موضوع از ذهن طالب علم به دور مي ماند و ذهنش مصروف همان تعقيد بنديها و عبارت بافي ها مي شود، با مراعات ابعاد اصول فقه و صرف و نحو و گاهي منطق که هدف از بيان مسأله ي فقهي فهم شرعي موضوع است نه فهم جنبه ها و جلوههاي بديع و بيان و صرف و نحو که اين تعقيدات فهم موضوع را براي طالب علم مشکل مي سازد، از جهت ديگر فقه رجال، نسا و اطفال را يکجا و مختلط تبويب و تفصيل کرده اند، وقتي براي يک طفل مبتدي ذکور از فرج خارج و داخل مي گويي و يا براي يک مراحق و يا نوبالغ از انتشار آلت تناسلي و از مني و ودي و وزي از دخول حشفه و عدم دخول آن مي گويي به عوض فهم مسأله فکر مبتدي بطرف ديگري مي رود و شايد هم ذهن خوابيده و پاک طفل و يا مراحق مبتدي باز شود و به آنسوي ميلان پيدا کند و به کنکاش در آن عرصه وادار شود، واين خود نوعي از سکس نماي در متن شرعي است ، اين گونه مثال ها زياد است، شايد آدم خورده گير برايم بيت چهار کتاب را بخواند که گفته است:
در بيان کردن حقيقت کار
از خدا شرم دار، شرم مدار
و يا دست به روايات به اصطلاح برهنه و عريان در محضر پيامبر ببرد که بدون شک آن روايات در ميان بزرگ سالان صورت گرفته است و به شيوهي لطيف و ظريف بيان شده که تنها قابل فهم براي بزرگ سالان است نه اطفال و از سويي به اين تفصيل و جزييات بيان نشده است، علما در آن زمان به اساس جو حاکم ادبي و نوشتاري و از سوي هم عدم امکانات، ابزار و وسائل تأليف و تدوين دست به چنين کاري زده اند اگر گاهي تلاش هاي را هم براي جدا کردن آن نموده باشند که به تاکيد کرده آند در تعميم و ترويج آن کوشش نشده و جا نه افتيده است، خاصتاً بعد از مسدود کردن دروازهي اجتهاد که جهان اسلام را متأسفانه در حالت ايستايي و توقف بر در چارسوي نگراني و حيراني توقف داد و تنها نظاره گر عبور کاروان تمدن و فرهنگ بيگانه بود بدان بسنده نمودند و دست از نو آوري و تنوع برداشت ها از متن دين باز داشتند که اين مورد بحث جداگانه مي خواهد، به هر صورت چه بهتر اگر علماي ما همت به خرج دهند فقهي را که گذشتهگان بالاي آن زحمات زياد کشيده اند و مسائل را در حد حل و حرمت و مکروه و جايز و غير مجاز از لابلاي آيات و احاديث و اجماع و قياس براي ما چون نان گندم آماده کرده اند کمي وقت شان را وقف تسهيل و تيسير آن کتب گران بها نمايند و از لحاظ نوشتاري به عربي سهل و به روز شده باز نويسي کنند و يا به فارسي و زبان هاي بومي خودمان ترجمه کنند و هر يک از بخش هاي اشاره شده را در کتب و مجلدات جدا گانه به شيوهي شيرين و شيوا بنويسند تا ابعاد مختلف تربيتي و رواني و اجتماعي در آن در نظر گرفته شود و ما آهسته آهسته برويم به طرف يک نصاب تعليمي آسان و ساده براي همه دانش آموزان و طلبهي علم ، ما وقتي کتاب حاوي موضوعات فقهي عبادي را به پسربچه و دختر خانمي مي دهيم از تبعات تباهکن و منفي آن شرم و نگراني نداشته باشيم ، غلط فهمي نشود،تمام کتبي که قبلاً نوشته شده اند با تمام احترام نگهداري و با همان متن و محتوا در قطع، صحافت و خط زيبا چاپ و نزد مدرسين و کتابخانه ها باشند تا مدرسين و طلاب دوره هاي بالايي از آن در تدريس و تسهيل فهم مسائل استفاده برند، آنچه اينجا گفتم در بارهي کتب فقهي است اين در حالي است که به شيوهي ديگري کتب صرف و نحو و اصول فقه و منطق نيز چنين مشکلات را دارند، بدون شک در کشورهاي چون مصر و سعودي در تيسير و تنقيح تمام علوم کارهاي قابل قدري صورت گرفته که براي ما يا ميسور و دسترس نيست و يا بر اساس ذهنيت حاکم ضديت به هر شيي خارجي و بيگانه از آن کتب استفاده نمي بريم، چون در زمينهي تفسير و حديث چه در گذشته و چه در حال کارهاي ارزنده و چشم گيري صورت گرفته است که مساعي اهل علم و دانش را در اين عرصه قابل قدر دانسته اشارهي ننمودم، البته به عنوان يک تکانه براي علماي دين در حوزهي علمي فلاکت زدهي خودمان گفتم که متأسفانه مدارس از دير مدتيست براي به حرکت در آوردن چرخ و ماشين چنگي توسط دستهاي پيدا و پنهان به بهره کشي گرفته شده است و آن مسير اصلي خودش را که اشاعه علم و دانش و رهنموني مردم از طريق موعظه و دعوت است رها کرده است، اميدوارم روزي ما شاهد بازگشت به گذشتهي درخشان خودمان باشيم که از چهارسوي دنيا مردم براي کسب علم و دانش و فضائل اخلاقي به سرزمين خراسان که بلخ آن ام البلاد و غزنين آن عروس شهرها بود مي آمدند و بر نزد استادان اين سرزمين زانوي تلمذ بر زمين مي گذاشتند، وقتي مي بيني عالمي گردن زده مي شود و يا در محراب انفجار داده مي شود و يا هم به رگبار بسته مي شود، باورت نمي آيد که ما نسل آن امام همام ابو حنيفه نعمان ابن ثابت کابلي که براي جهان فتواي امنيت مي نوشت و اهل قبله را تکفير نمي کرد باشيم و اين سرزمين همان سرزميني است که مولانا جلالالدين، ابن سينا و فارابي در آن تولد شده اند وقتي مسجد امام قطيبه آن محدث و فقيه بزرگ جهان اسلام را در مسير بغلان مي بيني با تعجب بر خود مينگري و گاهي بر وجود خود و اين سرزمين شک مي کني و مي گويي ني ني نه چنين است که من مي پندارم .