فقر و بزهکاري از جمله پديده هايي استند که به نظر بسياري از جامعه شناسان رابطه نزديک دارند؛ بر اين اساس فقر انگيزه رويآوري بر بزهکاري را افزايش ميدهد. ريشه هاي اصلي بزهکاري و خواستگاه آنرا بايد در کل حيات اجتماعي و نوع خاص روابط انساني جستوجو کرد.
بزه، اولين پديدهاي بود که با تجمع افراد به دور يکديگر و شکل گرفتن جامعه، تظاهر پيدار کرد، زيرا گردهم آمدن افراد موجب سرپيچي از برخوردهاي گوناگوني بين آنها گرديد و به همين دليل دستورات و مقرراتي پديد آمد تا قدري آزادي افراد را به سود جامعه مقيد گرداند و حدود هر يک از افراد جامعه مشخص گردد. بررسي هاي جرم شناسي نشان مي دهد که هر معلولي علتي دارد، و هيچ چيز به خودي خود به وجود نمي آيد بنابر اين هر جرمي هم داراي علل سازنده اي است که بر روي فرد اثر مي گذارد و او را به سوي ناسازگاري و ناهنجاري سوق مي دهد.
بزهکاري اصولاً از مجموعه اي از جرائمي به وجود مي آيد که در يک زمان و مکان معين به وقوع مي پيوندد و به همين جهت زماني که مورد بررسي قرار مي گيريد، پديده اقتصادي بسيار مؤثر بر بزهکاري است.
انواع نابسامانيهاي اقتصادي- اجتماعي از قبيل فقر، بيکاري، فقدان امنيت زمينه ساز بزهکاري است.
مرتون ميگويد: فقر و نابرابري اقتصادي ساخت اجتماعي، فرصت را محدود ميکند که علل بزهکاري در جامعه است. به عبارت ديگر طبقه پايين جامعه عليرغم آنکه به نظام فرهنگي و ارزشي خاصي تعلق دارند؛ اما به محدوديت هاي ساختاري محکوم ميشوند. که فقير فقيرزاده است و غني غني زاده، جامعه ما که فاقد تقليل اين فاصلههاست.
عاملي که با قدرت فراوان بر روي فرد اثرات بسيار عميقي مي بخشد و او را در مسير بزهکاري قرار ميدهد. مثلاً عاملي که به سادهگي ممکن است بر روي فرد بيسوادي اثر کند و مقدمات بزهکاري او را فراهم آورد، فقر وبيکاري است که براي فراهم کردن امکانات معيشتي متوصل به هر جنايتي ميشود.
فقر به عنوان يک مسأله مهم اجتماعي يکي از عوامل عمده تشديد کننده انواع آسيب هاي اجتماعي و تهديد جدي براي نظام مستقر محسوب مي شود. فقر از بنياديترين مشکلات و ناهنجارترين درد هاي زندهگي در افغانستان است که در اين مدت بيست سال حکومت پسا طالباني کاهش نيافته که متأسفانه رو به افزايش است.
سرقت هاي مسلحانه روايت تلخ اين روز ها در کوچه و پس کوچه هاي تاريک شهرهاي بزرگ افغانستان است؛ آنچه مايه تأثر فراوان است درنده صفتي بزهکاران است که روزانه دهها قرباني ميگيرد.
بدون ترديد، فقر و بزهکاري مهم ترين معضله در جامعه ما و بستر ساز انواع آسيب هاي اجتماعي است. در بين بزهکاري و فقر رابطه واضح وجود دارد. با توجه به شرايط نابساماني که در اثر فقر در زندهگي افراد به وجود ميآيد. يکي از سادهترين راهها براي جبران کاستي ها، سرقت و دزديدن چيزهايي است که در بهبود وضعيت اقتصادي فرد تأثير گذار است. البته بايد توجه داشت که بخش اعظمي از فساد هاي گسترده مالي شامل حال طبقه حاکم که قدرت در دست شان است نيز مي گردد؛ اما به دليل داشتن توانايي و برخورداري از موقعيت خوب سيتسي ميتوانند آنرا پوشانده و خود را منزه جلوه دهند.
کارل کارکس معتقد است: سرمايه داري منشأ بروز تمامي ناهنجاريها و قوع بزهکاري است که عدم تساوي در توزيع عادلانه ثروت، افراد محروم جامعه را به انواع بزهکاري ميکشاند، وقوع جرايم در حقيقت واکنش افراد عليه بيعدالتي در جامعه است.
افزايش نابرابري و بي عدالتي در جامعه باعث ازبين رفتن نظم و کم رنگ شدن ارزشها و هنجارهاي اجتماعي مي گردد که برون داد آن عموميت پيدا کردن، بزهکاري است. فعاليت هاي بزهکارانه به عنوان يک پديده ناخوشايند اجتماعي معلول عوامل اجتماعي و اقتصادي است. وقتي 90 درصد مردم زير خط فقر باشند بيکاري به اوج اش رسيده باشد، عادات توحش بخشي از زندهگي مردم شده باشد تمام قواعد اخلاقي، انساني، ايماني ناپديد گردد، نميتوان انتظار جامعه بهتر داشت.
فلسفه وجودي انسان افغانستاني در اين روز شب خلاصه شده براي پيدا کردن سه قرص نان. انسان وقتي از تأمين نياز هاي اوليه خود عاجز بماند و همچنان سلاح سرد و گرم در دسترس باشد؛ ضعف مديريت قانون وعدم برخورد جدي به علت فساد گسترده در دستگاه هاي دولتي، نميتوان اميد به جامعه عاري از خشونت داشت.